اوحدالدین کرمانی : الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات
شمارهٔ ۷۲
در راه یقین گمان نباشد کس را ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۲۱۵ - از دیباچه شاهنامه
شهریاری که اهرمن شکن است ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
هرگز بمراد من فلک دور نکرد محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۲۷ - و له علیه الرحمه فی التّشبیب و التّحبیب
تا زتاب می گل رویت شکفت غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۳ - اما آداب طعام نهادن
اول آن است که تعجیل کند و این از جمله اکرام مهمان باشد تا در انتظار نبود و چون جمعی حاضر شدند و یکی مانده باشد، حق ناظران اولیتر، مگر که غایب درویش باشد و شکسته دل، آنگاه تاخیر بدین نیت نیکو بود. و حاتم اصم گوید، «شتاب از شیطان است مگر در پنج چیز: طعام مهمان و تجهیز مردگان و نکاح دختران و گذاردن وام و توبه از گناهان.» و در ولیمه تعجیل سنت است. اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸۱
ز اشک همچو شفق بیتو غرق خون شده ام سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶۸
حمله ی شوق تو غافل را دل آگاه داد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۷۶
ای بر دلم از فراق صدبار شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
خاک در میخانه مگر بیخته اند مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۴
از آتش عشق سردها گرم شود اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۹
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۳۱
بسنگی دوستان را یاد میدار سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۹
ای زمعنی مر ترا صورت چو جان آراسته کلیم کاشانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
عالم روشن ز شمع اقبالت باد ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۴۹ - سیر سلطان مصر
سیر سلطان مصر. امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهای بزازان و صرافان و جوهریان را در نبستندی الا دامی بر وی کشیدندی و کس نیارستی به چیزی دست بردن. مردی یهودی بود جوهری که سلطان را نزدیک بود او را مال بسیار بود و همه اعتماد جوهر خریدن بر او داشتند روزی لشکریان دست بر این یهودی برداشتند و او را بکشتند. چون این کار بکردند از قهر سلطان بترسیدند و بیست هزار سوار برنشستند و آن لشکر تا نیمه روز در میدان ایستاده بودند. خادمی از سرای بیرون آمد و بر در سرای ایستاد و گفت سلطان میفرماید که به طاعت هستید یا نه. ایشان به یکبار آواز دادند که بندگانیم و طاعت دار اما گناه کرده ایم. خادم گفت سلطان میفرماید که بازگردید. در حال بازگشتند و آن جهود مقتول را ابوسعید گفتندی پسری داشت و برادری. حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
بسته ست زبانم و بیان در سیر است جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
دلخسته آنزلف چو چوگان توام اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۱
نه مانند تو زیبایی ببینم صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۲۷ - قضیه حضرت خلیل با نمرود
شنیدم حدیثی برون از عیوب مجد همگر : غزلیات
شمارهٔ ۸۱
ای دل چه اوفتادت کزما جدا فتادی
شمارهٔ ۷۲
در راه یقین گمان نباشد کس را ادیب الممالک : مقطعات
شمارهٔ ۲۱۵ - از دیباچه شاهنامه
شهریاری که اهرمن شکن است ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۲۹۵
هرگز بمراد من فلک دور نکرد محیط قمی : هفت شهر عشق
شمارهٔ ۲۷ - و له علیه الرحمه فی التّشبیب و التّحبیب
تا زتاب می گل رویت شکفت غزالی : رکن دوم - رکن معاملات
بخش ۱۳ - اما آداب طعام نهادن
اول آن است که تعجیل کند و این از جمله اکرام مهمان باشد تا در انتظار نبود و چون جمعی حاضر شدند و یکی مانده باشد، حق ناظران اولیتر، مگر که غایب درویش باشد و شکسته دل، آنگاه تاخیر بدین نیت نیکو بود. و حاتم اصم گوید، «شتاب از شیطان است مگر در پنج چیز: طعام مهمان و تجهیز مردگان و نکاح دختران و گذاردن وام و توبه از گناهان.» و در ولیمه تعجیل سنت است. اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۸۱
ز اشک همچو شفق بیتو غرق خون شده ام سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۶۸
حمله ی شوق تو غافل را دل آگاه داد امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۷۶
ای بر دلم از فراق صدبار شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۰
خاک در میخانه مگر بیخته اند مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۱۴
از آتش عشق سردها گرم شود اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۸۹
هیچ نقاشی نیامیزد چنین رنگ، ای پسر اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۳۱
بسنگی دوستان را یاد میدار سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۷۹
ای زمعنی مر ترا صورت چو جان آراسته کلیم کاشانی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
عالم روشن ز شمع اقبالت باد ناصرخسرو : سفرنامه
بخش ۴۹ - سیر سلطان مصر
سیر سلطان مصر. امن و فراغت اهل مصر بدان حد بود که دکانهای بزازان و صرافان و جوهریان را در نبستندی الا دامی بر وی کشیدندی و کس نیارستی به چیزی دست بردن. مردی یهودی بود جوهری که سلطان را نزدیک بود او را مال بسیار بود و همه اعتماد جوهر خریدن بر او داشتند روزی لشکریان دست بر این یهودی برداشتند و او را بکشتند. چون این کار بکردند از قهر سلطان بترسیدند و بیست هزار سوار برنشستند و آن لشکر تا نیمه روز در میدان ایستاده بودند. خادمی از سرای بیرون آمد و بر در سرای ایستاد و گفت سلطان میفرماید که به طاعت هستید یا نه. ایشان به یکبار آواز دادند که بندگانیم و طاعت دار اما گناه کرده ایم. خادم گفت سلطان میفرماید که بازگردید. در حال بازگشتند و آن جهود مقتول را ابوسعید گفتندی پسری داشت و برادری. حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۶۸
بسته ست زبانم و بیان در سیر است جمالالدین عبدالرزاق : رباعیات
شمارهٔ ۷۷
دلخسته آنزلف چو چوگان توام اوحدی مراغهای : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۷۱
نه مانند تو زیبایی ببینم صامت بروجردی : کتاب الروایات و المصائب
شمارهٔ ۲۷ - قضیه حضرت خلیل با نمرود
شنیدم حدیثی برون از عیوب مجد همگر : غزلیات
شمارهٔ ۸۱
ای دل چه اوفتادت کزما جدا فتادی