عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۹
در آن محفل که شمع من، تجلی ساز می آید
اگر طور است، چون پروانه در پرواز می آید
ضعیفی ها فکنده ست از نواسنجی زبانم را
کنون چون نی، همین از گوش من آواز می آید
حزین از شعر سرجوش فغانی می گساری کن
که از گفتار او کار می شیراز می آید
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۰
با سفلگان شراکت روزی، زیان بود
سگ دشمن گدایی یک پاره نان بود
در بزم وصل، طاقت عاشق حریف نیست
ربط من و تو، صحبت ماه و کتان بود
مکتوب من به کوی تو، طومار ناله ای ست
مطلب نگار من، قلم استخوان بود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۲
امشب که از نظر مه من درگذاره بود
از داغ پیکرم، فلک پر ستاره بود
جرم محبّت اینهمه رنجش نداشته ست
از چشم ما مبین، که گناه نظاره بود
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۱۴
در بهاری که مرا بال و پرافشانی بود
بی تو گل در نظرم، لالهٔ پیکانی بود
من بتخانه نشین را ز چه رو کرد خراب
کفر زلف تو، که آشوب مسلمانی بود؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۱
نمی دانم چه سودا در سر مخمور می گردد
که داغم از نگاه تنگ چشمان شور می گردد
اگر یابد کسی از وسعت آباد دل، آگاهی
به چشمش دامن صحرای امکان گور می گردد
چه شهد است این که در زیر نگاه، ای رخنه گر داری؟
ز مژگان تو دل ها خانهٔ زنبور می گردد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۲
دل از قفس سینه، دم سرد برآورد
شور از همه مرغان چمن گرد، برآورد
تا حوصلهٔ جور تو را داشته باشم
ایام مرا حادثه پرورد، برآورد
معذورم اگر همسر یاران، نیم امروز
تقدیر چه سازم که مرا مرد برآورد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۲۳
زلف سیهش، آتش بیداد برآورد
دود از شکن طرّهٔ شمشاد برآورد
برخاست مرا از قفس سینه صفیری
شور از دل مرغان چمن زاد برآورد
رخساره نمودیّ و مرا مردمک چشم
در دیده سپندی شد و فریاد برآورد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۱
کنون ز تربتم ای شوخ، سرگران مگذر
به شمع کشتهٔ خود آستین فشان مگذر
مباد توده ی خاکسترم به باد دهی
ز خاک سوخته ات، آتشین عنان مگذر
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۳
با آنکه نیست از تو بتی دلنوازتر
از روز حشر، شد شب هجرم درازتر
دل شکوه از کدام جفای تو سر کند؟
هر شیوهٔ تو از دگری جانگدازتر
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۵
ای زلف، پریشان شدگانیم، خبر گیر
ای چاک گریبان، شب ما را به سحر گیر
از کم سخنی های تو زهر است به جامم
بگشای لب و تلخی کامم به شکر گیر
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۷
یک ره درآ به دیده و مستی بهانه ساز
وین اشک لاله رنگ، شراب شبانه ساز
مژگان ز فرقت تو به هم آشنا نشد
یکبار هم در این خس و خار آشیانه ساز
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۸
دل طلب کرد، از آن غمزه، عتابی که مپرس
به اشارت نگهش داد جوابی که مپرس
یک تبسّم، دل مخمور مرا برد ز دست
در قدح لعل لبش داشت شرابی که مپرس
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۳۹
خون گر نخورد زان لب میگون، چه کند کس؟
مژگان تر و لب تشنه و دل خون، چه کند کس؟
از دست برون رفته عنان داری اشکم
طوفان بهار است، به جیحون چه کند کس؟
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۴۰
بسته پای چو من بی پر و بالی که مپرس
زیر لب دارم ازین عقده، سؤالی که مپرس
جلوهٔ شمع تجلّی، شب هجران تو داشت
با خیال تو، مرا بود وصالی که مپرس
رخت از آن کوی پی عزم سفر می بستم
دل به دامان من آویخت، به حالی که مپرس
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۲
ز پی بیگانه خویی را، به امّید وفا افتم
به دام صد بلا از یک نگاه آشنا افتم
بود چون سایه در پای تو، هستی خاکساران را
مباد آن روز کز سرو سرافزازت جدا افتم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۳
در کشور ایجاد، ندانم چه گلستم
دانم که صنمگاه بتان چه گلستم
من بعد، بود دست من و چاک گریبان
نه دامن دلدار به دست و نه دلستم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۵
غبار گشتم و سرگشته وار می گردم
هنوز گرد سر انتظار می گردم
به این فسردگی، از هجر گلعذارانم
اگر خزان بگذارد، بهار می گردم
ترحمی،که چو پروانه ی برون از بزم
به گرد کوی تو، امّیدوار می گردم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۵۶
به راه آن وفا دشمن، سر و جان شاد می دادم
دل نامهربانش را، مروت یاد می دادم
ندارم قوت آهی، نفس در سینه می دزدم
اگر می شد، غبار خاطری بر باد می دادم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۷
جز وصل علاج دل بیچاره ندارم
امّا چه کنم؟ طاقت نظّاره ندارم
تا دسترسم بود، زدم چاک گریبان
شرمندگی، از خرقهٔ صد پاره ندارم
انصاف ده، ای شیشهٔ طاقت زده بر سنگ
آخر به بغل دل بودم، خاره ندارم
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۶۸
به هرگلشن که شور از شیون مستانه اندازم
لباس غنچه را، چاک از دل دیوانه اندازم
سمندر مشربم، افسردگی شوقم نمی داند
به هر داغی که سوزم، طرح آتشخانه اندازم