کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۱۸۵ - وله ایضا
جهان صدرا لقای فرّخ تو
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۹۸۳
منزه ز لاف است حیران معنی
عطار نیشابوری : باب چهل و هفتم: در معانیی كه تعلق به شمع دارد
شمارهٔ ۲۳
تادور فتادهام از آن نادره کار
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶۳
پس از عمری به رویم گر نگاهی کرد جا دارد
نظام قاری : مخیّل‌نامه (در جنگ صوف و کمخا)
بخش ۱۱ - در گریختن ایلچی از بند صوف
بهنگام خفتن یکی پیش بند
اسیر شهرستانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۱۲۶
خط او دام هوش گردیده است
کمال‌الدین اسماعیل : قطعات
شمارهٔ ۳۲۶ - ایضا له
ایا صدری که در بازار دانش
خیام : دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸]
رباعی ۱۳۶
* دوْرانِ جهان بی می و ساقی هیچ است،
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۹
آنکس که بخدمت تو تن کرد اسیر
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۹۱
ای بس که نباشی تو و ای بس که درین چرخ
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۳۰
اگر خوش است ترا دل چرا طرب نکنی
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۰۷ - در بیان این حدیث که اکثر اهل الجنة البله. و در تأویل این حدیث که: من عرف اللّه کل لسانه، و من عرف اللّه طال لسانه. ظاهر معنی این حدیث متناقض مینماید زیرا میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش لال شد و باز میفرماید که هر که خدا را شناخت زبانش دراز شد الا متناقض نیست زیرا معنیش این است هر که خدا را شناخت از غیر سخن خدا زبانش لال شد و در ذکر خدا زبانش دراز شد و از آنکه ابله میفرماید ابلهان نادان را نمیخواهد، بلکه ابلهی که از همه عاقلتر است چنانکه شاعر گوید. (دیوانه کسی بود که او روی تو دید وانگه ز تو دور ماند و دیوانه نشد) معرفت حق از کمال عقل باشد و کمال عقل آن است که چون تجلی حق بدو رسد بیهوش شود. هرگز طفل پنج ساله از صورت خوبی بیهوش نگردد. زیرا آن ذوق و لطف را ادراک نکرده است پس برق
مصطفی گفت اکثر اهل جنان
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۶۰۷
ای چهرهٔ زیبای تو رشک بتان آذری
رشیدالدین میبدی : ۷- سورة الاعراف‏
۱۱ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ الایة اذا اراد اللَّه هو ان عبد لا یزید للمحق حجّة الّا و یزید بذلک للمبطل فیه شبهة. حجتها روشن است و معجزه پیدا و کرامت ظاهر، لکن چه سود دارد کسى را که رانده ازل گشت و خسته ابد! هر چند که موسى آیت و معجزه بیش نمود ایشان را حیرت و ضلالت بیش فزود. موسى در حق و حقیقت ید بیضا مى‏نمود و ایشان او را رتبت ساحرى برتر مى‏نهادند که: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ، اینت جادوى استاد، اینت ساحر دانا. همانست که کفّار قریش از مصطفى (ص) انشقاق قمر خواستند، چون بدیدند آن را چنان که خواستند، گفتند: هذا سحر مستمر، تا بدانى که کار نمودن دارد نه دیدن. از آن ندیدند که شان ننمودند، و از آن راه نبردند که شان بر راه نداشتند. سحره فرعون را بنمودند، لا جرم ببین که چون دیدند؟! و کجا رسیدند؟! انوار عزت دین ناگاه در دل خود بدیدند، و بمقام شهدا و صدیقان رسیدند.
بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۶
دل عمرهاست آینه ترتیب داده است
رودکی : ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه
بخش ۳۲
اندر آن شهری که موش آهن خورد
ادیب صابر : مفردات
شمارهٔ ۷
نسیم گل چو به خلق تو نسبتی دارد
ابوعلی عثمانی : باب دوم
بخش ۴۸ - ابواسحق ابراهیم بن داود الرَقَی
و ازیشان بود ابواسحق ابراهیم بن داود الرَقَی از پیران بزرگ بود بشام، از اقران جُنَیْد و ابن الجَلّا بود و عمر وی تا سیصد و بیست و شش سال بکشید. و ابراهیم رَقّی گوید معرفت اثبات حق بود دور بکرده از هرچه وهم به وی رسد.
نظام قاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴ - وله ایضا
باد گلبوی سحر خوش میوزد خیر ای ندیم
عطار نیشابوری : بخش سی و دوم
المقالة الثانیة و الثلثون
سالک آمد پیش موسی ناصبور