عبارات مورد جستجو در ۸۴۵۶ گوهر پیدا شد:
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۶۱
بیگانه وشی با من دیوانه چه سود
گنج از دگران و خانه ویرانه چه سود
نخلی که خون دل منش پروردم
گر زانکه رطب دهد به بیگانه چه سود
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۸۸
آورد پری از گل من باد خبر
دی گشت ز آب دیده صد نرگس تر
امروز در آتشم چو گلنار ز غم
فردا که دمد لاله ز خاکم بنگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۰۴
مشنو که چو من عمر تباهیست دگر
وز شعر چو من نامه سیاهیست دگر
خواهم بزبان شعر عذر گنهی
وین عذر گناه هم گناهیست دگر
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۱۲
در ملک جهان چه دیدی از عمر دراز
کانرا نشکست این فلک شعبده باز
چون هر چه دلت خواست بدلخواه نماند
دل بر چه نهی دگر چه میخواهی باز
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۳
گاهی ز اسیران جگر ریش بپرس
احوال مرا از همه کس بیش بپرس
آسوده چو گل ز زخم خارش چه غمست
این را ز برهنه پای درویش بپرس
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲۹
دوش از غم عمر رفته در منزل خویش
در فکر فرو شدم دمی با دل خویش
از حاصل عمر در کفم هیچ نبود
شرمنده شدم ز عمر بیحاصل خویش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۳۶
تا کی نگرم بدیده روشن خویش
همچون مژه خار فتنه بر دامن خویش
خون گریم از آن هوس که بینم باری
گلهای طرب شکفته پیرامن خویش
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۵
تا چند بعالم مکرر نگریم
سال و مه و روز و هفته و شب نگریم
تا چند خوریم خون دل کین خور شست
گر آب حیات هم بود چند خوریم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۶
از بسکه زناکسان پریشان شده ام
از صحبت نیک و بد گریزان شده ام
من بعد هوای صحبت کس نکنم
کز آنچه گذشت هم پشیمان شده ام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۷
گه در طلب عیش و سروری بودیم
گه در پی خلوت و حضوری بودیم
آخر نه بدین کشید کار و نه بدان
ما خود همه سودا و غروری بودیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶۸
از شصت گذشت عمر و رهبر نشدیم
گامی ز ره کام فراتر نشدیم
سر بر در مقصود زدیم اینهمه عمر
او در نگشود ما هم از در نشدیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۰
ایشاه شهید بیتو ما چون باشیم
کز بودن خود همیشه محزون باشیم
چون بخت نریخت خون ما در قدمت
باری کم از آن که غرقه خون باشیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۴
مشنو که کس از جهان رسیدست بکام
خونابه دل بعاشقان داده مدام
روشن شود از شفق که در دور فلک
بیخون دلی نمیرود صبح بشام
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۸۹
در بند کسی فتاده ازسادگیم
کاندیشه نمیرسد به آزادگیم
عمریست که در چه غم دو رود دراز
میافتم و همچنان در افتادگیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۱
ما با رخ یار آینه جم چکنیم
دور از رخ یار هر دو عالم چکنیم
امروز اگر از مستی و غفلت گذرد
فردا بخمار غفلت و غم چکنیم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم
وز آب دو دیده کی بود تدبیرم
زان دم که چو شمع زندگی یافته ام
میسوزم و میگدازم و میمیرم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۰۵
گر سر ننهم بجور دشمن چکنم؟
ور پای نیاورم بدامن چکنم؟
خورشید تو طالع است و من محرومم
طالع چو مدد نمیکند من چکنم؟
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۱۰
جان در غم او نماند و دلشاد شدم
کآزاده ازین خرابه بنیاد شدم
از وسوسه زندگیم قیدی بود
آن وسوسه هم نماند و آزاد شدم
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۰
خوش نیست بهار گلشن دهر از آن
کین چهره سرخ میکند برگ رزان
گلزار جهان بین که ز بد مهری چرخ
در عین بهار نرگسش دیده خزان
اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۵۲۹
ما گریه کنان بر سر خاک پدران
زین غم که شدند ازین جهان گذران
در زیر زمین هم پدران میگریند
بر تلخی این زندگی ما پسران