نهج البلاغه : حکمت ها
عید واقعی
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام فِي بَعْضِ اَلْأَعْيَادِ </strong> إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اَللَّهُ صِيَامَهُ وَ شَكَرَ قِيَامَهُ سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۱ - کچکول پز
با مه کچکول پز گفتم که حمالی کنم اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳۲
پرسشی کن ایطبیب و جان ما را شاد کن بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۲۳
صفا گل کردهای تا کی غبار رنگ نشکستن صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۶۰
نفس را مطلق عنان رزق فراوان می کند آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶
تا برد رنج خمار و تا زداید رنج خواب عطار نیشابوری : باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
شمارهٔ ۷
لعل تو براتِ کامرانی دهدم سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۱۴
زهی رخت بدلم رهنمای اندیشه مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
صبح
چو مرغی زیر باران راه گم کرده سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۸
چون خاک شوم وز گل من خار برآید اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
روی تو ظاهرست بعالم نهان کجاست اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱۸
بنمای آتشین رخ و مست شراب شو غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۷ - قسم سیم
و آن دو نوع است: نوع اول شوخهاست، چون شوخ که در میان موی سر و محاسن باشد و این به شانه و آب و گل و گرمابه ازالت توان کرد و هرگز در سفر و حضر شانه از رسول (ص) جدا نبودی و پاک داشتن خود را از آن شوخها سنت است و دیگر آن که در گوشه چشم گرد آید، در وقت وضو به انگشت پاک باید کردن و دیگر آن که در گوش است، چون از گرمابه برآیی آن را تعهد باید کردن و دیگر آنچه در بینی باشد و بر دندان باشد از زردی و این به مسواک و مضمضه و استنشاق بشود ودیگر آنچه بر بند انگشتان گرد آید و بر پشت پای و پاشنه و آنچه در سر ناخن بود و آنچه بر همه تن باشد، ازالت این همه سنت است. قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در منقبت علیبن ابیطالب صلواتلله علیه فرماید
دوشم مگر چه بودکه هیچم نبرد خواب مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۳
ما صحبت همدگر گزینیم سعدی : غزلیات
غزل ۱۲۹
خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۳۳
امشب من و اوحد و مید نجمالدین رازی : باب اول
فصل سیم
قالالله تعالی: «وهو الذی یبدو الخلق ثم یعیده» اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۳ - الخوف
فریاد از آنچ نیست و می خوانندم جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۵۳۷
هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد
عید واقعی
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام فِي بَعْضِ اَلْأَعْيَادِ </strong> إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اَللَّهُ صِيَامَهُ وَ شَكَرَ قِيَامَهُ سیدای نسفی : شهر آشوب
شمارهٔ ۳۱۱ - کچکول پز
با مه کچکول پز گفتم که حمالی کنم اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳۲
پرسشی کن ایطبیب و جان ما را شاد کن بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۲۳
صفا گل کردهای تا کی غبار رنگ نشکستن صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۶۰
نفس را مطلق عنان رزق فراوان می کند آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶
تا برد رنج خمار و تا زداید رنج خواب عطار نیشابوری : باب سی و هشتم: در صفت لب و دهان معشوق
شمارهٔ ۷
لعل تو براتِ کامرانی دهدم سیف فرغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۱۴
زهی رخت بدلم رهنمای اندیشه مهدی اخوان ثالث : از این اوستا
صبح
چو مرغی زیر باران راه گم کرده سلمان ساوجی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۸
چون خاک شوم وز گل من خار برآید اسیری لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
روی تو ظاهرست بعالم نهان کجاست اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱۸
بنمای آتشین رخ و مست شراب شو غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۱۷ - قسم سیم
و آن دو نوع است: نوع اول شوخهاست، چون شوخ که در میان موی سر و محاسن باشد و این به شانه و آب و گل و گرمابه ازالت توان کرد و هرگز در سفر و حضر شانه از رسول (ص) جدا نبودی و پاک داشتن خود را از آن شوخها سنت است و دیگر آن که در گوشه چشم گرد آید، در وقت وضو به انگشت پاک باید کردن و دیگر آن که در گوش است، چون از گرمابه برآیی آن را تعهد باید کردن و دیگر آنچه در بینی باشد و بر دندان باشد از زردی و این به مسواک و مضمضه و استنشاق بشود ودیگر آنچه بر بند انگشتان گرد آید و بر پشت پای و پاشنه و آنچه در سر ناخن بود و آنچه بر همه تن باشد، ازالت این همه سنت است. قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹ - در منقبت علیبن ابیطالب صلواتلله علیه فرماید
دوشم مگر چه بودکه هیچم نبرد خواب مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۵۳
ما صحبت همدگر گزینیم سعدی : غزلیات
غزل ۱۲۹
خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۲۳۳
امشب من و اوحد و مید نجمالدین رازی : باب اول
فصل سیم
قالالله تعالی: «وهو الذی یبدو الخلق ثم یعیده» اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۴۳ - الخوف
فریاد از آنچ نیست و می خوانندم جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۵۳۷
هر که را مهر رخ خوب تو در دل باشد