عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۳۳
از چاک دلم خنده غم‌آلود برآید
آری، که ز ماتم‌کده خشنود برآید؟
من صبح و تو خورشید چو خواهی که نمانم
نزدیکتر آ، تا نفسم زود برآید
نقش قدم ناقه بود کوکب مسعود
آن را که درین بادیه مقصود برآید
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۳۶
کجا تاب آورد در پیش اشک دیده‌فرسایم؟
دواند ریشه گر چون شمع، مژگان تا کف پایم
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۳۹
غم رفت از دل من و از سینه داغ هم
مهتاب نیست کلبه ما را چراغ هم
صد داغ سوختیم و ز دل تیرگی نرفت
روشن نکرد کلبه ما را چراغ هم
قدسی خبر ز قافله طاقتم مپرس
این کاروان گذشته ز ما بی سراغ هم
قدسی مشهدی : مطالع و متفرقات
شمارهٔ ۴۲
جز دود محبت که بود نور چراغم
آموخته بوی دگر نیست دماغم
بی ساغر اندوه، دلم تازه نگردد
تا خون نشود، وا نشود غنچه باغم
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
زین گونه که رشک داردم در تب و تاب
در وصل، دلم ز یاد هجرست خراب
از اشک نرفت زنگ غم از دل من
ز آیینه ما غبار ننشست به آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
واعظ که خبر ندارد از جان خراب
از شغل ملامتم ندارد خور و خواب
او گرم نصیحت است و من می‌گویم
از دیده، به آب سرد، می‌ریزد آب
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۴
دود دلم آسمان‌گدازست امشب
چون راه عدم، دور و درازست امشب
صد دور بگشت چرخ و بیدار نشد
خورشید مگر به خواب نازست امشب؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۶۴
دانم ندهد به گفتگو وصلش دست
این غصه، لبم را ز سخن‌گفتن بست
تا حسن طلب بسته لبم را قدسی
چون نقطه نمی‌توان به حرفم پیوست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
این پرده به روی دیده‌ام درد نبست
وین خار به چشمم مژه تر نشکست
بی روی تو از بس که غبارآلودست
تیر نگهم به دیده در خاک نشست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
از نادانی، کس نفتد در کم و کاست
دانایی ما بلای جان و دل ماست
تا دست چپ و راست ز هم دانستم
غم بر سر غم می‌رسدم از چپ و راست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۸۹
مردم ز فراق منزل یار کجاست
در شهر، دواشناس بیمار کجاست
ای آن که ز چارسوی عشق آمده‌ای
بنمای به من دکان عطار کجاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۱
ای صبح امید، آفتاب تو کجاست
وی ساقی انصاف، شراب تو کجاست
مردیم و هنوز چشم حسرت نگران
ای دیده ناغنوده خواب تو کجاست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۲
تا مهر تو در سینه صد چاک نشست
گردی ز حسد بر دل افلاک نشست
پیوست به تن، ز جان چو بگذشت غمت
این تیر ز صید جست و در خاک نشست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۹
در عشق مگو که همنفس پیدا نیست
کس بسیارست، جای کس پیدا نیست
از هر طرفی ناله مرغان اسیر
می‌آید و هیچ‌جا قفس پیدا نیست
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
خون شد جگر امشبم ز نادیدن صبح
گویا که بریده شد پی توسن صبح
آه سحرم اگر مددکار شود
از پنجه خورشید کشم دامن صبح
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۷
کشمیر که با بهشت هم‌چشم افتاد
صد حیف که در جای بدی شد بنیاد
کشمیر درین زمین نمی‌کرد وطن
تا این ره بد که پیش کشمیر نهاد؟
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰۸
دامان مرا اشک، پر انجم دارد
وز خون دلم، دیده تنعم دارد
حاصل، که چو سنگ آسیا، چرخ مرا
سرگشته برای رزق مردم دارد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۱۷
قدسی که غم عشق تو بنیادش برد
جز یاد تو هرچه بود از یادش برد
روزی که نشد صرف تو عمرش، هدرست
هر گل که نچید باغبان، یادش برد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲۱
گر از دل تو غمی تراوش می‌کرد
خون جگرت دمی تراوش می‌کرد
گر آینه را رقت قلبی می‌بود
از دیده او، نمی تراوش می‌کرد
قدسی مشهدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳۳
ای غم، رگ ما نیشتری می‌ارزد
وین دیده به خون جگری می‌ارزد
ای گریه بیا خرقه ما را تر کن
کاین ابر به دامان تری می‌ارزد