مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷۵
گر عید وصل توست منم خود غلام عید
جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۷
آنچه با دل چشم آن ترک ستمگر می کند
سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲
تا با شدم این جان گرامی در تن،
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۱
با تو سخنان بیزبان خواهم گفت
سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۷۰
دلم بسلسله زلف یار در بندست
قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴
کی حرف ملامت شکند خاطر ما را؟
نهج البلاغه : حکمت ها
ملاک خوشبينى و بد بينى
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> إِذَا اِسْتَوْلَى اَلصَّلاَحُ عَلَى اَلزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ اَلظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ حَوْبَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ
امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۲
عید عرب و سنت و آیین پیمبر
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۳۷
ای بیماری سرو ترا کرده کناغ
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۳
تا بر مه تابانش ز عنبر قوس است
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۲۴
زفیض عشق دلهای مخالف مهربان گردد
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۰
به قامت تو که تشویش سرو بستان است
نظیری نیشابوری : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۰
فتاده ام به میان غم از کران برخیز
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵۸
ز عشق بی مژه تر نمی توان بودن
نظیری نیشابوری : قصاید
شمارهٔ ۳۹ - این قصیده در تعریف چهره ابوالمنصور جهانگیر پادشاه گفته شده
روشن شود ز فر شهنشاه بارگاه
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸
باز دامان که زداین آتش سودای مرا
قاسم انوار : انیس العارفین
بخش ۱۸ - الحکایة
بود در گیلان سپهبد زاده ای
عارف قزوینی : تصنیفها
شمارهٔ ۳۲ - باد خزانی
تاریخ دقیق خلق این تصنیف معلوم نیست اما به عنوان آخرین تصنیف در دیوان عارف آمده و او آن را طبق گفتهٔ خودش در اسفند ماه ۱۳۰۳ ه.ش در تبریز «به یاد دلاوران آذربایجانی» خوانده است.
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
هرچند کمال آدمی بسیارست
رضاقلی خان هدایت : روضهٔ دوم در ذکر فضلا و محقّقین حکما
بخش ۸۲ - قوامی خوافی
اسمش میرقوام الدّین نصراللّه. در بدو حال ملازمت می‌نمود. مگر بر پیرزنی حکمی نوشته بود و محصل پیرزن را آزار کرده. گفت: ای قوام الدین از خدا شرم نمی‌کنی که بر چون من عجوزه ظلم روا می‌داری؟ این سخن بر دل وی اثر کرده، دوات و قلم خود را در زیر سنگ شکسته، تائب شد و رو به عبادت آوردو به خدمت مشایخ رسید. صاحب مقام عالی گردید. کتابی در طریقت تصنیف کرده مسمی به جنون المجانین است. کلمات بدیع و سخنان غریب در آن مندرج است. غرض، معاصر شاهرخ میرزا و ولادتش در سنهٔ ۷۳۴ و وفاتش در سنهٔ ۸۳۰ بوده. محمد عوفی با وی ملاقات نمود. این رباعی از اوست: