اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز پیری یاد دارم این دو اندرز
ز پیری یاد دارم این دو اندرز صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۰
سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰
اینت گم گشته دهانی که توراست کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۷
ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۲۹۴
نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۷
تا زر نباشد به قدر سرمه کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۱
تا کی خورم غم دل با نیم جان خسته ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش
سندباد گفت: بقا باد شهریار روزگار و صاحبقران زمان را در عز شامل و سعادت کامل. چنین آورده اند که در حدود کشمیر پادشاهی بوده است، عاقل و فاضل و او را وزیری بود و در دولت با حرمت و امکان و در مملکت با حشمت و تمکین. به اتفاق آسمانی و تقدیر یزدانی او را فرزندی متولد شد. چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد، پادشاه به حکم کمال عاطفت و وفور شفقت، مقومان را فرمود تا شکل طالع او بنگردند و به رصد نجومی و حساب زیج و تقویم باز دانند و کیفیت احوال و کمیت عمر و ابتدا و وسط و انتهای کار او تامل کنند. منجمان به حکم فرمان بنشستند و در طالع و اشکال کواکب و مزاج طبایع سخن پیوستند و ارتفاع طالع به اصطرلاب باز دیدند و درج و دقایق ارتفاع و اوتاد و بیوتات و هیلاج جمله در ضبط آوردند و منازل کواکب ثابت و سیاره احکام قرانات و تثلیثات و تربیعات حفظ کردند که این پسر عمری تمام یابد و به استقلال و اهلیت امور خطیر رسد و در سن پانزده سالگی، چندین روز از سال فلان گذشته و از روز چندین ساعت مستوی برآمده، دلیل کند که از خانه پدر خویش چیزی برگیرد بی اجازت پدر. پادشاه از استنباط این واقعه نادر متعجب شد و چشم انتظار بنهاد تا این لطیفه غریب چه وقت در وجود آید و این نادره بدیع کی ظاهر شود؟ چون از حد طفولیت به حد صبوت رسید، وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت و علم و حکمت و شرع و ریاست و عدل و سیاست او را تلقین کند و کودک مستعد بود، فنون هنر و صنوف علوم را متحفظ و متقبل شد، چنانکه به اندک روزگار، علوم حاصل کرد روزی که بدان واقعه حکم کرده بودند، پدر گفت: ای پسر ترا پیش پادشاه می برم تا مراسم بندگی اقامت کنی و اهلیت خویش در حل مشکلات و رفع معضلات به براهین واضح و دلایا لایح عرض دهی. پسر فرمان پدر را امتثال نمود و با خود اندیشید که چون پیش پادشاه روم تحفه ای باید که به رسم خدمت پیش او برم تا اهلیت و کفایت من در معرض تحسین و استحسان افتد. دستارچه بیرون آورد و به باغبان داد و دسته ای چون ریاحین بستد و وزیر آن حال مشاهده می کرد و خاموش می بود. چون در صحبت پدر، پیش حضرت شاه رفت، ریاحیان پیش ملک بنهاد، و پادشاه کیاست و فطنت او پسندیده داشت و به فال گرفت و از شهامت و حذاقت او متعجب شد. پسر وزیر آن را به دعای فایح و ثنای رایح مقابله کرد و گفت: اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۸
اشارت تو بجان دادنم بشارت بس واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۳ - در سوگ و تاریخ مرگ صائب
شد صایب از این جهان ویران صدحیف سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹
ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۷ - تاریخ فوت سیداحمد
صد دریغ از میرسیداحمد عالیجناب فردوسی : اندر ستایش سلطان محمود
اندر ستایش سلطان محمود
ز یزدان بران شاه باد آفرین مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱
گر تو بنمی خسپی، بنشین تو که من خفتم صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۹
قبولم کن که لالای تو گردم ایرانشان : کوشنامه
بخش ۲۶۴ - آگاه ساختن فریدون از نامه ی قراطوس و گذشتن کوش از دریا
چو آمد بر کوش و نامه بداد ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ١١۵ - وله در مدح علاءالدین حسین
پیشتر زین چند گاهی دل پریشان داشتم سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
ای دیده اگر هزار سیل انگیزی فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۳
ای بیوفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد
ز پیری یاد دارم این دو اندرز
ز پیری یاد دارم این دو اندرز صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۰
