سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۷
گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۰
نماید گاه ابرو گه جمال آهسته آهسته فردوسی : پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود
بخش ۲
چو آمد به نزدیکی هیرمند حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۸
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶۴
تا کی ای فتنه ایام زپا ننشینی حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۰
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۴۱
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ عطار نیشابوری : بخش یازدهم
الحكایة و التمثیل
عهد پیشین را یکی استاد بود صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
بیماری خود دوش نمودم به طبیب سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۱۶
دارای شرق و غرب که جود و وقار تو قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۶۱ - رقم باشی گری و تیول میرزا جعفرخان مهندس باشی
آنکه مهندس نظام قدر و محاسب مهام بشر که طاق نه رواق گردون بی قائم و ستون افراشته و تدبیر مصالح املاک بتدویر دوایر افلاک مقرر داشته، ذات اشرف ما را واسطه نظم دین و دولت ورابطه جمع شرع وشوکت کرد وضبط ثغور اسلام وجبر کسور انام را بعهدة اهتمام ما سپرده، بر ذمت همت ما بحکم شرع مطاع و فرمان واجب الاتباع، تمهید نظامی رایق و تجدید قراری لایق، که موجب رضای خالق و عصام خلایق شود؛ لازم آمد تا مقلدان شریعت غرا و متقلدان سیف غزا در اجتهاد ادآب جهاد مستبد، بر مقابله و مقاتله اعدای دین مستعد گشته؛ شوکت اسلام از صدمت خصام مصون و حوزه ملک از مداخلت شرک مصون آید. فعلی هذا هر که رموز قتال و رسوم جدال را بقانون نظام متین و آئین دین مبین بهتر و برتر داند و دارد و شرط جهاد و دفاع و ضبط بلاد و بقاع را بطرح و طرز سدید سزا و بجا آید و آرد، فزون از حد و حساب منظور نظر عاطفت نصاب آید. عالیجاه فطانت و فراست انتباه سلاله السادات العظام میرزا جعفر مهندس که در بدایت جوانی حسب الاشاره بتحصیل هندسی و ریاضی و تکمیل آداب نظام بمملکت انگلیس مأمور شد، پس از مدتی که حصول علم مأمور برا حایز بحضور باهرالنور ما فایز گشت، او را در علم و عمل بر وجه اتم و اکمل آزمودیم، فی الحقیقه در حساب و هندسه که بفنون ریاضی و تعیین قلعه و سنگر و ترتیب لشکر و معسکر کامل و ماهر بود و ذهن و قادش و فکر نقادش در حل اشکال ریاضی بر مفترعات اقلیدس و مخترعات بطلمیوس غالب و قاهر، در ازای این حسن تعلم بر همگنان تقدم یافته، مهندسین سرکار اشرف را باشی و خدمات شایسته از او ناشی گشته، مقرر داشتیم از این حسن تعلیم مستوجب مزید احسان و تکریم آید، متوجهات قریه فلان را در هذه السنه فلان بموجب تفصیل بتیول ابدی و سیور غال سرمدی عنایت فرمودیم الخ. نصرالله منشی : باب الاسد و ابن آوی
بخش ۲
آوردهاند که در زمین هند شگالی بود روی از دنیا بگردانیده و در میان امثال خویش میبود. اما از خوردن گوشت و ریختن خون و ایذای جانوران تحرز نمودی. یاران بروی مخاصمت بر دست گرفتند و گفتند: بدین سیرت تو راضی نیستیم و را ترا درین مخطی میدانیم، چون از صحبت یک دیگر نمی نماییم در عادت و سیرت هم موافقت توقع کنی»، و نیز عمر در زحیر گذاشتن را فایده ای صورت نمی توان کرد. چنانکه آید روزی بپایان میباید رسانید و نصیب خود از لذت دنیا میبرداشت. و لاتنس نصیبک من الدنیا. و بحقیقت بباید شناخت که دی را باز نتوان آورد و ثقت بدریافتن فردا مستحکم نیست. خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت سنایی غزنوی : الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
اندر مذمّت کسانی که به جامه و لقمه مغرور باشند
جامه از بهر عورت عامه است فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۶۸۷
گمنام گرد و باش فراموش عالمی صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۲
به دست اگر چه متاعی به جز گناه ندارم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۶
شب رفت حریفکان کجایید؟ نهج البلاغه : خطبه ها
برخورد با تفكر گوشه نشینی علاء بن زیاد الحارثی
<strong> و من كلام له عليهالسلام بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي و هو من أصحابه يعوده فلما رأى سعة داره قال </strong> نهج البلاغه : خطبه ها
خطبه ديباج
<strong> و من خطبة له عليهالسلام </strong> <strong> في أركان الدين </strong> نهج البلاغه : حکمت ها
روش بر طرف كردن نيازهاى مردم
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> لاَ يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ اَلْحَوَائِجِ إِلاَّ بِثَلاَثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ
شمارهٔ ۲۲۷
