فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۷۳
کی بود دل ز می وصل تو سرشار کنم رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۶ - ایاز طالش
نامش ایاز بیک بود و ملازمت مینمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال میگماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص میورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری میفرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته میشود: فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
شب ز نازت بزم دل بر بیقراران تنگ بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
عشق میدانی است کانجا غیر مردی کار نیست رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۶۷ - ناصر اصفهانی
اسمش میرزا محمد. مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصرعلی، از مریدان نورعلیشاه و مجذوب بوده. درتمام عمر بجز شلواری لباس قبول ننموده. اغلب اوقات در بیرون شهرستان به سر میبرده. صاحب کرامات عالیه بوده. به رحمت ایزدی پیوست و حاجی محمدحسین اصفهانی وی را تکفین کرده به خاک سپرد. این بیت از اوست: اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز محکومی مسلمان خود فروش است
ز محکومی مسلمان خود فروش است مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
این چرخ غلام طبع خود رایهٔ ماست ابوالحسن فراهانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲
کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۵۶ - در بیان آنکه حق تعالی ارواح را پیش از اشباح بنهصد هزار سال آفرید و همه را برحمت خود میپرورد و آسوده میداشت. چون فرمود الست بربکم گفتند بلی. ندا کرد که اهبطوا. از این عالم بیچون در آن عالم چون روید و در قوالب آب و گل ساکن شوید وفای عهد شما ظاهر گردد. پس هر کرا آنجا عیشی و طیشی و راحتی بود اینجا باز جویان آن شود که حب الوطن من الایمان. و هر کرا نبود چه جوید، حیوانی باشد از این عالم رسته چون گاو و خر بصورت آدمی و بمعنی حیوان. حیوان از کجا و معرفت حق از کجا.
هرکرا جان او ز عهد الست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸۷
بندهٔ خود ز خاک ره بردار کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳
از شمع ماه روی تو پر زیور آفتاب جلال عضد : قطعات
شمارهٔ ۱۵
گر تو می گویی نبودَستَم تو را شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۱۵
یک نظر در چشم مست ما نگر فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۲
دیده را از پرتو روی تو تابی میدهم ابوالفضل بیهقی : مجلد هفتم
بخش ۴۲ - قصاید متنبی و دقیقی
این دو قصیده با چندین تنبیه و پند نبشته آمد. و پادشاهان محتشم و بزرگ با- جد را چنین سخن بازباید گفت، درست و درشت و پند، تا نبشته آید. و پادشاهان محتشم را حثّ باید کرد برافراشتن بناء معالی را، که هر چند در طبع ایشان سرشته است بسخن و بعث کردن آنرا بجنبانند. و امیران گردن کش با همّت بلند همه از آن بودهاند که سخن را خزینه داری کردهاند و بما نزدیکتر سیف الدّوله ابو الحسن علی است، نگاه باید کرد که چون مردی شهم و کافی بود و همه جدّ محض متنبّی در مدح وی بر چه جمله سخن گفته است که تا در جهان سخن تازی است آن مدروس نگردد و هر روز تازهتر است و نام سیف الدّوله بدان زنده مانده است، چنانکه گفته است، شعر: فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
شرعست سپهری که نیابی خطرش فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۸
قاصد بیغم کجا شرح ملالم میکند کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶
جمالش را جلال آئینه دار است کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸
ایدل از درد و غم جانان مپرس خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۹
امن جستی مجوی خاقانی
شمارهٔ ۵۷۳
کی بود دل ز می وصل تو سرشار کنم رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۶ - ایاز طالش
