سراج قمری : غزلیات
شمارهٔ ۳
به باغ مردمی خاری نمانده ست
سوزنی سمرقندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵ - چون گل نوروز
مشکین کله بر گل نهی ای ماه کله دوز
آذر بیگدلی : رباعیات
شمارهٔ ۳۹
امشب، مهی از شهر بهامون میرفت
امیر معزی : قصاید
شمارهٔ ۴۰۹
دو محمد آفرید ایزد سزای آفرین
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۴
بیرون ز تن و جان و روان درویش است
سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۶۳۶
چه شد نگاه تو گر شرم ما نگه دارد
ابوعلی عثمانی : باب ۴ تا ۵۲
باب سی و هفتم - در جُوْد و سَخَا
قالَ اللّهُ تَعالی وَ یُْؤثِرونَ عَلی اَنْفُسِهِمْ ولَوْ کانَ بِهِم خَصَاصَةٌ.
انوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۳
بیا ای راحت جانم که جان را بر تو افشانم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۳
بی‌دیده اگر راه روی عین خطاست
ابوالفضل بیهقی : مجلد هفتم
بخش ۲ - فرو گرفتن امیر یوسف
ذکر القبض علی الامیر ابی یعقوب یوسف ابن ناصر الدّین ابی منصور سبکتکین العادل رحمة اللّه علیهم‌
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۱۹ - فصل (یادکرد مرگ بر سه وجه است)
بدان که یادکردن مرگ بر سه وجه است: یکی یادکرد غافل به دنیا که مشغول بود، یاد کند و آن را کاره بود از بیم آن که از شهوت دنیا باز ماند، پس مرگ را بنکوهد و گوید این بد کاری است که در پیش است. و دریغا که این دنیا بدین خوشی می بباید گذاشت و این ذکر بدین وجه وی را از خدای عزوجل دورتر می کند، ولکن اگر هیچ گونه دنیا بر وی منغص شود و دل وی از دنیا نفور گردد از فایده خالی نباشد. و دوم یاد کرد تایب که برای آن کند تا خوف بر وی غالب تر شود و در توبه ثابت تر باشد و در تدارک گذشته مولع تر بود و در شکر به جهدتر باشد و ثواب این بزرگ بود و تایب مرگ را کاره نباشد، لکن تعجیل مرگ را کاره باشد از بیم آن که ناساخته نباید رفت و کراهیت بدین وجه زیان ندارد.
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۲
بیچاره‌تر از عاشق بیصبر کجاست
نشاط اصفهانی : مثنویات
شمارهٔ ۹
شاه ما کز لوح و کرسی باج خواست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۱
پس بر به جهانی که چو خون در رگ ماست
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۵۰
بگرفت دلت زانکه ترا دل نگرفت
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۹
بگذشت سوار غیب و گردی برخاست
سنایی غزنوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۹۵
ای روی تو رخشنده‌تر از قبلهٔ گبر
صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تک‌بیت شمارهٔ ۱۳۷۳
می‌شود نخل برومند سبکبار از سنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۴۷
بر جزوم نشان معشوق منست
مسعود سعد سلمان : مقطعات
شمارهٔ ۳۰ - افراط و تفریط روزگار
نرسد دست من به چرخ بلند