مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۲۱
ساقی این جا هست ای مولا، بلی
فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۷
باز در دام بلا افتاده‌ام
سعیدا : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
تا جسم مکدرت همه جان نشود
نصرالله منشی : باب الفحص عن امر دمنة
بخش ۱۰ - حکایت طبیب حاذقی که چشمش ضعیف شده بود
بشهری از شهرهای عراق طبیبی بود حاذق، و مذکور بیمن معالجت، مشهور بمعرفت دارو و علت، رفق شامل و نصح کامل، مایه بسیار و تجربت فراوان، دستی چون دم مسیح و دمی چون قدم خضر صلی الله علیه. روزگار، چنانکه عادت اوست دربازخواستن مواهب و ربودن نفایس، او را دست بردی نمود تا قوت ذات و نور بصر در تراجع افتاد، و بتدریج چشم جهان بینش بخوابانید. و آن نادان وقح عرصه خالی یافت و دعوی علم طب آغاز نهاد، و ذکر آن در افواه افتاد.
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۶۳
ماتشنگی به دجله و جیحون نمی دهیم
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۲۶
نکویان را عتاب و لطف با هم یار می باید
جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۷۷۵
نکهت خطّست یا بوی بنفشه یا عبیر
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۰
ترک من زلف سمن سا چو برخ بربشکست
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۱۸
می‌زنم حلقه‌‌‌ی در هر خانه‌یی
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۳۱
هم درین وقت یک روز شیخ بوعبداللّه باکو در مجلس شیخ بی‌خویشتن نشسته بود خواجه وار و پای بکمر زده، شیخ را چشم بر وی افتاد و درآن میان با کسی خلقی خوب بکرد و سخنی نیکو بگفت، آنکس شیخ راگفت خدایت بهشت روزی گرداناد. شیخ گفت ما را بهشت نباید! ما را بهشت نباید! با مشتی لنک و لوک و درویش، در آنجا جز شلان و کوران و ضعیفان نباشند، ما را دوزخ باید کی جمشید و نمرود و فرعون و هامان در آنجا و خواجه در آنجا و اشارت ببو عبداللّه کرد و مادرآنجا، و اشارت بخود کرد. شیخ عبداللّه بشکست و با خویشتن رسید، دانست کی ترک ادب عظیم ازوی در وجود آمد و توبه کرد و پیش شیخ آمد و تصدیق کرد وبعد از آن دیگر چنان ننشست.
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۱۷
هیچ خمری بی‌خماری دیده‌یی؟
ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢٩٨
سالها خاطر مرا ز نشاط
سنایی غزنوی : الباب الخامس فی فضیلة العلم، ذکر العلم اربح لانّ فضله ارجح
التمثیل فی‌العالم والمتعلّم
از عمل مرد علم باشد دور
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۱۵
خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۹۱۳
باز چون گل سوی گلشن می‌روی
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۷۳۳
گر چه در کشتن عشاق زبون می آید
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۱۴۱
زدلسوزان مرا بر سر همین داغ جنون آمد
صفایی جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۷
گفتی که هزار حیلت انگیخته ایم
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۵۷
نیامده ست به چشم آدمی بدین سانم
وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۱۱
تا ابد دولت نواب ولی سلطان باد