صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۵۱۰
نتوان کرد به زندان بدن محصورم ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵۵
تا شتابان بر فراز خاک خواهد بود باد مولوی : فیه ما فیه
فصل ششم - پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود
پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود که پدر تو دایماً بحقّ مشغول است و اعتقادش غالبست و در سخنش پیداستروزی اتابک گفت که کافران رومی گفتند که دختر را تابتاتار دهیم که دین یک گردد واین دین نو که مسلمانیست برخیزد، گفتم آخر این دین کی یک بوده است همواره دو و سه بوده است و جنگ و قتال قایم میان ایشان شما دین را یک چون خواهید کردن یک آنجا شوددر قیامت اما اینجا که دنیاست ممکن نیست زیرا اینجا هر یکی را مرادیست و هواییست مختلف یکی اینجا ممکن نگردد مگر در قیامت که همه یک شوند و بیکجا نظر کنند و یک گوش و یک زبان شوند. در آدمی بسیار چیزهاست، موش است و مرغست باری مرغ قفس را بالا میبرد و باز موش بزیر میکشد و صدهزار وحوش مختلف در آدمی مگر آنجا روند که موش موشی بگذارد و مرغ مرغی را بگذارد و همه یک شوند زیرا که مطلوب نه بالاست و نه زیر چون مطلوب ظاهر شود نه بالا بود و نه زیر یکی چیزی گم کرده است چپ و راست میجوید و پیش و پس میجوید چون آن چیز را یافت نه بالا جوید و نه زیر و نه چپ جوید و نه راست نه پیش جوید و نه پس جمع شود پس در روز قیامت همه یک نظر شوند و یک زبان و یک گوش و یک هوش چنانک ده کس را باغی یادکانی بشرکت باشد، سخنشان یک باشد و غمشان یک و مشغولی ایشان بیک چیز باشد، چون مطلوب یک گشت پس در روز قیامت چون همه را کار بحق افتاد همه یک شوند باین معنی هر کسی در دنیا بکاری مشغولست یکی در محبّت زن، یکی در مال، یکی در کسب، یکی در علم همه را معتقد آنست که درمان من و ذوق من و خوشی من و راحت من در آنست و آن رحمت حقسّت چون درآنجا میرود و میجوید نمییابد باز میگردد و چون ساعتی مکث میکند میگوید آن ذوق و رحمت جستنیست مگر نیک نجستم بازبجویم و چون باز میجوید نمییابد همچنين تا گاهی که رحمت روی نماید بی حجاب بعد ازان داند که راه آن نبود اماّ حقّ تعالی بندگان دارد که پیش از قیامت چنانند و میبینند آخر علی رضی اللهّ عنه میفرماید لَوْ کُشِفَ الْغِطاءِ مَا اْزْدَدْتُ یَقِیْناً یعنی چون قالب را برگيرند و قیامت ظاهر شود یقين من زیادت نگردد نظيرش چنان باشد که قومی در شب تاریک در خانه روی بهر جانبی کردهاند و نماز میکنند چون روز شود همه ازان باز گردند اماّ آنراکه رو بقبله بوده است در شب چه باز گردد چون همه سوی او میگردند، پس آن بندگان هم در شب روی بوی دارند و از غير روی گردانیدهاند پس در حق ایشان قیامت ظاهرست و حاضر. نیر تبریزی : سایر اشعار
شمارهٔ ۷۷
آنقدر مهلتم از هجرده ایجان که بدل کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲۷
دل نیست بدستم بر دلیر چه فرستم ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
ای سرمه چشم بنده خاک کویت مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
من پیش ازین میخواستم گفتار خود را مشتری خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۳
به هوا و هوس نکهت پیراهن تو سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۳
کی شود با بوالهوس آن کاشف اسرار رام مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۰
آتش در زن بگیر پا در کویش جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹۷
ندارم دل که دل بردارم از تو صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۴ - البدنه
بود بدنه از آن نفسی کنایت جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰
ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها حزین لاهیجی : فرهنگ نامه
بخش ۱۸ - در صفت خاموشی گوید
تو را تا نباشد گرانمایه ای امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۰۷
نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده جوتر شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۶
گفتمش خواهم که بینم مر ترا ای نازنین اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
نگاهم زآنچه بینم بی نیاز است
نگاهم زآنچه بینم بی نیاز است باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۳
خدایا خسته و زارم ازین دل اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰۴
خورشیدوار هرکه دلش سوخت داغ او سعدی : غزلیات
