نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۷۱
روز کی چند پی زهد و سلامت گیرم
امیر پازواری : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۲۷۸
ای شیرینْ زبونْ، نازکْ رفتار، چه کیشی؟
ابن یمین فَرومَدی : اشعار عربی
شمارهٔ ٧٧ - ایضاً ملمع
خداوندا بحق ان کرامت
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۶
اگر چه ناصح ما مشفق است و خیر اندیش
یغمای جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۳۳
باده ساغرت از خون دل یاران است
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۵۴
هیچ عاقل بخانه بندد نقش
سید حسن غزنوی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲۷
نی یاد کند یار ز رنج سفرم
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۲
زلف بر پا فکنده از سر ناز
ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۴۱ - گسیل کردن لشکر به بلخ
و امیر مسعود، رضی اللّه عنه، چون دانست که غم خوردن سود نخواهد داشت، بسر نشاط باز شد و شراب میخورد و لکن آثار تکلّف‌ ظاهر بود و نوشتگین نوبتی‌ را آزاد کرد، و از سرای بیرون رفت‌ و با دختر ارسلان جاذب‌ فرونشست‌ . و پس از آن او را ببست فرستاد با لشکری قوی از سوار و پیاده تا آنجا شحنه‌ باشد، و حلّ و عقد آن نواحی همه در گردن او کرد. و او بر آن جانب رفت. و مسعود محمّد لیث را برسولی فرستاد نزدیک ارسلان خان با نامه‌ها و مشافهات‌ در معنی مدد و موافقت و مساعدت، و وی از غزنین برفت براه پنجهیر روز دوشنبه بیست و چهارم شوّال.
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۰
شکرانه ی بازوان پر زور
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۲۲۳
باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵
باز صبح است ای ندیم آن راح ریحانی بیار
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۶۱
هر چند که در شهر به رندی فاشم
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۸
دل بدلبر، جان بجانان میرسد
امیر پازواری : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۲۳۸
هر جا که دلْ آشوبه وُ دادْرَس ْ (دست‌رس) نییهْ
قاسم انوار : غزلیات
شمارهٔ ۵۸۴
روی مه را جلوه دادی، زلف میگون تاب ده
سهراب سپهری : مرگ رنگ
غمی غمناک
شب سردی است ، و من افسرده.
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۰
باده ی عشق ترا دل جام شد
نشاط اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۸
مژده ای دل که شهنشاه جهان باز آمد
ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۳۸ - قصیدهٔ چهارم اسکافی
و در آن روزگار که بغزنین بازآمدیم با امیر، و کس را دل نمانده بود از صعبی این حادثه و خود بس بقا نبود این پادشاه بزرگ را، رحمة اللّه علیه، من میخواستم که چنین که این نامه را نبشتم بعذر این حال و این هزیمت را در معرض خوبتر بیرون آوردم. فاضلی بیتی چند شعر گفتی تا هم نظم بودی و هم نثر. کس را نیافتم از شعرای عصر که درین بیست سال بودند اندرین دولت که بخواستم، تا اکنون که این تاریخ اینجا رسانیدم از فقیه بو حنیفه‌، ایّده اللّه‌، بخواستم و وی بگفت و سخت نیکو گفت و بفرستاد و کلّ خیر عندنا من عنده‌ . و کار این [فاضل‌] برین بنماند، و فال من کی خطا کند؟ و اینک در مدّتی نزدیک از دولت خداوند سلطان ابو المظفّر ابراهیم‌، اطال اللّه بقاءه‌، و عنایت عالی [وی‌] چندین تربیت یافت وصلتهای گران استد و شغل اشراف ترنک‌ بدو مفوّض‌ شد، و بچشم خرد به ترنک نباید نگریست که نخست ولایت خوارزمشاه آلتونتاش بود، رحمة اللّه علیه. و قصیده‌ این است.