عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹۱
گفتم به فراق مدتی بگزارم
باشد که پشیمان شود آن دلدارم
بس نوشیدم ز صبر و بس کوشیدم
نتوانستم از تو چه پنهان دارم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۳
لیلم که نهاری نکند من چکنم
بختم که سواری نکند من چکنم
گفتم که به دولتی جهانرا بخورم
اقبال چو یاری نکند من چکنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱۹
مائیم که پوستین بگازر دادیم
وز دادن پوستین بگازر شادیم
در بحر غمی که ساحل و قعرش نیست
نظاره‌گر آمدیم و پست افتادیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۴۴
من عهد شکسته بر شکستی بزنم
وز عشوه ره عشوه پرستی بزنم
امروز که ارواح به رقص آمده‌اند
ناموس فرود آرم و دستی بزنم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۶
مهتاب بلند گشت و ما پست شدیم
معشوق به هوش آمد و ما مست شدیم
ای جان جهان هرچه از این پس شمری
بر دست مگیر زانکه از دست شدیم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۵۷
می‌پنداری که از غمانت رستم
یا بی‌تو صبور گشتم و بنشستم
یارب مرسان به هیچ شادی دستم
گر یک نفس از غم تو خالی هستم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۷۹
آمد شب و غمهای تو همچون عسسان
یابند دلم را بسوی کوی کسان
روز آمد کز شبت به فریاد رسم
فریاد مرا ز دست فریادرسان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۶
از بسکه برآورد غمت آه از من
ترسم که شود به کام بدخواه از من
دردا که ز هجران تو ای جان جهان
خون شد دلم و دلت نه آگاه از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۷
از بسکه فساد و ابلهی زاد از من
در عمر کسی نگشت دلشاد از من
من طالب داد و جمله بیداد از من
فریاد من از جمله و فریاد از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۹۵
ای بی‌تو حرام زندگانی ای جان
خود بی‌تو کدام زندگانی ای جان
سوگند خورم که زندگانی بی‌تو
مرگست به نام زندگانی ای جان
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۰
ای خورده مرا جگر برای دگران
دانم که همین کنی برای دگران
من باد رهی بدم تو راهم دادی
من رستم از این واقعه وای دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۲
ای داد که هست جمله بیدار از من
ای من که هزار آه و فریاد از من
چو ذلک ما قدمت ایدیکم گفت
ناشاد شبی که اصل غم زاد از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۲
ای زخم زننده بر رباب دل من
بشنو تو از ناله جواب دل من
در هر ویران دفینه گنج دگر است
عشق است دفینه در خراب دل من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۶
ای مونس روزگار چونی بی من
ای همدم غمگسار چونی بی من
من با رخ چون خزان خرابم بی‌تو
تو با رخ چون بهار چونی بی من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۲۷
ای نالهٔ عشق تو رباب دل من
ای ناله شده همه جواب دل من
آن دولت معمور که می‌پرسیدی
یا بی‌تو و لیک در خراب دل من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۰
ای یار به انکار سوی ما نگران
زیرا که نخورده‌ای از آن رطل گران
از شادی من بهشت گردیده جهان
غم مسخرهٔ منست و میر دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۴
با دل گفتم عشق تو آغاز مکن
بازم در صد محنت و غم باز مکن
دل تیره‌گیی کرد و بگفت ای سره مرد
معشوق شگرفست برو ناز مکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۶
بیدل من و بیدل تو و بیدل تو و من
سرمست همی شدیم روزی به چمن
عمریست که من در آرزوی آنم
کان عهد به یادآوری ای عهد شکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۳۸
بر خسته دلان راه ملامت میزن
هردم زخمی فزون ز طاقت میزن
آتش میزن به هر نفس در جانی
واندر همه دم دم فراغت میزن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۴۳
پیموده شدم ز راه تو پیمودن
فرسوده شدم ز عشق تو فرسودن
نی روز بخوردن و نه شب بغنودن
ای دوستی تو دشمن خود بودن