مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۱
ای دوست مکن که روزها را فرداست رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۲۶ - ساغر شیرازی
و هُوَ زبدة العلما و قدوة الفضلا تاج الحرمین الشریفین حاج شیخ محمد. اجداد و اعمام آن جناب همگی از مشایخ و ائمهٔ آن ولایت و کُلاًّ سلسلهای نیک و طایفهای به دل نزدیک. همیشه بین الخواص و العوام معزز و مکرم و به فضل و صلاح وعلم و عمل همگنان را مسلم.بذلههای لطیف و نکتههای شریف از آن جناب سرزده و لطایف سخنان آن عالم سخندان گوشزد خلایق آمده با آنکه امامت میفرمود در قید این اسم و رسم نبود. همواره به مقدار روزی مقدّر قانع و خاطر را از پیروی اهل طمع مانع. واقعاً شیخی خوشحال و عالمی صاحب کمال و امامی نیکو خصال بود. قصیده و غزل خوب بیان مینمود و خدمتش مکرر اتفاق افتاد. از غزلیات او چند بیتی تیمنّاً نوشته میشود: مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰
ای دل تو و درد او که درمان اینست امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۲۳۱
تعریفْ کمّه چَنْ چیزره چنون خجیره مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹
ای دل تا ریش و خسته میدارندت مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸
ای در دل من نشسته شد وقت نشست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷
ای خواجه ترا غم جمال و جاهست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵
ای حسرت خوبان جهان روی خوشت رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۶۹ - وحدت هندوستانی
اسم شریفش شیخ محمد و مناسب تخلصش، موحد. اصلش از کلکته، من اعمال بنگاله و والدش از قضات آن شهر واز علوم ظاهریه بابهر. خود در ریعان شباب از آن کشور مسافرت گزیده و بعضی از ولایات را دیده. در ایران به خدمت جمعی از عرفای عظام و علمای کرام رسیده مانند جناب حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی و جناب حاجی محمد جعفر همدانی و غیرهم. تحصیل علوم متداوله نیز نموده و در حکمت طبیعی ربط معقولی داشته و در شاعری نیز همت بر دریافت مضامین نیکو میگماشته. در شیراز در سرای جناب آقا عبداللّه متخلص به طبیب که سبق ذکر یافت ساکن و به صحبت آن جناب به سر میبرده و او را با فقیر مجالست و ملاطفت بسیار بوده و فقیر نیز با اورشتهٔ موافقت مستحکم نموده. بسیار خوش مشرب وعالی همت و صداقت کیش و سالکی معرفت اندیش. گاهی هم به دام محبت اهل جمال صید میگشته و دیده به خونابهٔ سرشک میآغشته. غرض، عالمی واقف و شاعری عارف، رفیقی صادق و حکیمی حاذق بوده و اشعار بسیار لطیف بیان نموده. بالاخره از شیراز به زیارت عتبات عالیات رفته و اکنون در بغداد به سر میبرد. چون اشعارش حاضر نبود بدین چند بیت اختصار نمود. از اوست: مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
ای جان ز دل تو بر دل من راهست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳
ای جان خبرت هست که جانان تو کیست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
ای جان جهان جان و جهان باقی نیست بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳
دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
ای تن تو نمیری که چنان جان با تست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰
ای بیخبر از مغز شده غره بپوست صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵
غم بی تو مرا ز زندگانی است شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۰
یارم ز سر ناز نقابی بسته رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۳۰ - کاهلی کابلی عَلَیهِ الرَّحْمَةُ
ابوالقاسم نجم الدین محمدش نام بود و در سن شباب کسب علوم در پیش مولانا عبدالرحمن جامی نمود. بنابر علو همت و سُموٌ فطرت به علوم رسمیه قناعت نکرده، روی به علم باطن آورد. به خدمت جمعی رسید و ارادت نگزید. به هندوستان رفت. به خدمت سید محمد هاشم شاه کرمانی الاصل دهلوی الموطن مشهور به شاه جهانگیر رسید و ارادت آن سید والامقام را گزید. از اماجد طریقهٔ سلسلهٔ نعمت اللهیّه محسوب و عارج معارج عالیه شد. وفاتش در سنهٔ ۹۸۸ در اگره هندوستان بود. این چند بیت از او نوشته شد: فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
چه فسون ساختند و باز چه رنگ
رباعی شمارهٔ ۱۹۱
ای دوست مکن که روزها را فرداست رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۲۶ - ساغر شیرازی
و هُوَ زبدة العلما و قدوة الفضلا تاج الحرمین الشریفین حاج شیخ محمد. اجداد و اعمام آن جناب همگی از مشایخ و ائمهٔ آن ولایت و کُلاًّ سلسلهای نیک و طایفهای به دل نزدیک. همیشه بین الخواص و العوام معزز و مکرم و به فضل و صلاح وعلم و عمل همگنان را مسلم.بذلههای لطیف و نکتههای شریف از آن جناب سرزده و لطایف سخنان آن عالم سخندان گوشزد خلایق آمده با آنکه امامت میفرمود در قید این اسم و رسم نبود. همواره به مقدار روزی مقدّر قانع و خاطر را از پیروی اهل طمع مانع. واقعاً شیخی خوشحال و عالمی صاحب کمال و امامی نیکو خصال بود. قصیده و غزل خوب بیان مینمود و خدمتش مکرر اتفاق افتاد. از غزلیات او چند بیتی تیمنّاً نوشته میشود: مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۰
ای دل تو و درد او که درمان اینست امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۲۳۱
تعریفْ کمّه چَنْ چیزره چنون خجیره مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۹
ای دل تا ریش و خسته میدارندت مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۸
ای در دل من نشسته شد وقت نشست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۷
ای خواجه ترا غم جمال و جاهست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۶
ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۵
ای حسرت خوبان جهان روی خوشت رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۶۹ - وحدت هندوستانی
اسم شریفش شیخ محمد و مناسب تخلصش، موحد. اصلش از کلکته، من اعمال بنگاله و والدش از قضات آن شهر واز علوم ظاهریه بابهر. خود در ریعان شباب از آن کشور مسافرت گزیده و بعضی از ولایات را دیده. در ایران به خدمت جمعی از عرفای عظام و علمای کرام رسیده مانند جناب حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی و جناب حاجی محمد جعفر همدانی و غیرهم. تحصیل علوم متداوله نیز نموده و در حکمت طبیعی ربط معقولی داشته و در شاعری نیز همت بر دریافت مضامین نیکو میگماشته. در شیراز در سرای جناب آقا عبداللّه متخلص به طبیب که سبق ذکر یافت ساکن و به صحبت آن جناب به سر میبرده و او را با فقیر مجالست و ملاطفت بسیار بوده و فقیر نیز با اورشتهٔ موافقت مستحکم نموده. بسیار خوش مشرب وعالی همت و صداقت کیش و سالکی معرفت اندیش. گاهی هم به دام محبت اهل جمال صید میگشته و دیده به خونابهٔ سرشک میآغشته. غرض، عالمی واقف و شاعری عارف، رفیقی صادق و حکیمی حاذق بوده و اشعار بسیار لطیف بیان نموده. بالاخره از شیراز به زیارت عتبات عالیات رفته و اکنون در بغداد به سر میبرد. چون اشعارش حاضر نبود بدین چند بیت اختصار نمود. از اوست: مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۴
ای جان ز دل تو بر دل من راهست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۳
ای جان خبرت هست که جانان تو کیست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
ای جان جهان جان و جهان باقی نیست بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۳۳
دو روزی گو به خون گل کرده باشد چشم نمناکم مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۱
ای تن تو نمیری که چنان جان با تست مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۰
ای بیخبر از مغز شده غره بپوست صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۸۵
غم بی تو مرا ز زندگانی است شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۸۰
یارم ز سر ناز نقابی بسته رضاقلی خان هدایت : روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین
بخش ۱۳۰ - کاهلی کابلی عَلَیهِ الرَّحْمَةُ
ابوالقاسم نجم الدین محمدش نام بود و در سن شباب کسب علوم در پیش مولانا عبدالرحمن جامی نمود. بنابر علو همت و سُموٌ فطرت به علوم رسمیه قناعت نکرده، روی به علم باطن آورد. به خدمت جمعی رسید و ارادت نگزید. به هندوستان رفت. به خدمت سید محمد هاشم شاه کرمانی الاصل دهلوی الموطن مشهور به شاه جهانگیر رسید و ارادت آن سید والامقام را گزید. از اماجد طریقهٔ سلسلهٔ نعمت اللهیّه محسوب و عارج معارج عالیه شد. وفاتش در سنهٔ ۹۸۸ در اگره هندوستان بود. این چند بیت از او نوشته شد: فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۰۷ - در مدح محمد بن محمود بن ناصر الدین گوید
چه فسون ساختند و باز چه رنگ