صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹۴۲
کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند سعدی : غزلیات
غزل ۲
ای نفس خرم باد صبا مولوی : دفتر سوم
بخش ۱۰۱ - تصورات مرد حازم
آن چنان که ناگهان شیری رسید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۶۹
از غم زلف تو در دام بلا افتادیم حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۵
زندگی در جمع سامان رفت، حیف عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۶
تا پرده ز روی گلِ تر باز افتاد رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۴ - النوبة الثالثة
«وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ»، خداوند ان معرفت بزبان اشارت گفتهاند، در معنى این آیت، رشده ما کاشف به روحه قبل ابداعها قالبه، من تجلى الحقیقة. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۲۸
بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۴۷
یک ساعت ار دو قبلگی از عقل و جان برخاستی فردوسی : پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود
بخش ۳۱
چو شب شد چو آهرمن کینهخواه فریدون مشیری : تشنه طوفان
آیینه
« فریدون » این تویی؟ یا نقش دیوار، نه رنگ است این که بر رخسار داری صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷۵۷
ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری فردوسی : پادشاهی شاپور سوم
پادشاهی شاپور سوم
چو شاپور بنشست بر جای عم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۹۲
به لاله دوش نسرین گفت، برخیزیم مستانه رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۹
اگر من زونجت نخوردم گهی خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۲۱ - در ستایش فخر الدین منوچهر شروان شاه به التزام لفظ «عید» در هر بیت
رخسار صبح را نگر از برقع زرش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۸۱
دایم ز خود سفر چو شرر می کنیم ما صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۳
از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال آرایه های ادبی : بیان
تشخیص (آدم نمایی، انسان انگاری، شخصیت بخشی)
نسبت دادن حالات و رفتار آدمی به دیگر پدیده های خلقت است. (دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان) مثال 1: برگ های سبز درخت در وزش نسیم به رقص در می آیند. توضیح: رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است. مثال 2: سحر در شاخسار بوستانی چه خوش می گفت مرغ نغمه خوانی نکته: هر موجودی غیر از انسان در کلام «منادا» قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است. مثال: ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند نکته: همانطور که اشاره شد استعاره مکنیه ای که، مشبه به آن «انسان» باشد، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی. مثال: ابر می گرید و می خندد از آن گریه چمن. توضیح: در مثال فوق دو تشخیص به کار رفته است، گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن. توجه: ترکیباتی نظیر: دست روزگار، پای اوهام، دست اجل، قهقه قشنگ، حیثیت مرگ، زبان سوسن، دهن لاله و ... همگی اضافه استعاری مکنیه (تشخیص) هستند. نکته: همه تشخیص ها استعاره مکنیه می باشند، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که «مشبه به» آن انسان باشد. مثال 1: اختر شب در کنار کوهساران، سر خم می کند. توضیح: اختر شب به «انسانی» تشبیه شده که سرش را خم می کند اما خود «انسان» مشبه به است، نیامده است. مثال 2: دیده عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو. توضیح: عقل را به انسانی تشبیه کرده و «دیده» که یکی از ویژگی های انسان است به آن اضافه شده است. مثال 3: به صحرا شدم عشق باریده بود. توضیح: عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد. تذکر: همان طور که گفته شد چون مثال (1) و (2) «مشبه به» آن ها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (3) «مشبه به» باران است، لذا فقط استعاره ی مکنیه داریم. امام خمینی : رباعیات