سخت دشوارست پیچیدن عنان ناله را عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۰
اینت گم گشته دهانی که توراست کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۷
ز آتش پنهان عشق، هر که شد افروخته صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۲۹۴
نیست آسان خون نعمتهای الوان ریختن فرخی سیستانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۳۷
تا زر نباشد به قدر سرمه کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۴۱
تا کی خورم غم دل با نیم جان خسته ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۵۱ - داستان شاه کشمیر و پسر وزیرش
سندباد گفت: بقا باد شهریار روزگار و صاحبقران زمان را در عز شامل و سعادت کامل. چنین آورده اند که در حدود کشمیر پادشاهی بوده است، عاقل و فاضل و او را وزیری بود و در دولت با حرمت و امکان و در مملکت با حشمت و تمکین. به اتفاق آسمانی و تقدیر یزدانی او را فرزندی متولد شد. چون از مهبط رحم به محط ظهور آمد، پادشاه به حکم کمال عاطفت و وفور شفقت، مقومان را فرمود تا شکل طالع او بنگردند و به رصد نجومی و حساب زیج و تقویم باز دانند و کیفیت احوال و کمیت عمر و ابتدا و وسط و انتهای کار او تامل کنند. منجمان به حکم فرمان بنشستند و در طالع و اشکال کواکب و مزاج طبایع سخن پیوستند و ارتفاع طالع به اصطرلاب باز دیدند و درج و دقایق ارتفاع و اوتاد و بیوتات و هیلاج جمله در ضبط آوردند و منازل کواکب ثابت و سیاره احکام قرانات و تثلیثات و تربیعات حفظ کردند که این پسر عمری تمام یابد و به استقلال و اهلیت امور خطیر رسد و در سن پانزده سالگی، چندین روز از سال فلان گذشته و از روز چندین ساعت مستوی برآمده، دلیل کند که از خانه پدر خویش چیزی برگیرد بی اجازت پدر. پادشاه از استنباط این واقعه نادر متعجب شد و چشم انتظار بنهاد تا این لطیفه غریب چه وقت در وجود آید و این نادره بدیع کی ظاهر شود؟ چون از حد طفولیت به حد صبوت رسید، وزیر معلمی استاد آورد و بفرمود تا آداب وزارت و شرایط منادمت و علم و حکمت و شرع و ریاست و عدل و سیاست او را تلقین کند و کودک مستعد بود، فنون هنر و صنوف علوم را متحفظ و متقبل شد، چنانکه به اندک روزگار، علوم حاصل کرد روزی که بدان واقعه حکم کرده بودند، پدر گفت: ای پسر ترا پیش پادشاه می برم تا مراسم بندگی اقامت کنی و اهلیت خویش در حل مشکلات و رفع معضلات به براهین واضح و دلایا لایح عرض دهی. پسر فرمان پدر را امتثال نمود و با خود اندیشید که چون پیش پادشاه روم تحفه ای باید که به رسم خدمت پیش او برم تا اهلیت و کفایت من در معرض تحسین و استحسان افتد. دستارچه بیرون آورد و به باغبان داد و دسته ای چون ریاحین بستد و وزیر آن حال مشاهده می کرد و خاموش می بود. چون در صحبت پدر، پیش حضرت شاه رفت، ریاحیان پیش ملک بنهاد، و پادشاه کیاست و فطنت او پسندیده داشت و به فال گرفت و از شهامت و حذاقت او متعجب شد. پسر وزیر آن را به دعای فایح و ثنای رایح مقابله کرد و گفت: اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵۸
اشارت تو بجان دادنم بشارت بس واعظ قزوینی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۳ - در سوگ و تاریخ مرگ صائب
شد صایب از این جهان ویران صدحیف سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۹
ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۴۷ - تاریخ فوت سیداحمد
صد دریغ از میرسیداحمد عالیجناب فردوسی : اندر ستایش سلطان محمود
اندر ستایش سلطان محمود
ز یزدان بران شاه باد آفرین مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۵۱
گر تو بنمی خسپی، بنشین تو که من خفتم صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۹
قبولم کن که لالای تو گردم ایرانشان : کوشنامه
بخش ۲۶۴ - آگاه ساختن فریدون از نامه ی قراطوس و گذشتن کوش از دریا
چو آمد بر کوش و نامه بداد ابن یمین فَرومَدی : قصاید
شمارهٔ ١١۵ - وله در مدح علاءالدین حسین
پیشتر زین چند گاهی دل پریشان داشتم سلمان ساوجی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۳
ای دیده اگر هزار سیل انگیزی فرخی یزدی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲
ز انقلابی سخت جاری سیل خون باید نمود مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۲۳
ای بیوفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد