سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۹
ما را به چه روی از تو صبوری باشد
حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۷
احساس مبدل شد و محسوس همان است
قائم مقام فراهانی : جلایرنامه
بخش ۲۴
جلایر : به ز خلعت هست الطاف
فریدون مشیری : تا صبح تابناک اهورایی
ستاره و ...
تا سحر از پشت دیوار شب،
ابوعلی عثمانی : باب ۴ تا ۵۲
باب بیست و نهم - در اخْلاص
قالَ اللّهُ تَعالی. اَلا لِلّهِ الدِّینُ الْخالِصُ.
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۳۸
شیخ گفت خلق از آن در رنجند کی کارها پیش از وقت می‌طلبند.
فصیحی هروی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸
شب که جانم خسته از بیم وداع یار بود
قاآنی شیرازی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۳
مست‌ و بیخود سروناز من به‌ صحرا می‌رود
هجویری : بابٌ فی فرقِ فِرَقهم و مذاهِبهم و آیاتِهم و مقاماتِهم و حکایاتِهم
الکلام فی مجاهدات النّفسِ
قوله، تعالی: «والَّذینَ جاهُدَوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُم سُبُلَنا (۶۹/العنکبوت).»
مهدی اخوان ثالث : زمستان
سگها و گرگها
۱
ابوعلی عثمانی : باب ۴ تا ۵۲
باب بیستم - اندر تَوَکُّل
قالَ اللّهُ تَعالی. وَمَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ.
ملک‌الشعرای بهار : مثنویات
شمارهٔ ۲۵ - خیال مستان
چو می خوردی خیال بد میندیش
عنصری بلخی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸
بفروختمت سزد بجان باز خرم
خاقانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۷۹
خاقانی اگر کسی جفا دارد خو
رشیدالدین میبدی : ۱۱- سورة هود - مکیة
۶ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: وَ إِلى‏ ثَمُودَ یعنى و ارسلنا الى ثمود أَخاهُمْ صالِحاً ثمود و عاد نام جدّ ایشان است همچون قریش و ربیعه و مضر نامهاى اجداد عرب، و ثمود عاد آخر است برادرزاده عاد اول، و هو ثمود بن عابر بن ارم بن سام بن نوح دو برادر دیگر داشت یکى فالغ بن عابر و هو جدّ ابراهیم (ع) دیگر قحطان بن عابر و هو ابو الیمن و میان مهلک عاد و مهلک ثمود پانصد سال بود و کان ذلک فى آخر ملک نمرود بن کنعان بن جم الملک الّذى تسمّیه العجم افریدون و نژاد این ثمود که در آن عصر بودند همچون عاد اوّل متمرّد و طاغى و کافر بودند و مسکن به وادى القرى داشتند زمینى است میان مدینه و شام و بر روى زمین تباه کارى میکردند و کفر مى‏برزیدند تا از ربّ العزّة از نسب ایشان و قبیله ایشان صالح فرستاد پیغامبرى بایشان، اینست که ربّ العالمین گفت: وَ إِلى‏ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً صالح و هود را در پیغامبران عربى شمارند که ایشان از فرزندان ارم بودند و عاد و ثمود هم چنان، و ذکر انّ ولد آدم خص باللّسان العربى عند تبلبل الالسن و هم العرب الاولى الذین انقرضوا عن آخرهم.
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۲
چو نزود نبشته بود حق فرقت ما
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۲ - بسمه تعالی شأنه
در بیان آنکه حق تعالی از همه مخلوقات و موجودات ظاهرتر است و از غایت پیدائی پنهان است که خفی لشدة ظهوره زیرا هر مخلوقی را از آدمی و غیره باوصافش توان شناختن مثلا صورت آدمی را می‌بینی اگر از تو می‌پرسند که چه کس است میگوئی نمیشناسمش بعد از اختلاط که افعال و اقوال و اخلاق و هنرهای او را مشاهده میکنی گوئی که نیکش شناختم آنچه از او دیدی که موجب شناخت شد یقین که صورت نیست معنی بیچون و چگونۀ اوست اکنون چون بدان مقدار اخلاق و افعال معنی آدمی بر تو پیدا شد حق تعالی که جملۀ مخلوقات افعال و اقوال و آثار اوست چون پنهان ماند از این روی میفرماید که الحق اظهر من الشمس فمن طلب البیان بعد العیان فهو فی الخسران.
عطار نیشابوری : بخش نهم
(۹) حکایت پیر زال سوخته دل
مگر یک روز در بازارِ بغداد
ملا احمد نراقی : باب چهارم
اقسام احتیاج ها
و بدان که احتیاج آدمی بر چند نوع است: یکی آنکه به حد اضطرار رسیده باشد، مثل گرسنه که مشرف بر هلاکت است و برهنه که ساتر عورت ندارد و از سرما و گرما خوف تلف دارد.
جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۶۰
از دوست به دشمن نتوان کرد شکایت