طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۴
ندانم شمع رخسار که روشن شد ز آمالم خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۳
ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵
بر آستان بنشین گر بخانه راهی نیست اقبال لاهوری : زبور عجم
تمهید
ز جان خاور آن سوز کهن رفت بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶
هر قطره خونی که ز چشم ترم افتد اقبال لاهوری : زبور عجم
به سواد دیدهٔ تو نظر آفریده ام من
به سواد دیدهٔ تو نظر آفریده ام من مولوی : دفتر پنجم
بخش ۸۹ - در بیان آنک دعای عارف واصل و درخواست او از حق همچو درخواست حقست از خویشتن کی کنت له سمعا و بصرا و لسانا و یدا و قوله و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و آیات و اخبار و آثار درین بسیارست و شرح سبب ساختن حق تا مجرم را گوش گرفته بتوبهٔ نصوح آورد
آن دعا از هفت گردون در گذشت عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸
چون ز مرغ سحر فغان برخاست جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۲
ای گشته دارالملک جان یغمای بغدادی پسر اقبال لاهوری : زبور عجم
کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت
کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۵۸
عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم عطار نیشابوری : هیلاج نامه
جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره
جوابش داد شاه آفرینش اقبال لاهوری : زبور عجم
ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ
ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ اقبال لاهوری : زبور عجم
هنگامه را که بست درین دیر دیر پای
هنگامه را که بست درین دیر دیر پای اقبال لاهوری : زبور عجم
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت اقبال لاهوری : زبور عجم
باز این عالم دیرینه جوان می بایست
باز این عالم دیرینه جوان می بایست زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
دفتر سوم یشتها
هرمزد یشت 1 زرتشت از اهوره مزداپرسید: ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان آستومند! ای اشون در پسین، کارآمدتر است؟ 2 چه چیز پیرومندترین و چه چیز چاره بخش ترین چیزهاست؟ چه چیز بهتر بر دشمنی دیوان و مردمان [دروند] چیره شود؟ در سراسر جهان استومند، چه چیز بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد؟ در سراسر جهان استومند، چه چیز بهترنهاد مردمان را پاک کند؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! نام من و امشا سپندان در منثره ی ورجاوند، تواناتر از هر چیز، پیروزمندتر از هر چیز، بلند پایگاه تر از هر چیز و برای روز پسین، کارآمدتر از هر چیز است. 4 این است پیروزمندترین و چاره بخش ترین چیزها. این است آنچه بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند]چیره شود. این است آنچه در سراسرهان استوند، بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد. این است آنچه در سراسر جهان استومند، بهتر نهاد مردمان را پاک کند. 5 زرتشت گفت: ای اهوره مزدای اشون! مرا از آن نام خویش که بزرگتر و بهتر و زیباتر از هر چیز و به روز پسین، کارآمدتر و پیروزمندتر وچاره بخش تر است وبهتر بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] چیره شود، بیاگاهان... 6 ... تا من بر همۀ دیوان و مردمان [دروندن] پیروز شدم؛ تا من بر همۀ جادوان وپریان چیره شوم؛ تا هیچ کس نتواند بر من چیره شود: نه دیوان و نه مردمان [دروند] و نه جاودان و نه پریان. 