عبارات مورد جستجو در ۱۰۷۶۰ گوهر پیدا شد:
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۱
سر به دیوار ندامت می زند تدبیر ما
راه بیرون شد ندارد کوچه زنجیر ما
گریه های تلخ ما را چاشنی دیگر بود
از شکر پیوسته لبریزست جوی شیر ما
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵
(سپندی شد عقیق صبر در زیر زبان ما را
به داغ تشنگی تا چند سوزی زان لبان ما را؟)
(کمان بیکار گردد چون هدف از پای بنشیند
نه از رحم است اگر بر پای دارد آسمان ما را)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۴
نه چنان تنگ گرفته است دل تنگ مرا
که برآرد ز کدورت می گلرنگ مرا
نیست در عالم افسرده جگرسوخته ای
به چه امید برآید شرر از سنگ مرا؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۲۵
تا به کی دور بود سایه ابر از سر ما؟
خشک باشد لب ما چون جگر ساغر ما
شعله پیش جگر سوخته ما خام است
بال پروانه بود یک ورق از دفتر ما
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۲
در زیر بار مهره گل نیست دست ما
ز اشک تاک سبحه کند می پرست ما
نه گوشه کلاه و نه زلف و نه توبه ایم
خوبان چه بسته اند کمر در شکست ما؟
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۳۹
هر نگه صد کاسه خون می خورد
تا به مژگان می رساند خویش را
هر سر خاری که گل کرد از زمین
در رگ من می دواند نیش را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۳
سرشته اند به دیوانگی سرشت مرا
نمی توان به قلم داد خوب و زشت مرا
مرا به ریزش ابر بهار حاجت نیست
رگ بریده تاکی بس است کشت مرا
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۵
نمی کشد دل غمگین به صبحگاه مرا
که دل ز چهره خندان شود سیاه مرا
ز هرزه خندی گل پاکشیدم از گلزار
در گشاده نهد چوب پیش راه مرا
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۶۴
کو باده تا به سنگ زنم جام عقل را؟
از خط جام، حلقه کنم نام عقل را
عمری که در ملال رود در حساب نیست
چون بشمرم ز عمر خود ایام عقل را؟
تفسیده تر ز ریگ روان است مغز ما
ضایع مساز روغن بادام عقل را
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۸۰
گل ز تیغ غمزه اش در خاک و خون غلطیده است
چشم خورشید از غبار خط او ترسیده است
اشک ما در چشم دارد گرد غربت بر جبین
گوهر ما در صدف داغ یتیمی دیده است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۸۵
بس که بر رویم غبار کلفت از هر سو نشست
گرد از تمثال من آیینه را بر رو نشست
تیر آه خاکساران را نمی باشد خطا
برحذر باش از کمانداری که بر زانو نشست
از تپیدن دور کرد از خود دل بی تاب من
غیر تیر او مرا هر کس که در پهلو نشست
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۰۸
اشک خالی کن دلهای غم اندوخته است
سخن سرد نسیم جگر سوخته است
در بیابان تمنا اثر از منزل نیست
می کند آنچه سیاهی، نفس سوخته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۲۴
ز ناله ام در و بام قفس نگارین است
ز گریه ام چمن روزگار رنگین است
خزان نسیم برون رانده ای است از چمنش
بهار نسخه آن پنجه نگارین است
به نامه حسرت آغوش خود چه بنویسم؟
که این کتاب مناسب به خانه زین است
چنان به بستر آسودگی نهم پهلو؟
مرا که خواب پریشان به زیر بالین است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۸
سرکشم ز ابر بهاری گذشته است
شراب من از خوشگواری گذشته است
چرا ابرویت چون هلالی نباشد؟
که عمرش به بیمارداری گذشته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۳۹
غم پوشش برونم را گرفته است
خیال نان درونم را گرفته است
ز فکر جامه و نان چون برآیم؟
که بیرون و درونم را گرفته است
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۱
زهرست بی تبسم شیرین شراب تلخ
با بخت شور چند توان خورد آب تلخ
بی می نیم شکفته، همانا بریده اند
همچون پیاله ناف مرا با شراب تلخ
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۲
شنیدم آنقدر از دوستان تلخ
که شد شیرینی جان در دهان تلخ
نباشد چشم او بی زهر چشمی
بود بیمار را دایم دهان تلخ
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۴۹
مرا به نیم تبسم خراب کرد و گذشت
نگاه گرم عنان را به خواب کرد و گذشت
فغان که دولت پا در رکاب خوبی را
دو چشم ظالم او صرف خواب کرد و گذشت
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۸
ناله من بزم عشرت را مصیبتخانه کرد
اشک شور من نمک در دیده پیمانه کرد
تازه شد زخم هواداران، مگر باد صبا
زلف مشکین ترا در دامن خود شانه کرد؟
(در گلستانی که روید دام چون سنبل ز خاک
بلبل دون همت ما میل پروازی نکرد)
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۸۹
بوی خون از غنچه گل بر دماغم می خورد
سوده مشک از خط ریحان به داغم می خورد
زلف سنبل گر چه شد سر حلقه آشفتگان
پیچ و تاب رشک از دود چراغم می خورد
روی گرمی هرگز از داغ نمکسودم ندید
پنبه گر فرصت بیابد خون داغم می خورد