صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۲۸۵
اشک دریادل ما گرد جهان می گردد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
این ماه چارده که ترا در برابر است بابافغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
جام می و بزم عشرت از میخواران میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
سر ره چشم او بر دل نگیرد ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۴
ز رویت دستهٔ گل میتوان کرد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۸۹
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم نصرالله منشی : باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی
بخش ۶
زاغ گفت: شنودن سخنی که از منبع حکمت زاید از فواید خالی نباشد، لکن بکرم و سیادت و مردمی و مروت آن لایق تر که بر قضیت حریت خویش بروی و سخن مرا باور داری، و این کار در دل خویش بزرگ نگردانی و ازاین حدیث که «میان ما طریق مواصلت نامسلوکست. » درگذری، وبدنی که شرط مکرمت آنست که بهره نیکیی راه جسته آید. و حکما گویند که دوستی میان ما ابرار و مصلحان زود استحکام پذیرد و دیر منقطع گردد، و چون آوندی که از زر پاک کنند،دیر شکند و زود راست شود، و باز میان مفسدان و اشرار دیر موکد گردد زود فتور بدو راه یابد، چون آوند سفالین که زود شکند و هرگز مرمت نپذیرد، و کریم به یکساعته دیدار و یک روزه معرفت انواع دل جویی و شفقت واجب دارد، دوستی و بذاذری را بغایت ببلطف و نهایت یگانپگی رساند، و باز لئیم را اگرچه صحبت و محبت قدیم موکد باشد ازو ملاطفت چشم نتوان داشت، مگر در یوبه امید و هراس بیم باشد. و آثار کرم تو ظاهر است و من بدوستی تو محتاج، و این در را لازم گرفته ام و البته بازنگردم و هیچ طعام و شراب نچشم تا مرا بصحبت خویش عزیز نگردانی. موش گفت: موالات و مواخات ترا بجان خریدارم، و این مدافعت در ابتدای سخن بدان کردم تا اگر غدری اندیشی من باری بنزدیک خویش معذور باشم، و بتوهم نگویی که او را سهل القیاد و سست عناد یافتم. والا در مذهب من منع سائل، خاصه که دوستی من برسبیل تبرع اختیار کرده باشد، محظور است کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۶
این قوم بجز غصه و دردت ندهد ملکالشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۸
پرهیز از خودکه جای پرهیز اینجاست نظامی گنجوی : هفت پیکر
بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
روز پنجشنبه است روزی خوب وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۷۰
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد سعدی : قطعات
شمارهٔ ۷۸
یاد دارم ز پیر دانشمند فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
در پرده شدی پرده فتاد از کارم عطار نیشابوری : دفتر دوم
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل
دلا تا چند دُرهای معانی اسدی توسی : گرشاسپنامه
سپری شدن روزگار اثرط
همان روزگار اثرط سرفراز سیدای نسفی : مثنویات
شمارهٔ ۱۰ - مثنوی از برای گرمای تابستان گفته
دم صبح کز تابش آفتاب قوامی رازی : دیوان اشعار
شمارهٔ ۲۱ - در مدح کسی و تقاضای پولی از او تا دستاری و عمامه ای بخرد
ای خواجه که بر در تو چون نظر زنم محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۹
آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف عطار نیشابوری : بخش چهارم
(۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
یکی شهزاده چون مه پارهٔ بود
غزل شمارهٔ ۳۲۸۵
اشک دریادل ما گرد جهان می گردد جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
این ماه چارده که ترا در برابر است بابافغانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۷
جام می و بزم عشرت از میخواران میرزا قلی میلی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۷
سر ره چشم او بر دل نگیرد ازرقی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
ای برده فراق تو فراغ دل من مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۴
ز رویت دستهٔ گل میتوان کرد صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۳۸۹
داغ عالمسوز برگ عیش گردد در دلم نصرالله منشی : باب الحمامة المطوقة و الجرذ والغراب والسلحفاة والظبی
بخش ۶
زاغ گفت: شنودن سخنی که از منبع حکمت زاید از فواید خالی نباشد، لکن بکرم و سیادت و مردمی و مروت آن لایق تر که بر قضیت حریت خویش بروی و سخن مرا باور داری، و این کار در دل خویش بزرگ نگردانی و ازاین حدیث که «میان ما طریق مواصلت نامسلوکست. » درگذری، وبدنی که شرط مکرمت آنست که بهره نیکیی راه جسته آید. و حکما گویند که دوستی میان ما ابرار و مصلحان زود استحکام پذیرد و دیر منقطع گردد، و چون آوندی که از زر پاک کنند،دیر شکند و زود راست شود، و باز میان مفسدان و اشرار دیر موکد گردد زود فتور بدو راه یابد، چون آوند سفالین که زود شکند و هرگز مرمت نپذیرد، و کریم به یکساعته دیدار و یک روزه معرفت انواع دل جویی و شفقت واجب دارد، دوستی و بذاذری را بغایت ببلطف و نهایت یگانپگی رساند، و باز لئیم را اگرچه صحبت و محبت قدیم موکد باشد ازو ملاطفت چشم نتوان داشت، مگر در یوبه امید و هراس بیم باشد. و آثار کرم تو ظاهر است و من بدوستی تو محتاج، و این در را لازم گرفته ام و البته بازنگردم و هیچ طعام و شراب نچشم تا مرا بصحبت خویش عزیز نگردانی. موش گفت: موالات و مواخات ترا بجان خریدارم، و این مدافعت در ابتدای سخن بدان کردم تا اگر غدری اندیشی من باری بنزدیک خویش معذور باشم، و بتوهم نگویی که او را سهل القیاد و سست عناد یافتم. والا در مذهب من منع سائل، خاصه که دوستی من برسبیل تبرع اختیار کرده باشد، محظور است کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۵۶
این قوم بجز غصه و دردت ندهد ملکالشعرای بهار : رباعیات
شمارهٔ ۸
پرهیز از خودکه جای پرهیز اینجاست نظامی گنجوی : هفت پیکر
بخش ۳۱ - نشستن بهرام روز پنجشنبه در گنبد صندلی و افسانه گفتن دختر پادشاه اقلیم ششم
روز پنجشنبه است روزی خوب وحشی بافقی : غزلیات
غزل ۱۷۰
ملک دل را سپه ناز به یغما آمد سعدی : قطعات
شمارهٔ ۷۸
یاد دارم ز پیر دانشمند فضولی : رباعیات
شمارهٔ ۸۶
در پرده شدی پرده فتاد از کارم عطار نیشابوری : دفتر دوم
هم در صفات دل گوید و خطاب بنده حق را عزّو جل
دلا تا چند دُرهای معانی اسدی توسی : گرشاسپنامه
سپری شدن روزگار اثرط
همان روزگار اثرط سرفراز سیدای نسفی : مثنویات
شمارهٔ ۱۰ - مثنوی از برای گرمای تابستان گفته
دم صبح کز تابش آفتاب قوامی رازی : دیوان اشعار
شمارهٔ ۲۱ - در مدح کسی و تقاضای پولی از او تا دستاری و عمامه ای بخرد
ای خواجه که بر در تو چون نظر زنم محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۶۹
آن پری را گوهر عصمت ز کف شد حیف حیف عطار نیشابوری : بخش چهارم
(۴) حکایت شه زاده که مرد سرهنگ بر وی عاشق شد
یکی شهزاده چون مه پارهٔ بود