7 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای زرتشت اشون! یکم: منم سرچشمۀ دانش و آگاهی. دوم: منم بخشند] گله و رمه . سوم: منم توانا. چهارم : منم بهترین اشه. پنجم: منم نشان همۀ دهشهای نیک اشه نژاد مزدا آفریده. ششم : منم خرد. هفتم : منم خردمند. هشتم: منم دانایی. نهم» منم دانا. 8 دهم: منم ورجاوندی. یازدهم: منم ورجاوند. دوازدهم: منم اهوره. سیزدهم: منم زورمندترین چهاردهم: منم دور از دسترس دشمن. پانزدهم: منم شکست ناپذیر. شانزدهم : منم به یا دارندۀ پاداش هرکسی. هفدهم: منم همه را نگهبان. هیجدهم : منم همه را پزشک. نوزدهم: منم آفریدگار. بیستم: منم نامبردار به مزدا. 9 ای زرتشت! روزان وشبان مرا با نیاز برازندۀ زور بستای. اینچنین، من – اهوره مزدا – یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیم. سروش پارسا، یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آید. آبها وگیاهان و فروشی¬های اشونان [نیز] یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیند. 10 ای زرتشت! اگر خواستار چیرگی بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] و جادوان و پریان و گوی ها وکرپ های ستمکار و راهزنان و اشموغان دو پا و گرگان چار پا .... 11 .... [اگر خواستار چیرگی بر] سپاه فراخ سنگر، بزرگ درفش، افراشته درفش و گشوده درفش و خونین درفش دشمنی، پس در همۀ روزان و شبان، این نامها را باژ گیرد: 12 پشتیبان نام من است. آفریننده و نگاهبان نام من است. شناسنده و سپندترین مینو نام من است. چاره بخش نام من است. چاره بخش ترین نام من است. پیشوا نام من است. بهترین پیشوا نام من است. اهوره نام من است. مزدا نام من است. اشون نام من است. اشون ترین نام من است. فره مند نام من است. فره مندترین نام من است. بسیار بینا نام من است. بسیار بینا تر نام من است. دور بیننده نام من است. دور بیننده تر نام من است. 13 نگاهبان نام من است. پشت و پناه نام من است. دادار نام من است. نگاهدارنده نام من است. شناسنده نام من است. بهترین شناسانده نام من است. پرورنده نام من است. فشو شو منثره نام من است. جویای شهریاری نیکی نام من است. بیشتر جویای شهریاری نیکی نام من است. شهریار داد گر نام من است. دادگرترین شهریار نام من است. 14 نا فریفتار نام من است. نا فریفنمی نام من است. برستیهندگی چیره شونده نام من است. به یک زخم بر دشمن پیروز شونده نام من است. همه را شکست دهنده نام من است. آفریدگار یگانه نام من است. بخشندۀ بسیار دهشها نام من است. بخشندۀ بسیار خوشیها نام من است. بخایشگر نام من است. 15 به خواست خود نیکی کننده نام من است. به خواست خود پاداش رسان نام من است. سودمند نام من است. نیرومند نام من است. نیرومندترین نام من است. اشون نام من است. بزرگ نام من است. برازندۀ شهریاری نام من است. به شهریاری برازنده ترین،نام من است. دانا نام من است. داناترین،نام من است. درونگرنده نام من است. اینچنین است نامهای من. 16 ای زرتشت! آن که در این جهان استومند، این نامهای مرا باژ گیرد یا روزان وشبان، به بانگ بلند بخواند.... 17 .... آن که این نامها را هنگام برخاستن از خواب یا به گاه خفتن، به گاه خفتن یاهنگام برخاستن از خواب، هنگام کشتی بستن یا کشتی گشودن، هنگام رفتن از جایی به جایی یا هنگام رفتن از شهر وکشور به سوی کشوری دیگر، بخواند.... 18 .... در این روز و در این شب، کارد بر او کارگر نشود، چکش و تیر و خنجر و گرزی که خشمی با نهادی سرشار از دروغ به سوی او پرتا کند، بر او کارگر نشود و سنگهای فلاخن بدو نرسد. 19 این نامهای بیستگانه، همچون زرۀ پشت سر و زرۀ پیش سینه در برابر گروه [ناپیدای] دروندان و نابکاران «ورن» و «کید»ی تبهکار، به زیان اهریمن نابکار ناپاک بکار رود؛ چنان که گویی هزار مرد، مردی تنها را نگاهبانی کنند. 20 «ای اهوره! این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی: کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه بخشد؟ ای مزدا! مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و[بگذار] که سروش و منش نیک بدو و به هرکس که تو خود او را خواستاری، روی آورند.» 21 درود بر فر کیانی. درود بر ایران ویج. درود بر«سوک». درود بر آب «دایتیا». درود بر آب «آرد ویسور اناهیتا». درود بر همۀ آفریدگان اشون. «یثه اهو و یریو....» «اشم و هو ....» 22 «اهون ویریه ....» را می¬ستاییم. اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم. توانایی و نیرومندی و زور و پیروزی و فر و نیرو را می¬ستاییم. اهوره مزدای رایومند فره ند را می¬ستاییم. ینگهه هاتم ....» 23 «یثه اهو ویریو...» درود وستایش و نیرو خواستارم اهوره مزدای رایومند فره مند را. «اشم وهو....» 24 ای زرتشت! تو همواره دوست را از دشمن بدخواه، نگاهدار باش1 روا مدار که دوست دچار گزند شود! مگذار که دوست، از آسیب به رنج افتد! مگذار آن مرد دین آگاهی که مرا و امشا سپندان را نیازی بزرگ یا پیشکشی خرد آورد ، از دارایی خویش بی بهره ماند! 25 ای زرتشت! این است بهمن آفریدۀ من. ای زرتشت! ای است اردیبهشت آفریدۀ من. ای زرتشت! این است شهریور آفریدۀ من. ای زرتشت! این است سپندار مذ آفریدۀ من. ای زرتشت! اینانند خرداد و امرداد، هردوان از آفریدگار من . اینان اشونانی را که به دیگر سرای درآیند، پاداش بخشند. 26 ای زرتشت اشون! به میانجی خرد ودانش من، [دریاب که] سرانجام زندگی و زندگانی آینده چگونه است. 27 هزار درمان [برساد]1 ده هزار درمان از سپندارمذ [برساد]! با [یاری] سپندارمذ، دشمنی دیو را از هم بپاشید و[اورا] پریشان کنید؛ گوشهایش را بردرید؛ دستهایش را بربندید؛ رزم افزارش را در هم شکنید و به زنجیرش درکشید، بدان سان که هماره در بند ماند. 28 ای مزدا! آیا اشون بر دروند پیروز خواهدشد؟ آیا اشون بر دروج چیرگی خواهد یافت؟ آیا اشونان بر دروندان چیره خواهند شد ؟ نیروی شنوای اهوره مزدا را می¬ستاییم که »منثره« را شنید. نیروی یادگیری اهوره مزدا را می ستاییم که «منثرهـ را از برکرد. نیروی گفتار اهوره مزدا را می ستاییم که «منثره» را برزبان راند. کوه «اوشیدم» (اوشیدرن) را روزان و شبان با نیاز بر ازنده زور می ستاییم. 29 زرتشت گفت: بدین چاره، شما را به زیر زمین برانم. به میانجی دیدگان سپندارمذ، راهزن برزمین افگنده شود. 30 هزار درمان [برساد]! ده هزاردرمان [برساد]! فروشی این اشون مرد را که به «آسموخوانونت» نامبردار است، می ستاییم. از آن پس، خواستارم که همچون مردی دین پذیرفتار، [فروشی¬های] دیگر اشونان را بستایم. [فروشی] «گوکرن: ی توانای مزدا آفریده را می ستاییم. گوکرن توانای مزدا آفریده را می ستاییم. 31 .............................................................................................................................................................................. «اشم و هو....» 32 سپندارمذ اشون کارساز را می ستاییم.... اینک آن بزرگتر از همه – آن اهوره مزدا – را«آهو» و «رت» بر می گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنیم؛ تا دیوان مزندری را برانیم؛ تا دیوان و دروندان ورن را براندازیم؛ تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشناسیم؛ تا امشا سپندان را والا بشناسیم؛ تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛ تا اشون مرد را والا بشناسیم، تا همۀ آفریدگان اشون «سپند مینو» را والا بشناسیم. 33 «اشم و هو....» «اهمایی رئشچه....» «اشم وهو...» هزار درمان [برساد]! ده هزار درمانت [برساد]! «اشم و هو....» ای مزدا! مرا به یاری بشتاب! خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۱
من که باشم که بود لایق تو خدمت من بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۱
به این ضعفی که جسم زارم از بستر نمیخیزد اقبال لاهوری : زبور عجم
این هم جهانی آن هم جهانی
