رشیدالدین میبدی : ۳۸- سورة ص- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال على وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الى حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ. سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱
خورشیدوشی در به دری را چه کند کس اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم امام خمینی : رباعیات
ای پیر
ای پیر، بیا به حق من پیری کن ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
مرا جان و دل نزد آن سرکش است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵
ای یار ما، دلدار ما، ای عالم اسرار ما ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱۲
گر جا به حرم ور به کلیسا کرده امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
ای دل، ار پی به سر کوی ارادت بردی فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۱
به زلف او دل خود را به ابرام آشنا کردم رشیدالدین میبدی : ۹۰- سورة البلد- المکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نام ملکى که از کفى مرکز غبرا کرد و از دودى قبّه خضرا کرد، شواهد قدرت در خطه فطرت پیدا کرد، از پارهاى گوشت زبان گویا کرد، از پارهاى پیه چشم بینا کرد، و از پارهاى خون دل دانا کرد. عاصى را بلطف خود آشنا کرد، جانهاى دوستان از شوق خود شیدا کرد، هر چه کرد بجلال و کبریا کرد. از جمله خلایق بندهاى را جدا کرد، نام او محمد مصطفى کرد، او را کان کرم و وفا کرد، معدن صدق و صفا کرد، قاعده جود و سخا کرد، قانون خلق و حیا کرد، مایه نور و ضیا کرد، زینت دنیا و عقبى کرد و از شرف و کرامت او بقدمگاه او سوگند یاد کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ هر کرا دوستى بود پیوسته در جستن رضاى او بود، نظر خود از وى بازنگیرد، با وى رازها کند، در سفر و در حضر ذکر و مراعات وى بنگذارد، در هیچ حال حدیث و سلام از وى بازنگیرد، قدمگاه وى عزیز دارد، بجان وى سوگند خورد. خداوند کریم جبّار، عزیز و رحیم جلّ جلاله حقایق این معنى جمله آن رسول مکرّم را و سیّد محترم را ارزانى داشت، تا جهانیان را معلوم گردد که بر درگاه عزّت هیچکس را آن منزلت و مرتبت نیست که او راست. نبینى که در بسى احوال رضاى او نگه داشت؟: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى، در قبله رضاى او نگه داشت: فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها، شفاعت درضاى او بست: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى. هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد: فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ. رازها با وى گفت: فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى. در خواب و در بیدارى، در سفر و در حضر او را نگه داشت: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. احوال او همه کفایت کرد: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. در هیچ حال وحى ازو منقطع نگردانید. در خواب بود که وحى آمد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. بر مرکوب بود که وحى آمد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. در راه غزات بود که وحى آمد که: اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. از مکه بیرون آمده بود که وحى آمد: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ. در غار بود که او را جلوه کرد: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. در اندوه بود که وحى آمد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ. در شادى بود که وحى آمد: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. در حضرت قاب قوسین بود که بىواسطه این خطاب میرفت که: «آمَنَ الرَّسُولُ». از عزیزى وى بود که گاه قسم بجان وى یاد میکرد که: «لعمرک» و گاه بقدمگاه و نزولگاه وى سوگند یاد مىکرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. على الجمله در قران چهار هزار جاى نام وى برد و ذکر وى کرد. بعضى بتعریض و بعضى بتصریح. جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲۱
تا مرا شد سایه زلفت پناه فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۴۹ - تجدید مطلع
ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
گفتمش هندوی زلفت، گفت طراری کند طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۲
امشب به سوی میکده باد از چمن وزید حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶
از خار جفای بت پیمان شکن ما سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
آنی که قرار با تو باشد ما را خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
قرآن که مهین کلام خوانند آن را فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی
دوش تا اول سپیده بام فردوسی : داستان هفتخوان اسفندیار
بخش ۱۳
چو ماه از بر تخت سیمین نشست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۳۶
