مولوی : دفتر اول
بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
بشنو الفاظ حکیم پردهیی ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۶ - منقبت سیدالشداء (ع)
«دل آن ترک نه اندر خور سبمبنبر اوست مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۲
بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۷۷
خواجه ابوالقسم زراد از مریدان شیخ بودو سفرها و ریاضتها کرده. او گفت قصد حجاز کردیم با جماعتی از مشایخ، چون بیرون آمدیم بعضی گفتند کی بر توکل رویم. من گفتم ای ابوالقسم بربیداری شو و چنانک خواهی میشو. عزم کردم که هر قدم که نه بر بیداری نهم بازپس آیم و برین طریق بادیه بگذاشتم. چون بازگشتم و نزدیک آمدم، شب در مسجد شیخ بیستادم و از پس قدمگاه شیخ نماز میگزاردم شب درکشید غسلی کردم، نوری یافتم اندر، عظیم شادمان شدم، و گفتم یافتم آنچ میجستم. چون بامداد شیخ از خانقاه بیرون آمد و من پیش او شدم، با پنداری در سر، گفت تو گویی یا گوییم؟ گفتم شیخ فرماید. گفت آن چیزی نیست کی بدان بازنگرند اندر راه، و آن از برکۀ وضو است که رسول گفت صلی اللّه علیه و سلّم الوُضُوء عَلَی الوُضُّوءِ نُورٌ آن نور وضو است بدان غره نباید شد. من با خویشتن رسیدم و از آن پندار توبه کردم. ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۵ - که ورزندگی مایهٔ زندگی است
تن زنده والا به ورزندگی است امیرعلیشیر نوایی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ساقی بقدح می طربناک انداز آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱
بگویم ارزغم عشق داستانیرا فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
هجر تو و دیده آتش و موم بود عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۰
از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰۶
خوش آن حالت که بگشایی ز خواب سرخوشی دیده صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۵۵
از تلخی می ساغر ما باک ندارد ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۴ - مرغ خموش
یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۱۶
ترش رویی و خشمینی چنین شیرین، ندیدستم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۹۵
جان رمیده جسم گران را چه می کند مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۸
گر در سر و چشم عقل داری و صبر ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۳ - غم
گویی علامت بشر اندر جهان، غم است عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۹
دوش وقت صبح چون دل دادهای سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
چون حال دل من ز غمت گشت تباه رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ چرا مردان شهرى که بخواستندى، گروید آن وقت گرویدندى فَنَفَعَها إِیمانُها که ایشان را گرویدن سود داشتى، إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا مگر قوم یونس که ایمان آوردند کَشَفْنا عَنْهُمْ باز بردیم از ایشان عَذابَ الْخِزْیِ عذاب رسوایى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا درین جهان وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۹۸) و ایشان را بر خوردار گذاشتیم تا هنگامهاى اجلهاى ایشان. ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۲ - حب الوطن
هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است
بخش ۱۵۶ - در بیان آنک حال خود و مستی خود پنهان باید داشت از جاهلان
بشنو الفاظ حکیم پردهیی ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۶ - منقبت سیدالشداء (ع)
«دل آن ترک نه اندر خور سبمبنبر اوست مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱۲
بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۷۷
خواجه ابوالقسم زراد از مریدان شیخ بودو سفرها و ریاضتها کرده. او گفت قصد حجاز کردیم با جماعتی از مشایخ، چون بیرون آمدیم بعضی گفتند کی بر توکل رویم. من گفتم ای ابوالقسم بربیداری شو و چنانک خواهی میشو. عزم کردم که هر قدم که نه بر بیداری نهم بازپس آیم و برین طریق بادیه بگذاشتم. چون بازگشتم و نزدیک آمدم، شب در مسجد شیخ بیستادم و از پس قدمگاه شیخ نماز میگزاردم شب درکشید غسلی کردم، نوری یافتم اندر، عظیم شادمان شدم، و گفتم یافتم آنچ میجستم. چون بامداد شیخ از خانقاه بیرون آمد و من پیش او شدم، با پنداری در سر، گفت تو گویی یا گوییم؟ گفتم شیخ فرماید. گفت آن چیزی نیست کی بدان بازنگرند اندر راه، و آن از برکۀ وضو است که رسول گفت صلی اللّه علیه و سلّم الوُضُوء عَلَی الوُضُّوءِ نُورٌ آن نور وضو است بدان غره نباید شد. من با خویشتن رسیدم و از آن پندار توبه کردم. ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۵ - که ورزندگی مایهٔ زندگی است
تن زنده والا به ورزندگی است امیرعلیشیر نوایی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ساقی بقدح می طربناک انداز آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱
بگویم ارزغم عشق داستانیرا فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
هجر تو و دیده آتش و موم بود عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۰
از بس که چو شمع از غم تو زار بسوزم بابافغانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۰۶
خوش آن حالت که بگشایی ز خواب سرخوشی دیده صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۳۵۵
از تلخی می ساغر ما باک ندارد ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۴ - مرغ خموش
یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۱۶
ترش رویی و خشمینی چنین شیرین، ندیدستم صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۹۵
جان رمیده جسم گران را چه می کند مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۰۸
گر در سر و چشم عقل داری و صبر ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۳ - غم
گویی علامت بشر اندر جهان، غم است عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۳۹
دوش وقت صبح چون دل دادهای سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰
چون حال دل من ز غمت گشت تباه رشیدالدین میبدی : ۱۰- سورة یونس - مکیة
۹ - النوبة الاولى
قوله تعالى: فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ چرا مردان شهرى که بخواستندى، گروید آن وقت گرویدندى فَنَفَعَها إِیمانُها که ایشان را گرویدن سود داشتى، إِلَّا قَوْمَ یُونُسَ لَمَّا آمَنُوا مگر قوم یونس که ایمان آوردند کَشَفْنا عَنْهُمْ باز بردیم از ایشان عَذابَ الْخِزْیِ عذاب رسوایى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا درین جهان وَ مَتَّعْناهُمْ إِلى حِینٍ (۹۸) و ایشان را بر خوردار گذاشتیم تا هنگامهاى اجلهاى ایشان. ملکالشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۴۲ - حب الوطن
هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است