زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)
هات 19 1 [زوت:] زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون! کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!... 2 پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم.... 4 ................................................................................................................................................................................. 5 ای سپیتمان زرتشت! این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است. 6 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم. 7 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست. 8 من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان. 9 از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند. 10 و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است. این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد. 11 این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد. 12 «یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند. «اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است. «یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است. «اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست. 13 «ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست. «دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است. «شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد. 14 از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست. از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست. واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است. «یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد. «یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست. 15 اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید. اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند. 16 این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد. -کدامند [سه] بخش این گفتار؟ -اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک. 17 - کدامند (چهار) پیشه؟ -آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده. خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است: «کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.» 18 -کدامند پنج ردان؟ -خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی) در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند. -کدامند ردان این سرزمینها؟ - خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت. 19 -اندیشۀ نیک چیست؟ -نخستین منش پاک. -گفتار نیک چیست؟ - سخن ورجاوند. -کردار نیک چیسن؟ -سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک. 20 مزدا گفت. -به که گفت؟ - به اشون مینوی وجهانی. - چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟ - بهترین شهریار. - به چه کسی؟ - به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد. 21 «اهون ویریه….» را می¬ستاییم. «اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده. «ینگهه هاتم….»
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۴
از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت
نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۷
روشن است این و راست می گوید
صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۵
مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد
امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۶
ای که بر کندی دل از پیمان یاران قدیم
امیرعلیشیر نوایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶ - تتبع سلطان حسینی
از من آواره در کویت فغانی مانده
خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۶ - در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت
ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۷
معشوق به سامان شد تا باد چنین باد
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۸۹
خواهم شبی گوش رضا بر حال زار من نهی
مفاتیح الجنان : اعمال ماه ذی الحجه
روز هفتم ماه ذى الحجه
سال صد وچهارده شهادت امام باقر(علیه السلام) در مدینه اتّفاق افتاده و به این سبب روز حزن شیعه است.
فیض کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۸
جمال یار که پیوست بی قرار خود است
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۱۷ - فصل (دعا مناقض رضا نیست)
گروهی گفته اند که شرط رضا آن است که دعا نکنی و هر چه نیست از خدای نخواهید و بدانچه هست راضی باشید و بر معصیت و فسق انکار نکنید که آن نیز قضای خدای تعالی است. و در شهری که معصیت غالب باشد یا وبا و بلا نگریزید که این گریختن بود از قضا و این همه خطاست. اما دعا رسول (ص) کرده است و گفته که دعا مخ عبادت است. و به حقیقت آن سبب است که در دل رقت و شکستگی و تضرع و عجز و تواضع و التجاء به حق تعالی پدید آید. و این همه صفات محمود است. و چنان که خوردن آب تا تشنه نشود و خوردن نان تا گرسنه نشود و پوشیدن جامه تا سرما دفع کند خلاف رضا نبود، پس دعا کردن تا بلا برود همین باشد، بلکه هرچه آن را سببی ساختند و بدان فرموده مخالف آن فرمان بر خلاف رضا بود به حکم وی. اما رضا دادن به معصیت چگونه روا بود و از آن نهی آمده است و گفته که هرکه بدان رضا دهد اندر آن شریک بود. و گفته است اگر بنده ای را به مشرق بکشند کسی به مغرب رضا دهد اندر آن شریک است، پس هرچند که معصیت قضای خدای تعالی است ولکن وی را دو روی است: یکی تا بنده داند که این به اختیار وی است و نشان آن است که وی ممقوت حق است و یکی تا بداند که به قضا و تقدیر حق تعالی است، پس بدان وجه که قضا کرده است که عالم از معصیت و کفر خالی نباشد بدین رضا باید داد، اما بدان وجه که اختیار بنده است و صفت وی است و نشان آن است که خدای تعالی وی را دشمن دارد بدین رضا نباید داد و این متناقض نبود که اگر کسی را دشمنی بمیرد که نیز دشمن او بود هم اندوهگین شود و هم شاد، ولکن به وجهی اندوهگین شود و به وجهی دیگر اندوهگین نشود و متناقض آن وقت بود که هر دو از یک وجه بود. و هم چنین از جایی که معصیت غالب بود مهم است گریختن، چنان که گفت، «اخرجنا من هذه القریه الظالم اهلها».
فردوسی : فردوسی
هجونامه (منتسب)
نظامی عروضی در کتاب چهارمقاله آورده که چون فردوسی از ناچیزی صلهٔ سلطان محمود غزنوی رنجید از غزنه گریخت و به طبرستان نزد سپهبد شهریار از آل باوند رفت و محمود را هجا گفت. اما به خواست سپهبد آن هجونامه را نابود کرد و تنها شش بیت از آن باقی ماند که نظامی عروضی آن را در چهارمقاله نقل کرده است.
امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۹۱
پرتو خورشید بین تابنده از روی قمر
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۸۵
گر من از اسرار عشقش، نیک دانا بودمی
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۱
گل به غارت می رود،کو بلبلی کآید به باغ
نیر تبریزی : لآلی منظومه
بخش ۵۸ - وله ایضا رحمه الله
همتی کز پا نشستم یا علی
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۹۲
در دل لاله ی غمت آتش سودا انداخت
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۵۸
ای همه دم بزم تو جای رقیب
صفای اصفهانی : قصاید
شمارهٔ ۲۷ - در حکم و معارف و نعت قطب اولیاء حضرت علی بن ابیطالب علیه الصلوه و السلام
ایدل ار خواهی بسر آهنگ افسر داشتن