شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۴۲
هر کمالی که هست در عالم همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
ما را به امید زندگانی بگذشت میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴
این کیست که او پرده ز رخسار کشیده است همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ای حور سرشت هیچ چیزت بد نیست سلمان ساوجی : جمشید و خورشید
بخش ۶۰ - غزل
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است؟ همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
ای جام لب نگار می دار به دست همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
تبریز نکو وهر چه زانجاست نکوست صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۹
گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
تا هر کست ای شانه نگیرد در دست اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دمید آن لاله از مشت غبارم
دمید آن لاله از مشت غبارم همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
گفتم که مگر رای تو فرزانگی است باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
ای آن که خلاصهٔ چهار ارکانی فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱
چنانم از هوس لعل شکرستانی ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵۵
تا شتابان بر فراز خاک خواهد بود باد امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۱۴۷
چِلُویی دوسْ مه، هر دم چِلُو دَری تو همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
ای باد مراغه حال خویشان خون است محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۳۵
آوردهاند کی شیخ را تاجری در نشابور تنگی عود آورد و هزار دینار نشابوری. شیخ بفرمود حسن مؤدب را تا دعوتی بساخت و آن هزار دینار چنانک معهود بود درآن دعوت صرف نمود. پس تنوره بنهادند و شیخ بفرمود تا آن تنگ عود درآن تنوره نهادند تا همسرایگان ما را از بوی خوش نصیبی باشد و شمع بسیار بفرمود تا بروز در گرفتند. محتسبی بود در آن عهد عظیم مستولی و صاحب رأی و شیخ را و صوفیان را عظیم منکر، بخانقاه در آمد و شیخ را گفت این چیست کی تو میکنی؟ شمع بروز درگرفتن و تنگ عود در تنوره نهادن روا نیست و کس نکرده است. شیخ گفت ما ندانستیم کی این روا نیست تو برو و آن شمعها را بنشان. محتسب در پیش شمعی شدتا بنشاند و پفی درداد، آتش درروی و موی و جامۀ محتسب افتاد و بیشتر بسوخت. شیخ گفت: همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
عشق تو که سرمایه ی این درویش است نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۳۱
تا گمان پاو سر کردیم ما سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
هرچند که هست عالم از خوبان پر
قطعهٔ شمارهٔ ۴۲
هر کمالی که هست در عالم همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۷
ما را به امید زندگانی بگذشت میرزا حبیب خراسانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴
این کیست که او پرده ز رخسار کشیده است همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۶
ای حور سرشت هیچ چیزت بد نیست سلمان ساوجی : جمشید و خورشید
بخش ۶۰ - غزل
برو به کار خود ای واعظ این چه فریاد است؟ همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۵
ای جام لب نگار می دار به دست همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۴
تبریز نکو وهر چه زانجاست نکوست صائب تبریزی : تکبیتهای برگزیده
تکبیت شمارهٔ ۱۳۹۹
گر ندیدی شاخ گل را با خزان آمیخته همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
تا هر کست ای شانه نگیرد در دست اقبال لاهوری : ارمغان حجاز
دمید آن لاله از مشت غبارم
دمید آن لاله از مشت غبارم همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۲
گفتم که مگر رای تو فرزانگی است باباافضل کاشانی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۸۲
ای آن که خلاصهٔ چهار ارکانی فخرالدین عراقی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۱
چنانم از هوس لعل شکرستانی ابن یمین فَرومَدی : قطعات
شمارهٔ ٢۵۵
تا شتابان بر فراز خاک خواهد بود باد امیر پازواری : دوبیتیها
شمارهٔ ۱۴۷
چِلُویی دوسْ مه، هر دم چِلُو دَری تو همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۲۰
ای باد مراغه حال خویشان خون است محمد بن منور : فصل اول - حکایات کرامات شیخ
حکایت شمارهٔ ۳۵
آوردهاند کی شیخ را تاجری در نشابور تنگی عود آورد و هزار دینار نشابوری. شیخ بفرمود حسن مؤدب را تا دعوتی بساخت و آن هزار دینار چنانک معهود بود درآن دعوت صرف نمود. پس تنوره بنهادند و شیخ بفرمود تا آن تنگ عود درآن تنوره نهادند تا همسرایگان ما را از بوی خوش نصیبی باشد و شمع بسیار بفرمود تا بروز در گرفتند. محتسبی بود در آن عهد عظیم مستولی و صاحب رأی و شیخ را و صوفیان را عظیم منکر، بخانقاه در آمد و شیخ را گفت این چیست کی تو میکنی؟ شمع بروز درگرفتن و تنگ عود در تنوره نهادن روا نیست و کس نکرده است. شیخ گفت ما ندانستیم کی این روا نیست تو برو و آن شمعها را بنشان. محتسب در پیش شمعی شدتا بنشاند و پفی درداد، آتش درروی و موی و جامۀ محتسب افتاد و بیشتر بسوخت. شیخ گفت: همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۱۹
عشق تو که سرمایه ی این درویش است نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۳۱
تا گمان پاو سر کردیم ما سعدی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۷
هرچند که هست عالم از خوبان پر