راه
فصلی بگشا که وصف رویت باشد
غزل شمارهٔ ۳۹۴۲
کجا مرا می گلگون دماغ تازه کند سعدی : غزلیات
غزل ۲
ای نفس خرم باد صبا مولوی : دفتر سوم
بخش ۱۰۱ - تصورات مرد حازم
آن چنان که ناگهان شیری رسید صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۶۶۹
از غم زلف تو در دام بلا افتادیم حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۵
زندگی در جمع سامان رفت، حیف عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۵۶
تا پرده ز روی گلِ تر باز افتاد رشیدالدین میبدی : ۲۱- سورة الانبیاء- مکیة
۴ - النوبة الثالثة
«وَ لَقَدْ آتَیْنا إِبْراهِیمَ رُشْدَهُ مِنْ قَبْلُ»، خداوند ان معرفت بزبان اشارت گفتهاند، در معنى این آیت، رشده ما کاشف به روحه قبل ابداعها قالبه، من تجلى الحقیقة. صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۲۸
بود و نمود عاشق، از آب و تاب حسن است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۴۷
یک ساعت ار دو قبلگی از عقل و جان برخاستی فردوسی : پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود
بخش ۳۱
چو شب شد چو آهرمن کینهخواه فریدون مشیری : تشنه طوفان
آیینه
« فریدون » این تویی؟ یا نقش دیوار، نه رنگ است این که بر رخسار داری صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۷۵۷
ز زهرچشم او رگ در تنم مارست پنداری فردوسی : پادشاهی شاپور سوم
پادشاهی شاپور سوم
چو شاپور بنشست بر جای عم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۹۲
به لاله دوش نسرین گفت، برخیزیم مستانه رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۵۹
اگر من زونجت نخوردم گهی خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۱۲۱ - در ستایش فخر الدین منوچهر شروان شاه به التزام لفظ «عید» در هر بیت
رخسار صبح را نگر از برقع زرش صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۸۱
دایم ز خود سفر چو شرر می کنیم ما صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۱۳
از رمیدن ها خیال چشم آن وحشی غزال آرایه های ادبی : بیان
تشخیص (آدم نمایی، انسان انگاری، شخصیت بخشی)
نسبت دادن حالات و رفتار آدمی به دیگر پدیده های خلقت است. (دادن شخصیت انسانی به موجوداتی غیر از انسان) مثال 1: برگ های سبز درخت در وزش نسیم به رقص در می آیند. توضیح: رقصیدن یکی از حالات و رفتار انسانی است که در این جا به برگهای درخت نسبت داده شده است. مثال 2: سحر در شاخسار بوستانی چه خوش می گفت مرغ نغمه خوانی نکته: هر موجودی غیر از انسان در کلام «منادا» قرار گیرد آن کلام دارای تشخیص است. مثال: ای دیو سپید پای در بند ای گنبد گیتی ای دماوند نکته: همانطور که اشاره شد استعاره مکنیه ای که، مشبه به آن «انسان» باشد، تشخیص خواهد بود چه به صورت ترکیب اضافی باشد یا غیر اضافی. مثال: ابر می گرید و می خندد از آن گریه چمن. توضیح: در مثال فوق دو تشخیص به کار رفته است، گریه را به ابر نسبت داده است و خنده را به چمن. توجه: ترکیباتی نظیر: دست روزگار، پای اوهام، دست اجل، قهقه قشنگ، حیثیت مرگ، زبان سوسن، دهن لاله و ... همگی اضافه استعاری مکنیه (تشخیص) هستند. نکته: همه تشخیص ها استعاره مکنیه می باشند، اما استعاره مکنیه زمانی تشخیص است که «مشبه به» آن انسان باشد. مثال 1: اختر شب در کنار کوهساران، سر خم می کند. توضیح: اختر شب به «انسانی» تشبیه شده که سرش را خم می کند اما خود «انسان» مشبه به است، نیامده است. مثال 2: دیده عقل مست تو چرخه ی چرخ پست تو. توضیح: عقل را به انسانی تشبیه کرده و «دیده» که یکی از ویژگی های انسان است به آن اضافه شده است. مثال 3: به صحرا شدم عشق باریده بود. توضیح: عشق را به بارانی تشبیه کرده که ببارد. تذکر: همان طور که گفته شد چون مثال (1) و (2) «مشبه به» آن ها انسان بوده دارای استعاره مکنیه و تشخیص است اما در مثال (3) «مشبه به» باران است، لذا فقط استعاره ی مکنیه داریم. امام خمینی : رباعیات
راه
فصلی بگشا که وصف رویت باشد