این هم جهانی آن هم جهانی
شمارهٔ ۲۵۴
ندانم شمع رخسار که روشن شد ز آمالم خواجوی کرمانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۳
ای دلم را شکر جانپرورت چون جان عزیز نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵
بر آستان بنشین گر بخانه راهی نیست اقبال لاهوری : زبور عجم
تمهید
ز جان خاور آن سوز کهن رفت بلند اقبال : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶
هر قطره خونی که ز چشم ترم افتد اقبال لاهوری : زبور عجم
به سواد دیدهٔ تو نظر آفریده ام من
به سواد دیدهٔ تو نظر آفریده ام من مولوی : دفتر پنجم
بخش ۸۹ - در بیان آنک دعای عارف واصل و درخواست او از حق همچو درخواست حقست از خویشتن کی کنت له سمعا و بصرا و لسانا و یدا و قوله و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی و آیات و اخبار و آثار درین بسیارست و شرح سبب ساختن حق تا مجرم را گوش گرفته بتوبهٔ نصوح آورد
آن دعا از هفت گردون در گذشت عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸
چون ز مرغ سحر فغان برخاست جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۲
ای گشته دارالملک جان یغمای بغدادی پسر اقبال لاهوری : زبور عجم
کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت
کم سخن غنچه که در پردهٔ دل رازی داشت بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۰۵۸
عبث خود را چو آتش تهمت آلود غضب کردم عطار نیشابوری : هیلاج نامه
جواب گفتن منصور سلطان بایزید را قدس سره
جوابش داد شاه آفرینش اقبال لاهوری : زبور عجم
ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ
ای لاله ای چراغ کهستان و باغ و راغ اقبال لاهوری : زبور عجم
هنگامه را که بست درین دیر دیر پای
هنگامه را که بست درین دیر دیر پای اقبال لاهوری : زبور عجم
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت
لاله این گلستان داغ تمنائی نداشت اقبال لاهوری : زبور عجم
باز این عالم دیرینه جوان می بایست
باز این عالم دیرینه جوان می بایست زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
دفتر سوم یشتها
هرمزد یشت 1 زرتشت از اهوره مزداپرسید: ای اهوره مزدا! ای سپندترین مینو! ای دادار جهان آستومند! ای اشون در پسین، کارآمدتر است؟ 2 چه چیز پیرومندترین و چه چیز چاره بخش ترین چیزهاست؟ چه چیز بهتر بر دشمنی دیوان و مردمان [دروند] چیره شود؟ در سراسر جهان استومند، چه چیز بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد؟ در سراسر جهان استومند، چه چیز بهترنهاد مردمان را پاک کند؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! نام من و امشا سپندان در منثره ی ورجاوند، تواناتر از هر چیز، پیروزمندتر از هر چیز، بلند پایگاه تر از هر چیز و برای روز پسین، کارآمدتر از هر چیز است. 4 این است پیروزمندترین و چاره بخش ترین چیزها. این است آنچه بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند]چیره شود. این است آنچه در سراسرهان استوند، بیشتر در اندیشۀ مردمان کارگر افتد. این است آنچه در سراسر جهان استومند، بهتر نهاد مردمان را پاک کند. 5 زرتشت گفت: ای اهوره مزدای اشون! مرا از آن نام خویش که بزرگتر و بهتر و زیباتر از هر چیز و به روز پسین، کارآمدتر و پیروزمندتر وچاره بخش تر است وبهتر بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] چیره شود، بیاگاهان... 6 ... تا من بر همۀ دیوان و مردمان [دروندن] پیروز شدم؛ تا من بر همۀ جادوان وپریان چیره شوم؛ تا هیچ کس نتواند بر من چیره شود: نه دیوان و نه مردمان [دروند] و نه جاودان و نه پریان. 