عرفی شیرازی : قصیده‌ها
ای متاع درد در بازار جان انداخته
ای متاع درد در بازار جان انداخته
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۲۶
نفس اماره تو دشمن توست
عنصری بلخی : قصاید
شمارهٔ ۳۶ - در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین
نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۸۷
از رنگ افق من آتشی می بینم
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
دوشینه لوای صلح افراشته شد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۳
بسکه سرگرم حجت خویشند
نصرالله منشی : باب الفحص عن امر دمنة
بخش ۱۰ - حکایت طبیب حاذقی که چشمش ضعیف شده بود
بشهری از شهرهای عراق طبیبی بود حاذق، و مذکور بیمن معالجت، مشهور بمعرفت دارو و علت، رفق شامل و نصح کامل، مایه بسیار و تجربت فراوان، دستی چون دم مسیح و دمی چون قدم خضر صلی الله علیه. روزگار، چنانکه عادت اوست دربازخواستن مواهب و ربودن نفایس، او را دست بردی نمود تا قوت ذات و نور بصر در تراجع افتاد، و بتدریج چشم جهان بینش بخوابانید. و آن نادان وقح عرصه خالی یافت و دعوی علم طب آغاز نهاد، و ذکر آن در افواه افتاد.
هاتف اصفهانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۰
ای گمشده دل کجات جویم
صامت بروجردی : کتاب المراثی و المصائب
شمارهٔ ۹ - در مصیبت عاشورا
ماند چون نعش حسین تشنه‌لب در آفتاب
ملا احمد نراقی : باب چهارم
اقسام احتیاج ها
و بدان که احتیاج آدمی بر چند نوع است: یکی آنکه به حد اضطرار رسیده باشد، مثل گرسنه که مشرف بر هلاکت است و برهنه که ساتر عورت ندارد و از سرما و گرما خوف تلف دارد.
اسدی توسی : گرشاسپ‌نامه
دیگر پرسش گرشاسب از سرشت جهان
بپرسید بازش هنرمند مرد
امام خمینی : غزلیات
فراق یار
از تو ای می‏زده، در میکده نامی نشنیدم
سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۵۱
سپهر فضل و هنر شمس دین که شمس و قمر
لبیبی : ابیات پراکنده در لغت نامه اسدی و مجمع الفرس سروری و فرهنگ جهانگیری و رشیدی
شمارهٔ ۶۷ - به شاهد لغت فرغیش، به معنی آن موی که از زیر پوستین سر فرو آورده بود و جامه ریمناک دریده دامن را نیز گویند
ز خشم دندان بگذارد بر . . . خواهر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۸۳
ای صدر جهان ناصر تو یزدان باد
اهلی شیرازی : تواریخ
شماره ۴۱ - تاریخ وفات صنعی
دریغ از صنعی بیمثل کاخر
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵٧
چون سفیهی ترا بیازارد
فرخی یزدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵۲
طوفان بشنو چو نی، نوای تبریز
سید حسن غزنوی : قصاید
شمارهٔ ۹۳ - در مدح خاقان محمود خان گوید
طلع الشمس علی الندمان
عبید زاکانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۵
گر آن مه را وفا بودی چه بودی