نامش ایاز بیک بود و ملازمت مینمود. به مرتبهٔ امارت و خانیّت ترقی نمود. از بدو سن با فقراء و عرفای معاصرین انس داشت و همت بر دریافت صحبت اهل حال میگماشت. والدش ابراهیم بیک از اعاظم طایفهٔ طالش آذربایجان بود. غرض، وی به خدمت جناب عارف صمدانی حاجی محمد جعفر همدانی که از اکابر و مشایخ سلسلهٔ علیّه نعمت اللهیه بود ارادت و اخلاص میورزید و در شیراز نیز به فیض خدمت حضرت شیخ الموحدین حاجی میرزا ابوالقاسم شیرازی مشرف گردید. ظاهراً از خوانین صاحب جاه و باطناً از سالکان این راه. سرش پرشور و دلش پرنور. همت فقرایش ناصر و با فقیر معاشر و معاصر بود. اکنون در دارالخلافهٔ طهران است. گاهی فکری میفرموده. این چند بیت از اشعار او نوشته میشود: فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۲
شب ز نازت بزم دل بر بیقراران تنگ بود فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۵
عشق میدانی است کانجا غیر مردی کار نیست رضاقلی خان هدایت : فردوس در شرح احوال متأخرین و معاصرین
بخش ۶۷ - ناصر اصفهانی
اسمش میرزا محمد. مشهور به گل کار و ملقب به درویش ناصرعلی، از مریدان نورعلیشاه و مجذوب بوده. درتمام عمر بجز شلواری لباس قبول ننموده. اغلب اوقات در بیرون شهرستان به سر میبرده. صاحب کرامات عالیه بوده. به رحمت ایزدی پیوست و حاجی محمدحسین اصفهانی وی را تکفین کرده به خاک سپرد. این بیت از اوست: اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
ز محکومی مسلمان خود فروش است
ز محکومی مسلمان خود فروش است مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۰۳
این چرخ غلام طبع خود رایهٔ ماست ابوالحسن فراهانی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲
کجا قاصد برم با نامه آن دلستان آید سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۵۶ - در بیان آنکه حق تعالی ارواح را پیش از اشباح بنهصد هزار سال آفرید و همه را برحمت خود میپرورد و آسوده میداشت. چون فرمود الست بربکم گفتند بلی. ندا کرد که اهبطوا. از این عالم بیچون در آن عالم چون روید و در قوالب آب و گل ساکن شوید وفای عهد شما ظاهر گردد. پس هر کرا آنجا عیشی و طیشی و راحتی بود اینجا باز جویان آن شود که حب الوطن من الایمان. و هر کرا نبود چه جوید، حیوانی باشد از این عالم رسته چون گاو و خر بصورت آدمی و بمعنی حیوان. حیوان از کجا و معرفت حق از کجا.
هرکرا جان او ز عهد الست شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۸۷
بندهٔ خود ز خاک ره بردار کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳
از شمع ماه روی تو پر زیور آفتاب جلال عضد : قطعات
شمارهٔ ۱۵
گر تو می گویی نبودَستَم تو را شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۱۵
یک نظر در چشم مست ما نگر فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۲
دیده را از پرتو روی تو تابی میدهم ابوالفضل بیهقی : مجلد هفتم
بخش ۴۲ - قصاید متنبی و دقیقی
این دو قصیده با چندین تنبیه و پند نبشته آمد. و پادشاهان محتشم و بزرگ با- جد را چنین سخن بازباید گفت، درست و درشت و پند، تا نبشته آید. و پادشاهان محتشم را حثّ باید کرد برافراشتن بناء معالی را، که هر چند در طبع ایشان سرشته است بسخن و بعث کردن آنرا بجنبانند. و امیران گردن کش با همّت بلند همه از آن بودهاند که سخن را خزینه داری کردهاند و بما نزدیکتر سیف الدّوله ابو الحسن علی است، نگاه باید کرد که چون مردی شهم و کافی بود و همه جدّ محض متنبّی در مدح وی بر چه جمله سخن گفته است که تا در جهان سخن تازی است آن مدروس نگردد و هر روز تازهتر است و نام سیف الدّوله بدان زنده مانده است، چنانکه گفته است، شعر: فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۵
شرعست سپهری که نیابی خطرش فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۸
قاصد بیغم کجا شرح ملالم میکند کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶
جمالش را جلال آئینه دار است کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۸
ایدل از درد و غم جانان مپرس خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۹
امن جستی مجوی خاقانی