کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹
بهر منزل فزون دیدم ز هجران زاری دل را
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
هر نالهٔ دل من آواز دلگشایی است
قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۵۳ - در مطایبه و تخلص به ستایش شاهنشاه فردوس آرامگاه محمد شاه طاب ثراه گوید
هر زمانم‌ که به آن ترک سر و کار افتد
غبار همدانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۱
چشم اگر پوشی ز کار خویشتن
ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۹۵
ای کهن گشته در سرای غرور
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴
به گاه جلوه از آن ماه روی زیبا را
خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۹۰ - در ستایش اتابک منصور فرمانروای شماخی و ابوالمظفر شروان شاه
مرا صبح دم شاهد جان نماید
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۲۵
مندیش ازان بت مسیحایی
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۷۸۱
بازآی که تا به خود نیازم بینی
صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰
حجه قائم که جبریل‌امین دربان اوست
سعدالدین وراوینی : باب دوم
داستان دهقان با پسر خود
بازرگان گفت: شنیدم که دهقانی بود، بسیار عقار و ضیاع و مال و متاعِ دنیاوی داشت. دستگاهی بعقود و نقود چون دامنِ دریا و جیبِ‌کان، آگنده بدفاین و خزاین سیم و زر، چون چمن در بهار توانگر و چون شاخ در خزان مستظهر. همیشه پسر را پندهای دلپسند دادی و در استحفاظِ مال و محافظت بر دقایق دخل و خرج و حسنِ تدبیر معیشت در مباشرتِ بذل و امساک مبالغتها می‌نمودی و دوست‌اندوزی در وصایایِ او سردفترِ کلمات بودی و از اهمِّ مهمّات دانستی و گفتی: ای پسر، مال بتبذیر مخور تا عاقبت تشویر نخوری و دوست بهنجار و اختیارِ عقل گزین تا دشمن رویِ عاقلان نشوی و رنج بتحصیلِ دانش بر تاروزگارت بیهوده صرف نشود که دنیا همه قاذوره‌ایسئت در این قارورهٔ شفاف گرفته. اگر کسی بچشمِ راست بین خرد درو نگرد، مزاجِ او بشناسد و بداند که آنچ در عاجل او را بکار آید، دوستست و آنچ در آجل منفعتِ آنرا زوال نیست، دانش.
عطار نیشابوری : بخش هفتم
(۶) حکایت یوسف همدانی علیه الرحمة
چنین گفتست آن شمع دلفروز
ظهیرالدین فاریابی : قصاید
شمارهٔ ۶۲
شبی به خیمه ی ابداعیان کن فیکون
هجویری : بابُ سماعِ القرآن و ما یتعلّق به
بابُ سماعِ القرآن و ما یتعلّق به
اولی‌تر مسموعات مر دل را به فواید و سرّ را به زواید و گوش را به لذات کلام ایزد عزاسمه است، و مأمورند همه مؤمنان و مکلف همه کافران از آدمی و پری به شنیدن کلام باری تعالی. و از معجزات قرآن یکی آن است که طبع از شنیدن و خواندن آن نَفور نگردد؛ از آن‌چه اندر آن رقتی عظیم است؛ تا حدی که کفار قریش به شب‌ها بیامدندی اندر نهان، و پیغمبر علیه السّلام اندر نماز بودی ایشان می‌شنیدندی آن‌چه وی می‌خواندی و تعجب می‌نمودندی؛ چون نضر بن الحارث که افصح ایشان بود و عتبة بن ربیعه که به بلاغت می سحر نمود و بوجهل هشام که به خطب می براهین نظم داد و مانند ایشان؛ تا حدی که پیغامبر صلّی اللّه علیه و سلم شبی سورتی می‌خواند عتبه از هوش بشد با بوجهل گفت: «مرا معلوم گشت که این نه سخن مخلوقان است.»
عنصری بلخی : بحر متقارب
شمارهٔ ۶۴
سپه پهلوان بود با شاه جم
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۷۸
از همالان وز برادر من فزون
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۵۵۰
چون وانمی‌کنی گرهی، خود گره مشو
کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۵۰
بی تو مرا زندگی بکار نیاید
عطار نیشابوری : آغاز کتاب
الحكایة ‌و التمثیل
کرد حیدر را حذیفه این سؤال
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۴۱
جاوید زی ای تو جان شیرین