مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰۹
واجب کند، چو عشق مرا کرد دل خراب
طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۹۷
پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
چشمت که همیشه چشم من تر خواهد
اقبال لاهوری : پیام مشرق
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد
کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۵
وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را
ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۱
فریاد ز دست فلک آینه گون
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
آساید اگر شوی تو همخوابه من
واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۱۸
دهد جدایی یاران رفته بر بادم
مجد همگر : ترکیبات
شمارهٔ ۶
چه افتری چه محال است این دروغ گفت
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۰۴
آورده‌اند کی استاد بوصالح را کی مُقری بود رنجی پدید آمد چنانک صاحب فراش گشت شیخ خواجه بوبکر مؤدب را گفت دوات وقلم بیار تا برای بوصالح حرزی املا کنم. پس فرمود کی بنویس، بیت:
خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۳۶ - قصیده
تا دل من دل به قناعت نهاد
یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۵۵ - به محمد قلی بیک لواسانی نایب جندق نگاشته
می گویند اظهار خصوصیت پیش از آشنائی ستوده عقل و مقبول عقلا نیست، ولی چون در این جزو زمان خصومت قبل از دشمنی معارف است، اگر در خدمت با فقدان آشنائی و شناخت دعوی اختصاص کنم، ایرادی تعلق نخواهد گرفت. این اوقات که مژده ورود شما به درگاه چرخ فرگاه اشرف والا مسموع افتاد، اظهار تهنیت و ذکر شوق و صفائی لازم شد. اگر هنگام تشریف جندق راه نامه نگاری مسدود داشتم، از آن بود که مردم را درست بشناسند، راست و دروغ و مهر و کین و احوال و اوضاع هر کس را خوب برخورید و به صداقت طبع و میل خاطر و صلاح دولت خداوند نعمت رفتار فرمائید. بعد از شناسائی همه آن وقت مخلص به میدان دوستی و عرصه گاه صداقت آیم. چنان پندارم خیلی مجهولات شما معلوم شده باشد، حال نوبت اظهار یک رنگی و اخلاص ماست، ما خود را با شما هم قطار و نوکر درب یک خانه می دانیم، می خواهم در جمیع موارد، خاصه خدمات نواب اشرف دستیار هم باشیم و شما سال ها در آن ولایت کارگزار باشید و دفع افساد و مفسد به استظهار انصاف نواب والا و کفایت شما شده باشد.
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۸
دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۴۹ - َمْشاد الدینوری
و از ایشان بود مَمْشاد الدینوری رَحْمَةُ اللّهِ عَلَیْهِ از بزرگان و پیران این طبقه بود، وفاة وی اندر سنۀ تسع و تسعین و مأتین بود.
امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۵۴
دل زلف ترا گرفت، بد کرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰
ما را گرفته بی او، غم در میانه امشب
فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۴۷
رهزن ایمان من شد نازنین تازه‌ای
عطار نیشابوری : پندنامه
در بیان علامات شقی
هست ظاهر سه علامت در شقی
کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۱
دل که لبریز الم شد ز نوا می افتد