عبارات مورد جستجو در ۹۷۰۶ گوهر پیدا شد:
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۹۹
دوری ز برادر منافق بهتر
پرهیز ز یار ناموافق بهتر
خاک قدم یار موافق حقا
از خون برادر منافق بهتر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۱۵
ای بسته حجاب، پردها را بردار
تا کس نرود دگر به صید مردار
رحم آر که مسیریان را از جوع
آب گرمی شدست یلغون بازار
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲۱
من مسخرهٔ تو نیسستم ای فاجر
تا مسخرگی نمایمت بس نادر
ویران کنمت چنانکه باید کردن
عاجز شود از عمارتت هر عامر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۲۲
می‌آید گرگ نزد ما وقت سحر
هم فقربه میرباید و هم لاغر
تا چند کنی خرخر اندر بستر
بروی زن آب ای که خاکت بر سر
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۵۴
زین سنگدلان نشد دلی نرم هنوز
زین یخ‌صفتان یکی نشد گرم هنوز
نگرفت دباغت آخر این چرم هنوز
نگرفت یکی را ز خدا شرم هنوز
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۹۹۰
آتش در زن بگیر پا در کویش
تازه نبرد هیچ فضول سویش
آن‌روی چو ماه را بپوش از مویش
تا دیدهٔ هر خسی نبیند رویش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۲۲
با ما چه نه‌ای مشو رفیق اوباش
کاول قدمت دمند و آخر پرخاش
گل باش و بهر سخن که خواهی میخند
مرد سره باش و هرکجا خواهی باش
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۵۵
گر با دیگری مجلس میسازم و لاغ
ننهم به خدا ز مهر کس بر دل داغ
لیکن چو فرو شود کسی را خورشید
در پیش نهد بجای خورشید چراغ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۷۸
برزن به سبوی صحبت نادان سنگ
بر دامن زیرکان عالم زن چنگ
با نااهلان مکن تو یک لحظه درنگ
آیینه چو در آب نهی گیرد زنگ
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۱۳۹
از هرچه که آن خوشست نهی است مدام
تا ره نزند خوشی از این مردم عام
ورنه می و چنگ و روی زیبا و سماع
بر خاص حلال گشت و بر عام حرام
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۰۱
تا کاسهٔ دوغ خویش باشد پیشم
والله که به انگبین کس نندیشم
ور بی‌برگی به مرگ مالد گوشم
آزادی را به بندگی نفروشم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۶۷
فانی شدم و برید اجزای تنم
می‌چرخ که بر چرخ بد اول وطنم
مستند و خوشند و می‌پرستند همه
در عیب از این وحشت و زندان که منم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۲۹۶
گفتم که ز چشم خلق با دردسریم
تا زحمت خود ز چشم خلقان ببریم
او در تن چون خیال من شد چو خیال
یعنی که ز چشمها کنون دورتریم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۰۴
ما از دو صفت ز کار بیکار شویم
در دست دو خوی بد گرفتار شویم
یک خوآنی که سخت از او مست شویم
خوی دگر آنکه دیر هشیار شویم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۱۳
ما عاشق خود را به عدو بسپاریم
هم منبل و هم خونی و هم عیاریم
ما را تو به شحنه ده که ما طراریم
تو حیلهٔ ما مخور که ما مکاریم
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۲
آن کس که نساخت با لقای یاران
افتاد به مکر دزد و تهدید عوان
میگفت و همی گریست و انگشت گزان
فریاد من از خوی بد و بار گران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۳۸۷
از بسکه فساد و ابلهی زاد از من
در عمر کسی نگشت دلشاد از من
من طالب داد و جمله بیداد از من
فریاد من از جمله و فریاد از من
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۰۰
ای خورده مرا جگر برای دگران
دانم که همین کنی برای دگران
من باد رهی بدم تو راهم دادی
من رستم از این واقعه وای دگران
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۴
ای شاه تو مات گشته را مات مکن
افتادهٔ توست جز مراعات مکن
گر غرقهٔ جرم است مجازات مکن
از بهر خدا قصد مکافات مکن
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۴۱۷
ای عاشق گفتار و تفاصیل سخن
ای گر ز سخنوران قهارهٔ کن
روزیت چو نیست علم نونو هله ور
ای کهنه فروش در سخنهای کهن