عبارات مورد جستجو در ۳۷۸۶۴ گوهر پیدا شد:
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۰
کارم همه جز مهر تو دلجوی نبود
واندر دل من ز مهر تو بوی نبود
چون در خور میدان توام گور نبود
جز جستن من ز پیش روی تو نبود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
امید وصال چون مرا بفریبد
خسته دل من چو بیدلان درشیبد
ای آن که تو را مشاطه حورا زیبد
سنگست آن دل کز چون تویی بشکیبد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۳
ای دیده کشد همی ز بی خوابی درد
از بس که ز هجر تیر پرتابی خورد
این روی مرا که بود چون آبی زرد
آغشته به خون تمام عنایی کرد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۵
از باغ طرب گشت گل وصل پدید
جان همچو نسیم بر گل وصل وزید
ما و تو کشیم بر گل وصل نبید
کز خار فراق بر گل وصل دمید
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۸
بر عارض نو مشک همی افزاید
وآن روی چو ماه تو همی آراید
گر مشک ز عارض تو زاید شاید
تو آهویی و مشک ز آهو زاید
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۱۲
دوشم چو شب از بنفشه رویی ننمود
در هجر توام دیده چو نرگس نغنود
از دیده و دست جیب پیراهن بود
چون لاله همی دریده و خون آلود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۰
تا دعوت دولت تو در گوشم شد
هر زهر که داد بخت بدنوشم شد
آن روز که گفته تو در گوشم شد
از نغمت پاک خود فراموشم شد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۵
چون در چشمم ز حسن تو زیبی زد
آن تافته زلف بر دلم شیبی زد
اندیشه چو باروی تو آسیبی زد
از دور زنخدان توام سیبی زد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۰
ترسم ما را ستارگان چشم کنند
تا زود رسد ز دور در وصل گزند
خواهی تو که روز ناید ای سرو بلند
زلف سیه دراز در شب پیوند
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۸
تا خط چو دود تو دل از من بربود
گر روی چو آتشت به من روی نمود
از ریختن آب دو چشمم ناسود
آری نه عجب که آب چشم آرد دود
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۹
آن بت که دل مرا فرا چنگ آورد
شد مست و به سوی رفتن آهنگ آورد
گفتم مستی مرو سیه جنگ آورد
چون گل بدرید جامه و رنگ آورد
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۵۶
یک بوسه زدم بر لب و بر چشم دگر
گفت این چه فراق آوری حیلت گر
گفتم به همه حال بیاید خوشتر
چون شد به هم آمیخته بادام و شکر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۲
چاه ز نخ تو ای دلارام پسر
بر آب ملاحتست و جویی تا سر
سیبت ز نخ و چهی بدان سیب اندر
در سیب شگفت نیست چاه ای دلبر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۴
ای روی تو آفتاب و من نیلوفر
چون نیلوفر در آبم از دیده تر
تا تو نتابی چو آفتاب ای دلبر
نگشایم دیدگان و برنارم سر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۵
آمد به وداعم آن نگار دلبر
گریان و زنان دو دست بر یکدیگر
پر خون رخش از زخم و رخ از گریه چو زر
بر لاله کامگار و بر لؤلؤی تر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۶۶
ز اندیشه هجران و ز نادیدن یار
دل خون شد و دیده خون همی گرید زار
گویم ز غم فراق روزی صد بار
کاین عشق چه آفت است یارب زنهار
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۲
مشکین کله تو گر شبست ای دلدار
خورشید در او چرا گرفته ست قرار
خیره ست در آن کله خرد را دیدار
دیدار بلی خیره بود در شب تار
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۳
نا رفته هنوز بوی شیرت ز شکر
خط را که به سوی عارضت داد گذر
همچون روش مورچه بر طرف قمر
بر روی نگار من خط آورد اثر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۷۴
تا دیده ام آن روی چو خورشید انور
در آبم از این دو دیده چون نیلوفر
برداشته از آب چو نیلوفر سر
بر دیدن تو گشاده این دیده تر
مسعود سعد سلمان : رباعیات
شمارهٔ ۱۸۰
چون پیرهنت گرفته ام تنگ به بر
بر نارم همچو دامن از پای تو سر
در گردن تو خورده دو دستم چنبر
انگشت چو خط روی در یکدیگر