از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال على وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الى حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ. سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱
خورشیدوشی در به دری را چه کند کس اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم امام خمینی : رباعیات
ای پیر
ای پیر، بیا به حق من پیری کن ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
مرا جان و دل نزد آن سرکش است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵
ای یار ما، دلدار ما، ای عالم اسرار ما ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱۲
گر جا به حرم ور به کلیسا کرده امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
ای دل، ار پی به سر کوی ارادت بردی فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۱
به زلف او دل خود را به ابرام آشنا کردم رشیدالدین میبدی : ۹۰- سورة البلد- المکیة
النوبة الثالثة
قوله تعالى: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ نام ملکى که از کفى مرکز غبرا کرد و از دودى قبّه خضرا کرد، شواهد قدرت در خطه فطرت پیدا کرد، از پارهاى گوشت زبان گویا کرد، از پارهاى پیه چشم بینا کرد، و از پارهاى خون دل دانا کرد. عاصى را بلطف خود آشنا کرد، جانهاى دوستان از شوق خود شیدا کرد، هر چه کرد بجلال و کبریا کرد. از جمله خلایق بندهاى را جدا کرد، نام او محمد مصطفى کرد، او را کان کرم و وفا کرد، معدن صدق و صفا کرد، قاعده جود و سخا کرد، قانون خلق و حیا کرد، مایه نور و ضیا کرد، زینت دنیا و عقبى کرد و از شرف و کرامت او بقدمگاه او سوگند یاد کرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ هر کرا دوستى بود پیوسته در جستن رضاى او بود، نظر خود از وى بازنگیرد، با وى رازها کند، در سفر و در حضر ذکر و مراعات وى بنگذارد، در هیچ حال حدیث و سلام از وى بازنگیرد، قدمگاه وى عزیز دارد، بجان وى سوگند خورد. خداوند کریم جبّار، عزیز و رحیم جلّ جلاله حقایق این معنى جمله آن رسول مکرّم را و سیّد محترم را ارزانى داشت، تا جهانیان را معلوم گردد که بر درگاه عزّت هیچکس را آن منزلت و مرتبت نیست که او راست. نبینى که در بسى احوال رضاى او نگه داشت؟: وَ مِنْ آناءِ اللَّیْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرافَ النَّهارِ لَعَلَّکَ تَرْضى، در قبله رضاى او نگه داشت: فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضاها، شفاعت درضاى او بست: وَ لَسَوْفَ یُعْطِیکَ رَبُّکَ فَتَرْضى. هرگز او را از نظر خود محجوب نکرد: فَإِنَّکَ بِأَعْیُنِنا الَّذِی یَراکَ حِینَ تَقُومُ. رازها با وى گفت: فَأَوْحى إِلى عَبْدِهِ ما أَوْحى. در خواب و در بیدارى، در سفر و در حضر او را نگه داشت: وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. احوال او همه کفایت کرد: أَ لَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ. در هیچ حال وحى ازو منقطع نگردانید. در خواب بود که وحى آمد: یا أَیُّهَا الْمُدَّثِّرُ. بر مرکوب بود که وحى آمد: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ. در راه غزات بود که وحى آمد که: اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ. از مکه بیرون آمده بود که وحى آمد: إِنَّ الَّذِی فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَرادُّکَ إِلى مَعادٍ. در غار بود که او را جلوه کرد: ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. در اندوه بود که وحى آمد: وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ. در شادى بود که وحى آمد: إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. در حضرت قاب قوسین بود که بىواسطه این خطاب میرفت که: «آمَنَ الرَّسُولُ». از عزیزى وى بود که گاه قسم بجان وى یاد میکرد که: «لعمرک» و گاه بقدمگاه و نزولگاه وى سوگند یاد مىکرد که: لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ. على الجمله در قران چهار هزار جاى نام وى برد و ذکر وى کرد. بعضى بتعریض و بعضى بتصریح. جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۲۱
تا مرا شد سایه زلفت پناه فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۴۹ - تجدید مطلع
ای دریغا دل من کان صنم سیمین بر میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۵
گفتمش هندوی زلفت، گفت طراری کند طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۴۸۲
امشب به سوی میکده باد از چمن وزید حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶
از خار جفای بت پیمان شکن ما سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴
آنی که قرار با تو باشد ما را خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳
قرآن که مهین کلام خوانند آن را فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۱۵ - در مدح سلطان محمد بن محمود غزنوی
دوش تا اول سپیده بام فردوسی : داستان هفتخوان اسفندیار
بخش ۱۳
چو ماه از بر تخت سیمین نشست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۷۳۶
از ره مرو به جلوه ناپایدار عمر