خیام : درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۲۴
* آن‌کس که زمین و چرخِ اَفلاک نهاد،
نجم‌الدین رازی : رباعیات
شمارهٔ ۸۴
ای حسن ترا به عشق لایق چو منی
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۱۷
پیرم چو چنگ با قد پرخم شکسته ام
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی: فی الشرعیّات و ما یتعلق بها
شمارهٔ ۷۹ - الحقیقة
بر حال منت دسترسی نیست که نیست
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۱
هر دل از یاد تو مرغ چمن را زخود است
نجم‌الدین رازی : ملحقات
شمارهٔ ۶
تیر غمزه چو کند داد نشست
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۸۸
چه شکر داد عجب یوسف خوبی به لبان
خیام : درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۲۲
ای‌کاش که جای آرمیدن بودی،
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱
ای تو ز آغاز و انتها همه دانا
خیام : درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۲۰
* با یار چو آرمیده باشی همه عمر،
اوحدی مراغه‌ای : جام جم
در جلوات حال شخص بعد از ولادت
باشدش کار از اول پایه
مشتاق اصفهانی : ماده تاریخ
شمارهٔ ۵۲ - تاریخ جلوس شاه طهماسب صفوی
طهماسب شاه آنکه ز بخت بلند او
صفی علیشاه : بحرالحقایق
بخش ۴۲۱ - مفتاح سرالقدر
یکی مفتاح از سر قدر جو
خیام : درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۱۸
از آمدن و رفتنِ ما سودی کو؟
غزالی : رکن اول - در عبادات
بخش ۳۹ - آداب و دقایق زکوه دادن
اگر کسی خواهد که عبادت او زنده باشد و بی روح نبود و ثواب او مضاعف باشد، باید که هفت وظیفه نگاه دارد:
قصاب کاشانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۳
نفس در سینه‌ام چون ناله تار است پنداری
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۱۱۶ - حقیقت رضا
بدان که گروهی گفته اند که رضا به بلا و آنچه به خلاف هوا باشد ممکن نیست بلکه غایت آن صبر است و این خطاست، بلکه چون دوستی غالب شد رضا به خلاف هوا ممکن است از دو وجه: یکی آن که چنان مستغرق و مدهوش شود به عشق که از خود آگاهی نیابد، چنان که کسی در جنگ چنان به خشم مشغول شود که از جراحت درد نیابد و باشد که جراحت رسد و خبر ندارد تا چون به چشم نبیند و کسی در خدمتی می رود و خار در پای وی می شود آگاهی نیابد، و چون دلمشغول شود آگاهی گرسنگی و تشنگی بشود. و چون این همه در عشق مخلوق و حرص دنیا ممکن است، چرا در عشق حق تعالی و دوستی آخرت ممکن نیست؟ و معلوم است که جمال صورت معانی در باطن عظیم تر است از جمال صورتهای ظاهر که به حقیقت پوستی است بر مزبله ای کشیده و چشم بصیرت که بدان جمال باطن دریابند روشن تر است از چشم ظاهر که غلط بسیار کند تا بزرگ را خرد بیند و دور را نزدیک. وجه دیگر آن که الم دیابد ولکن چون داند که رضای دوست وی در آن است بدان راضی باشد چنان که اگر دوست وی را فرماید که حجامت کن یا داوری تلخ خور، بدان راضی شود در شره آن که رضای دوست حاصل کند. پس هر که داند که رضای حق تعالی در آن است که به آنچه با وی کند رضا دهد و به درویشی و بیماری و بلا صبر کند، راضی شود، چنان که حریص دنیا بر رنج سفر و خطر دریا و کارهای دشخوار راضی بود.
سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۴۸۳
دور از رخش چها من بیتاب می کشم
خیام : درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۱۶
امروز که نوبت جوانی من است،
فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۴
در کار من درهم آخر نظری فرمای