کسایی مروزی : ابیات پراکنده از فرهنگهای لغت
شمارهٔ ۷
یکی جامه وین بادروزه ز قوت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۹
پائی که همی رفت به شبستان سر مست
ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۶۲
یک ره که گرفت خصم بدخواهی ساز
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۱۶ - القضا و القدر
هر چند که عقل داری و دیده و هوش
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۷ - در بیان آنکه معانی چنانکه هست حق آنست که در زبان و عبارت نگنجد زیرا که سخن را سه مرتبه است یکی نثر و یکی نظم و یکی اندیشه که در اندرون روی مینماید آنچه در اندرون است عرصه‌اش عظیم با گشاد و واسع و بسیط است و چون در عبارت نثر میآید تنگ میگردد و چون در نظم میآید هم تنگ‌تر میشود و بالای این هر سه مرتبه عالم غیب است که فیض از آنجا در سینه میآید سعت و بسط آن بیحد و بی پایان است
در یم نثر نظم یک قطره است
مسعود سعد سلمان : مثنویات
شمارهٔ ۲۳ - طیبت
طیبتی می کنم معاذالله
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۸۵
ما علم عشق بر ورق جان نوشته ایم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۸
پای تو گرفته‌ام ندارم ز تو دست
صفای اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۲
چو گذشتم از علائق بجهان جان گذشتم
ادیب الممالک : مثنویات
شمارهٔ ۲۵
شاعری گفت که در راه حجاز
کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۸
صبح چون شعله خورشید برآورد شعاع
خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۵
مرا تا سوز دل هر شب بلای تن نخواهد شد
محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۲۱
آن شاه ملک دل ستم از من دریغ داشت
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۷۰ - در تقریر آنکه چلبی حسام الدین قدس اللّه سره العزیز خود را در واقعه بولد نمود و گفت که هر ولی و اصل را که بیابی در حقیقت آن منم مقصود از او حاصل شود
با ولد شه حسام دین در خواب
سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۸۴ - در بیان آنکه هر نبی و ولی بر همه معجزات و کرامات قادر بود. اگرچه هر یکی معجزه و کرامتی ظاهر کرد، الا بر تمامت قادر بود. بحسب اقتضای هر دوری چیزی نمود یکی شق قمر کرد و یکی مرده زنده کرد و همچنین الی مالانهایه. چنانکه طبیب هر رنجوری را دوائی دیگر کند لایق رنجش نه از آن است که همان مقدار میداند اما در آن محل آن میباید، نظیر این بسیار است. چون اولیاء و انبیاء علیهم السلام مظهر و آلت حق‌اند هرچه آلت کند در حقیقت صانع کرده باشد همچنانکه قلم در دست نویسنده مختار نیست اختیار در دست کاتب است پس چون از صورت ایشان معجزه‌ها و کرامتها را حق تعالی مینماید چون توان گفتن که حق بر بعضی قادر نیست این سخن و این اندیشه فی الحقیقه کفر باشد.
هر ولی جملۀ کرامت داشت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۷
با هستی و نیستیم بیگانگی است
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۷۷
ز فیض ابر شد زانسان جهان سبز
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خرد اندر سر هر کس نهادند
خرد اندر سر هر کس نهادند
ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۱
زان بر دو لبت ز بوسه مرزوق نیم
کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۹
خدا چون ظاهر و پیدا است امروز