عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴۴
آیینه از رخ تو گل تازه می کشد
صد آب و رنگ را به یک اندازه می کشد
می را زموج نیست کشاکش، که روز و شب
در آرزوی لعل تو خمیازه می کشد
ای غنچه بر طراوت رخسار دل مبند
دوران گلاب را زگل تازه می کشد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴۵
دل به امید عشق او، تن به هوس نمی دهد
هر که به شعله یار شد، باج به خس نمی دهد
بسته نقاب شرم او، بوسه کجا و من کجا
در نگشوده، باغبان میوه به کس نمی دهد
آهن و شیشه را نبود اینهمه بهره از صفا
عکس جمال کیست این، کآینه پس نمی دهد؟
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴۶
ز رخ، چشم تو مستی در بهشت افتاده را ماند
ز لب، خال تو جامی سر به کوثر داده را ماند
دلم از یاد چشم او بود مانند نرگسدان
سرم از فکر لعل او، کدوی باده را ماند
دمی کز هر طرف گردد پریشان سنبل زلفش
ز رعنایی، تذرو بال و پر بگشاده را ماند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۴۹
کی ز بیداد تو، عاشق به کسی داد کند
نیست فریادرسی، بهر چه فریاد کند
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۲
هر کجا گلشن حسن تو گشاید در فیض
لاله در دست چمن، کاسه دریوزه شود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۷
گل گل رخ تو از قدح مل شکفته شد
یک آب خورد گلبن و صد گل شکفته شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۵۹
گل به کاخ غنچه برگردید، تا روی تو دید
سنبل از راه چمن برگشت، تا موی تو دید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۱
زلفی که بر زبان و دل شانه بگذرد
ماند به آن شبی که به افسانه بگذرد
دل صبح خیز مشق بر آتش دویدن است
دارم امید آنکه ز پروانه بگذرد
در بزم وصل، تشنه لبان را خمار هجر
چندان امان نداد که پیمانه بگذرد
غیر از دلم که خانه بدوش تجرد است
جغدی ندیده ام که ز ویرانه بگذرد
در زلف او دلم سر و برگ جدل نداشت
استاد یک کنار که تا شانه بگذرد
از اتحاد، در دل ما می کند خطور
حرفی اگر به خاطر جانانه بگذرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۲
بس که خیال آن پری، مایه دردسر شود
ترسم اگر ببینمش، دردسر دگر شود
اشک جهان نورد من، یاد نکرد دیده را
یاد پدر نمی کند، طفل چو دربدر شود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۳
بدین سان رخ ز من گر آن گل بدخو بگرداند
به تصویرش اگر افتد نگاهم، رو بگرداند
ز بهر کار بدین کارخانه آمده ایم
که مزد می دهد آن را که هیچ کار نکرد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۴
ز شور جلوه گاهش می توان یافت
کزان قامت، قیامت می تراود
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۵
در ازل نگشود چشمم تا غمش پیدا نشد
دیده ام چون شمع جز بر روی آتش وا نشد
گر به سویش ره نیابی، پا مکش از جستجوی
قطره بی سرگشتگی همصحبت دریا نشد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۸
گل خورشید اگر گلدسته می شد
به تار سنبل او بسته می شد
دو ماه نو چو یک ابروی او نیست
اگر صد ره به هم پیوسته می شد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۶۹
چشم مرا به شوق رخت خواب می برد
دام از پی گرفتن مهتاب می برد
کو صبر تا به خواب ببینم رخ ترا
صد خواب را ز گریه من آب می برد
دست از قدح مدار چو اندوهگین شدی
این گرد را نسیم می ناب می برد
مشکل گشا به ملت ما، دست مطرب است
کز دل گره به ناخن مضراب می برد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۷۰
نازم به دام زلف تو کز طایر دلم
آرام برد و سلسله جنبان رم نشد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۷۶
در شب وصل، نمایان شدن صبح فراق
دلخراش است چو در زلف سیه، موی سفید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۰
بر سر تردامنی، دوزخ ز جانم تاب برد
دامن خود را فشردم، آتشش را آب برد
خواستم بیدار سازم بخت خواب آلود را
تا به سویش دست بردم، پنجه ام را خواب برد
شب که از باران اشکم فرش راحت گشت تر
چشم تا بر هم زدم، کاشانه را سیلاب برد
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱
با درد من دوای کسی سازگار نیست
نبضم دراضطراب ز دست طبیب شد
اشکم ز یک نگاه تو بر دیده می دود
این خون گرفته با پدر خود رقیب شد!
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۵
شانه روشن کرد چشمم را و زلفش تیره ساخت
آنچه دل از آشنا می خواست، از بیگانه دید
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۳۸۷
از عقده های زلف بتان شانه نگذرد
این مرغ تنگ چشم ز یک دانه نگذرد!
گر شمع بگذرد ز سر خنده، عیب نیست
باید زگریه های غریبانه نگذرد
فرمان شمع کآمده از شعله سر به مهر
جز بر قلمرو پر پروانه نگذرد