7 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای زرتشت اشون! یکم: منم سرچشمۀ دانش و آگاهی. دوم: منم بخشند] گله و رمه . سوم: منم توانا. چهارم : منم بهترین اشه. پنجم: منم نشان همۀ دهشهای نیک اشه نژاد مزدا آفریده. ششم : منم خرد. هفتم : منم خردمند. هشتم: منم دانایی. نهم» منم دانا. 8 دهم: منم ورجاوندی. یازدهم: منم ورجاوند. دوازدهم: منم اهوره. سیزدهم: منم زورمندترین چهاردهم: منم دور از دسترس دشمن. پانزدهم: منم شکست ناپذیر. شانزدهم : منم به یا دارندۀ پاداش هرکسی. هفدهم: منم همه را نگهبان. هیجدهم : منم همه را پزشک. نوزدهم: منم آفریدگار. بیستم: منم نامبردار به مزدا. 9 ای زرتشت! روزان وشبان مرا با نیاز برازندۀ زور بستای. اینچنین، من – اهوره مزدا – یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیم. سروش پارسا، یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آید. آبها وگیاهان و فروشی¬های اشونان [نیز] یاری رسانی و پناه بخشی را به سوی تو آیند. 10 ای زرتشت! اگر خواستار چیرگی بر دشمنی دیوان ومردمان [دروند] و جادوان و پریان و گوی ها وکرپ های ستمکار و راهزنان و اشموغان دو پا و گرگان چار پا .... 11 .... [اگر خواستار چیرگی بر] سپاه فراخ سنگر، بزرگ درفش، افراشته درفش و گشوده درفش و خونین درفش دشمنی، پس در همۀ روزان و شبان، این نامها را باژ گیرد: 12 پشتیبان نام من است. آفریننده و نگاهبان نام من است. شناسنده و سپندترین مینو نام من است. چاره بخش نام من است. چاره بخش ترین نام من است. پیشوا نام من است. بهترین پیشوا نام من است. اهوره نام من است. مزدا نام من است. اشون نام من است. اشون ترین نام من است. فره مند نام من است. فره مندترین نام من است. بسیار بینا نام من است. بسیار بینا تر نام من است. دور بیننده نام من است. دور بیننده تر نام من است. 13 نگاهبان نام من است. پشت و پناه نام من است. دادار نام من است. نگاهدارنده نام من است. شناسنده نام من است. بهترین شناسانده نام من است. پرورنده نام من است. فشو شو منثره نام من است. جویای شهریاری نیکی نام من است. بیشتر جویای شهریاری نیکی نام من است. شهریار داد گر نام من است. دادگرترین شهریار نام من است. 14 نا فریفتار نام من است. نا فریفنمی نام من است. برستیهندگی چیره شونده نام من است. به یک زخم بر دشمن پیروز شونده نام من است. همه را شکست دهنده نام من است. آفریدگار یگانه نام من است. بخشندۀ بسیار دهشها نام من است. بخشندۀ بسیار خوشیها نام من است. بخایشگر نام من است. 15 به خواست خود نیکی کننده نام من است. به خواست خود پاداش رسان نام من است. سودمند نام من است. نیرومند نام من است. نیرومندترین نام من است. اشون نام من است. بزرگ نام من است. برازندۀ شهریاری نام من است. به شهریاری برازنده ترین،نام من است. دانا نام من است. داناترین،نام من است. درونگرنده نام من است. اینچنین است نامهای من. 16 ای زرتشت! آن که در این جهان استومند، این نامهای مرا باژ گیرد یا روزان وشبان، به بانگ بلند بخواند.... 17 .... آن که این نامها را هنگام برخاستن از خواب یا به گاه خفتن، به گاه خفتن یاهنگام برخاستن از خواب، هنگام کشتی بستن یا کشتی گشودن، هنگام رفتن از جایی به جایی یا هنگام رفتن از شهر وکشور به سوی کشوری دیگر، بخواند.... 18 .... در این روز و در این شب، کارد بر او کارگر نشود، چکش و تیر و خنجر و گرزی که خشمی با نهادی سرشار از دروغ به سوی او پرتا کند، بر او کارگر نشود و سنگهای فلاخن بدو نرسد. 19 این نامهای بیستگانه، همچون زرۀ پشت سر و زرۀ پیش سینه در برابر گروه [ناپیدای] دروندان و نابکاران «ورن» و «کید»ی تبهکار، به زیان اهریمن نابکار ناپاک بکار رود؛ چنان که گویی هزار مرد، مردی تنها را نگاهبانی کنند. 20 «ای اهوره! این را از تو می پرسم؛ مرا بدرستی [پاسخ] گوی: کیست آن پیروزمندی که در پرتو آموزشهای تو، هستان را پناه بخشد؟ ای مزدا! مرا آشکارا از برگماشتن آن رد درمان بخش زندگی بیاگاهان و[بگذار] که سروش و منش نیک بدو و به هرکس که تو خود او را خواستاری، روی آورند.» 21 درود بر فر کیانی. درود بر ایران ویج. درود بر«سوک». درود بر آب «دایتیا». درود بر آب «آرد ویسور اناهیتا». درود بر همۀ آفریدگان اشون. «یثه اهو و یریو....» «اشم و هو ....» 22 «اهون ویریه ....» را می¬ستاییم. اردیبهشت، زیباترین امشا سپند را می¬ستاییم. توانایی و نیرومندی و زور و پیروزی و فر و نیرو را می¬ستاییم. اهوره مزدای رایومند فره ند را می¬ستاییم. ینگهه هاتم ....» 23 «یثه اهو ویریو...» درود وستایش و نیرو خواستارم اهوره مزدای رایومند فره مند را. «اشم وهو....» 24 ای زرتشت! تو همواره دوست را از دشمن بدخواه، نگاهدار باش1 روا مدار که دوست دچار گزند شود! مگذار که دوست، از آسیب به رنج افتد! مگذار آن مرد دین آگاهی که مرا و امشا سپندان را نیازی بزرگ یا پیشکشی خرد آورد ، از دارایی خویش بی بهره ماند! 25 ای زرتشت! این است بهمن آفریدۀ من. ای زرتشت! ای است اردیبهشت آفریدۀ من. ای زرتشت! این است شهریور آفریدۀ من. ای زرتشت! این است سپندار مذ آفریدۀ من. ای زرتشت! اینانند خرداد و امرداد، هردوان از آفریدگار من . اینان اشونانی را که به دیگر سرای درآیند، پاداش بخشند. 26 ای زرتشت اشون! به میانجی خرد ودانش من، [دریاب که] سرانجام زندگی و زندگانی آینده چگونه است. 27 هزار درمان [برساد]1 ده هزار درمان از سپندارمذ [برساد]! با [یاری] سپندارمذ، دشمنی دیو را از هم بپاشید و[اورا] پریشان کنید؛ گوشهایش را بردرید؛ دستهایش را بربندید؛ رزم افزارش را در هم شکنید و به زنجیرش درکشید، بدان سان که هماره در بند ماند. 28 ای مزدا! آیا اشون بر دروند پیروز خواهدشد؟ آیا اشون بر دروج چیرگی خواهد یافت؟ آیا اشونان بر دروندان چیره خواهند شد ؟ نیروی شنوای اهوره مزدا را می¬ستاییم که »منثره« را شنید. نیروی یادگیری اهوره مزدا را می ستاییم که «منثرهـ را از برکرد. نیروی گفتار اهوره مزدا را می ستاییم که «منثره» را برزبان راند. کوه «اوشیدم» (اوشیدرن) را روزان و شبان با نیاز بر ازنده زور می ستاییم. 29 زرتشت گفت: بدین چاره، شما را به زیر زمین برانم. به میانجی دیدگان سپندارمذ، راهزن برزمین افگنده شود. 30 هزار درمان [برساد]! ده هزاردرمان [برساد]! فروشی این اشون مرد را که به «آسموخوانونت» نامبردار است، می ستاییم. از آن پس، خواستارم که همچون مردی دین پذیرفتار، [فروشی¬های] دیگر اشونان را بستایم. [فروشی] «گوکرن: ی توانای مزدا آفریده را می ستاییم. گوکرن توانای مزدا آفریده را می ستاییم. 31 .............................................................................................................................................................................. «اشم و هو....» 32 سپندارمذ اشون کارساز را می ستاییم.... اینک آن بزرگتر از همه – آن اهوره مزدا – را«آهو» و «رت» بر می گزینیم تا اهریمن نابکار را براندازیم؛ تا دیو خشم خونین درفش را برافگنیم؛ تا دیوان مزندری را برانیم؛ تا دیوان و دروندان ورن را براندازیم؛ تا اهوره مزدای رایومند فره مند را والا بشناسیم؛ تا امشا سپندان را والا بشناسیم؛ تا ستارۀ رایومند فره مند، تشتر پرفروغ را والا بشناسیم؛ تا اشون مرد را والا بشناسیم، تا همۀ آفریدگان اشون «سپند مینو» را والا بشناسیم. 33 «اشم و هو....» «اهمایی رئشچه....» «اشم وهو...» هزار درمان [برساد]! ده هزار درمانت [برساد]! «اشم و هو....» ای مزدا! مرا به یاری بشتاب! خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۱
من که باشم که بود لایق تو خدمت من بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۴۱
به این ضعفی که جسم زارم از بستر نمیخیزد اقبال لاهوری : زبور عجم
این هم جهانی آن هم جهانی
این هم جهانی آن هم جهانی