واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
پیر چون گشتی، چو طفلان بازی دنیا مخور
کمال خجندی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳
در ملک وجودم بجز از دوست مجو
عین‌القضات همدانی : لوایح
فصل ۹۴
در نظر اول عاشق بیخود شود اگرچه در خواب بود زیرا که شراب مشاهده مرد افکن است هیچ کس را طاقت مقاومت او نبود عِنْدَ ظُهُورِ الْحَقِّ ثُبورُ الْخَلْقِ آنچه اضطراب در وجد از عاشق پدید آید ازین معنی بود و آنچه نوری گفته است بدین قریب است:
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۰
گوهر دیده کرده ام، پیشکش جمال تو
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۴
روز تو اقبال و فرخ نیستی
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۲
وه که امروز بحال دگرم
فروغ فرخزاد : عصیان
گره
فردا اگر ز راه نمی آمد
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۰
صبحدم آن روی چون نگارچه شوئی
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۳۱۹
علم الله که دگر طاقت هجرانم نیست
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵
یا رب آن روی است با آن زیب و کشّی یا مه است
یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۳ - به آقا محمد رضای عطار نراقی نگاشته
فرزندی میراز حسن را رنج افزای فیروز فرگاهم و با پیکر شمشاد هنجار و دیدار خورشید رخسارش آزاد و آسوده از سرو و ماه، پیر راهرو آگاه شیخ حسن از کاشان به ری فرمود و یاران را به رامش چهر و گوارش گفت بی نیاز از بانگ چنگ و مستی می ساخت، برگ و ساز انجمنی از دیدار پیر کهن سال روز جوانی تازه کرد و سرود رود نوازان که چون پایان مستی سر در پستی داشت، دیگر بار بلند آوازه خاست، سرکار میرزا اینک زخم اندیش ساز است و تنگ شکر خیزش نمک پریش این آغاز، شعر:
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۳۶
در دل آمد یار و گشت از دیده غمدیده دور
خاقانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۱
دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۲۳
از دوست پیام آمد کاراسته کن کار
اثیر اخسیکتی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
در کار تو از دست بشد عهد جوانی
آذر بیگدلی : قطعات
شمارهٔ ۱۱ - تاریخ جلوس ابوالفتح خان ابن کریم خان زند - (۱۱۹۳ ه.ق)
چرا خون نگریم، چرا می ننوشم؟!
ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۱۹۲ - در ۱۳۲۱ خطاب بناظم الاسلام کرمانی مدیر جریده نوروز
بیا که همره موسی شویم در که طور
مسعود سعد سلمان : قصاید
شمارهٔ ۱۹۱ - ابراز خلوص نسبت به یکی از اکابر
ای آن که چون ز جاه تو بر تو ثنا کنم
وحشی بافقی : فرهاد و شیرین
حکایت
به حربا گفت خفاشی که تا چند
ابوسعید ابوالخیر : ابیات پراکنده
تکه ۱۹
هر آن دلی که نهفتست زیر هفت زمین