گر او مراست هرچه بخواهم مرا بود سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۵۵۰
نماید گاه ابرو گه جمال آهسته آهسته فردوسی : پادشاهی بهمن اسفندیار صد و دوازده سال بود
بخش ۲
چو آمد به نزدیکی هیرمند حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۶۸
گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۶۴
تا کی ای فتنه ایام زپا ننشینی حافظ : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۷۰
زاهد خلوت نشین دوش به میخانه شد منوچهری دامغانی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۴۱
شبی دراز، می سرخ من گرفته به چنگ عطار نیشابوری : بخش یازدهم
الحكایة و التمثیل
عهد پیشین را یکی استاد بود صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
بیماری خود دوش نمودم به طبیب سلمان ساوجی : قطعات
قطعه شمارهٔ ۱۱۶
دارای شرق و غرب که جود و وقار تو قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۶۱ - رقم باشی گری و تیول میرزا جعفرخان مهندس باشی
آنکه مهندس نظام قدر و محاسب مهام بشر که طاق نه رواق گردون بی قائم و ستون افراشته و تدبیر مصالح املاک بتدویر دوایر افلاک مقرر داشته، ذات اشرف ما را واسطه نظم دین و دولت ورابطه جمع شرع وشوکت کرد وضبط ثغور اسلام وجبر کسور انام را بعهدة اهتمام ما سپرده، بر ذمت همت ما بحکم شرع مطاع و فرمان واجب الاتباع، تمهید نظامی رایق و تجدید قراری لایق، که موجب رضای خالق و عصام خلایق شود؛ لازم آمد تا مقلدان شریعت غرا و متقلدان سیف غزا در اجتهاد ادآب جهاد مستبد، بر مقابله و مقاتله اعدای دین مستعد گشته؛ شوکت اسلام از صدمت خصام مصون و حوزه ملک از مداخلت شرک مصون آید. فعلی هذا هر که رموز قتال و رسوم جدال را بقانون نظام متین و آئین دین مبین بهتر و برتر داند و دارد و شرط جهاد و دفاع و ضبط بلاد و بقاع را بطرح و طرز سدید سزا و بجا آید و آرد، فزون از حد و حساب منظور نظر عاطفت نصاب آید. عالیجاه فطانت و فراست انتباه سلاله السادات العظام میرزا جعفر مهندس که در بدایت جوانی حسب الاشاره بتحصیل هندسی و ریاضی و تکمیل آداب نظام بمملکت انگلیس مأمور شد، پس از مدتی که حصول علم مأمور برا حایز بحضور باهرالنور ما فایز گشت، او را در علم و عمل بر وجه اتم و اکمل آزمودیم، فی الحقیقه در حساب و هندسه که بفنون ریاضی و تعیین قلعه و سنگر و ترتیب لشکر و معسکر کامل و ماهر بود و ذهن و قادش و فکر نقادش در حل اشکال ریاضی بر مفترعات اقلیدس و مخترعات بطلمیوس غالب و قاهر، در ازای این حسن تعلم بر همگنان تقدم یافته، مهندسین سرکار اشرف را باشی و خدمات شایسته از او ناشی گشته، مقرر داشتیم از این حسن تعلیم مستوجب مزید احسان و تکریم آید، متوجهات قریه فلان را در هذه السنه فلان بموجب تفصیل بتیول ابدی و سیور غال سرمدی عنایت فرمودیم الخ. نصرالله منشی : باب الاسد و ابن آوی
بخش ۲
آوردهاند که در زمین هند شگالی بود روی از دنیا بگردانیده و در میان امثال خویش میبود. اما از خوردن گوشت و ریختن خون و ایذای جانوران تحرز نمودی. یاران بروی مخاصمت بر دست گرفتند و گفتند: بدین سیرت تو راضی نیستیم و را ترا درین مخطی میدانیم، چون از صحبت یک دیگر نمی نماییم در عادت و سیرت هم موافقت توقع کنی»، و نیز عمر در زحیر گذاشتن را فایده ای صورت نمی توان کرد. چنانکه آید روزی بپایان میباید رسانید و نصیب خود از لذت دنیا میبرداشت. و لاتنس نصیبک من الدنیا. و بحقیقت بباید شناخت که دی را باز نتوان آورد و ثقت بدریافتن فردا مستحکم نیست. خیام : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۳۹
فصل گل و طرف جویبار و لب کشت سنایی غزنوی : الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
اندر مذمّت کسانی که به جامه و لقمه مغرور باشند
جامه از بهر عورت عامه است فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۶۸۷
گمنام گرد و باش فراموش عالمی صفایی جندقی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۲
به دست اگر چه متاعی به جز گناه ندارم مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۲۶
شب رفت حریفکان کجایید؟ نهج البلاغه : خطبه ها
برخورد با تفكر گوشه نشینی علاء بن زیاد الحارثی
<strong> و من كلام له عليهالسلام بالبصرة و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي و هو من أصحابه يعوده فلما رأى سعة داره قال </strong> نهج البلاغه : خطبه ها
خطبه ديباج
<strong> و من خطبة له عليهالسلام </strong> <strong> في أركان الدين </strong> نهج البلاغه : حکمت ها
روش بر طرف كردن نيازهاى مردم
<strong> وَ قَالَ عليهالسلام </strong> لاَ يَسْتَقِيمُ قَضَاءُ اَلْحَوَائِجِ إِلاَّ بِثَلاَثٍ بِاسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ وَ بِاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