عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۰
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۷۷
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۲
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۳
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۴
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۵
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۶
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۸۸
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۰
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۱
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۳
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۹۹
سوخته جان دلم یکی، سنبل مشک فام، دو
سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو
خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان تو
معجز حسن را نگر، تیغ یکی، نیام، دو
ساقی غم، به دیده ام، خون دل این قدر مکن
باده به صرفه خرج کن، شیشه یک است و جام دو
در ره عشق از دو سو، قرعه فتاده مشکلم
خاطر چاره جو یکی، ششدر ننگ و نام دو
خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو
از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو
صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر
چون بگذرد دامن کشان، سرو سبک جولان تو
سختی کار عشق بین، صید یکی و دام دو
خونی دین و دل بود، غمزه در ابروان تو
معجز حسن را نگر، تیغ یکی، نیام، دو
ساقی غم، به دیده ام، خون دل این قدر مکن
باده به صرفه خرج کن، شیشه یک است و جام دو
در ره عشق از دو سو، قرعه فتاده مشکلم
خاطر چاره جو یکی، ششدر ننگ و نام دو
خوش آنکه پیماید قدح، چشم جفا پیمان تو
از خویش بستاند مرا، گیرایی مژگان تو
صبر گران تمکین من، کوه است و می بازد کمر
چون بگذرد دامن کشان، سرو سبک جولان تو
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۲
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۵
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۲
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۳
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۵
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۶
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۸
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲۰
خزان رنگ زردم را، میِ نابی نشد روزی
کسی را همچو من، گلگشت مهتابی نشد روزی
چرا باید امانت دار دنیای دنی باشم؟
ز جنس عاریت، شادم که اسبابی نشد روزی
تمنّا بود دل را، جلوه های خانه پردازت
خراب آباد ما را، وصل سیلابی نشد روزی
از آن تیغی که، گلگون است خاک از فیض احسانش
گلوی تشنه ام را، قطره ی آبی نشد روزی
کسی را همچو من، گلگشت مهتابی نشد روزی
چرا باید امانت دار دنیای دنی باشم؟
ز جنس عاریت، شادم که اسبابی نشد روزی
تمنّا بود دل را، جلوه های خانه پردازت
خراب آباد ما را، وصل سیلابی نشد روزی
از آن تیغی که، گلگون است خاک از فیض احسانش
گلوی تشنه ام را، قطره ی آبی نشد روزی