غزل ۴
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
شمارهٔ ۵۱۰
نتوان کرد به زندان بدن محصورم ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵۵
تا شتابان بر فراز خاک خواهد بود باد مولوی : فیه ما فیه
فصل ششم - پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود
پسر اتابک آمد خداوندگار فرمود که پدر تو دایماً بحقّ مشغول است و اعتقادش غالبست و در سخنش پیداستروزی اتابک گفت که کافران رومی گفتند که دختر را تابتاتار دهیم که دین یک گردد واین دین نو که مسلمانیست برخیزد، گفتم آخر این دین کی یک بوده است همواره دو و سه بوده است و جنگ و قتال قایم میان ایشان شما دین را یک چون خواهید کردن یک آنجا شوددر قیامت اما اینجا که دنیاست ممکن نیست زیرا اینجا هر یکی را مرادیست و هواییست مختلف یکی اینجا ممکن نگردد مگر در قیامت که همه یک شوند و بیکجا نظر کنند و یک گوش و یک زبان شوند. در آدمی بسیار چیزهاست، موش است و مرغست باری مرغ قفس را بالا میبرد و باز موش بزیر میکشد و صدهزار وحوش مختلف در آدمی مگر آنجا روند که موش موشی بگذارد و مرغ مرغی را بگذارد و همه یک شوند زیرا که مطلوب نه بالاست و نه زیر چون مطلوب ظاهر شود نه بالا بود و نه زیر یکی چیزی گم کرده است چپ و راست میجوید و پیش و پس میجوید چون آن چیز را یافت نه بالا جوید و نه زیر و نه چپ جوید و نه راست نه پیش جوید و نه پس جمع شود پس در روز قیامت همه یک نظر شوند و یک زبان و یک گوش و یک هوش چنانک ده کس را باغی یادکانی بشرکت باشد، سخنشان یک باشد و غمشان یک و مشغولی ایشان بیک چیز باشد، چون مطلوب یک گشت پس در روز قیامت چون همه را کار بحق افتاد همه یک شوند باین معنی هر کسی در دنیا بکاری مشغولست یکی در محبّت زن، یکی در مال، یکی در کسب، یکی در علم همه را معتقد آنست که درمان من و ذوق من و خوشی من و راحت من در آنست و آن رحمت حقسّت چون درآنجا میرود و میجوید نمییابد باز میگردد و چون ساعتی مکث میکند میگوید آن ذوق و رحمت جستنیست مگر نیک نجستم بازبجویم و چون باز میجوید نمییابد همچنين تا گاهی که رحمت روی نماید بی حجاب بعد ازان داند که راه آن نبود اماّ حقّ تعالی بندگان دارد که پیش از قیامت چنانند و میبینند آخر علی رضی اللهّ عنه میفرماید لَوْ کُشِفَ الْغِطاءِ مَا اْزْدَدْتُ یَقِیْناً یعنی چون قالب را برگيرند و قیامت ظاهر شود یقين من زیادت نگردد نظيرش چنان باشد که قومی در شب تاریک در خانه روی بهر جانبی کردهاند و نماز میکنند چون روز شود همه ازان باز گردند اماّ آنراکه رو بقبله بوده است در شب چه باز گردد چون همه سوی او میگردند، پس آن بندگان هم در شب روی بوی دارند و از غير روی گردانیدهاند پس در حق ایشان قیامت ظاهرست و حاضر. نیر تبریزی : سایر اشعار
شمارهٔ ۷۷
آنقدر مهلتم از هجرده ایجان که بدل کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۷۲۷
دل نیست بدستم بر دلیر چه فرستم ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۹۳
ای سرمه چشم بنده خاک کویت مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۴۹
من پیش ازین میخواستم گفتار خود را مشتری خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۳
به هوا و هوس نکهت پیراهن تو سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۳
کی شود با بوالهوس آن کاشف اسرار رام مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۰
آتش در زن بگیر پا در کویش جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۹۷
ندارم دل که دل بردارم از تو صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۳۴ - البدنه
بود بدنه از آن نفسی کنایت جویای تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰
ساخت درد تازه محو از خاطرم آزارها حزین لاهیجی : فرهنگ نامه
بخش ۱۸ - در صفت خاموشی گوید
تو را تا نباشد گرانمایه ای امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۰۷
نه نرگس است ز چشم خوش تو عربده جوتر شمس مغربی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۶
گفتمش خواهم که بینم مر ترا ای نازنین اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
نگاهم زآنچه بینم بی نیاز است
نگاهم زآنچه بینم بی نیاز است باباطاهر عریان همدانی : دوبیتیها
دوبیتی شمارهٔ ۸۳
خدایا خسته و زارم ازین دل اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰۴
خورشیدوار هرکه دلش سوخت داغ او سعدی : غزلیات
غزل ۴
اگر تو فارغی از حال دوستان یارا