عبارات مورد جستجو در ۵۹۵۱۸ گوهر پیدا شد:
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۲
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۵
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۷
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۰۹
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۰
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۱
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۳
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۴
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۱۹
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲۴
نوای پرده سوزم، از کجا پیدا کند گوشی؟
زبان فهمی نمی یابم، که از دل وا کند گوشی
نمک ریزد به دامن داغ دل را پرده ی گوشش
اگر بلبل به این گلبانگ شور افزا کند گوشی
زبان ای خامهٔ شیرین نوا، خامش چرا داری؟
شلایین نغمه ای بردار، تا شیدا کند گوشی
به تقلید سخن چون طوطیان از نطق می لافد
زبان آموز احمق، کاشکی پیدا کند گوشی
زبان فهمی نمی یابم، که از دل وا کند گوشی
نمک ریزد به دامن داغ دل را پرده ی گوشش
اگر بلبل به این گلبانگ شور افزا کند گوشی
زبان ای خامهٔ شیرین نوا، خامش چرا داری؟
شلایین نغمه ای بردار، تا شیدا کند گوشی
به تقلید سخن چون طوطیان از نطق می لافد
زبان آموز احمق، کاشکی پیدا کند گوشی
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۲۷
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳۰
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳۲
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳۳
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳۴
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳۸
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۳۹
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۳۴۴
اگر نه در جهان سرچشمه ی حیوان بود معنی
چرا در ظلمت آباد رقم، پنهان بود معنی؟
به معنی محرمان، افشانده اند از لفظ دامان را
سخن چون ساحل است و بحر بی پایان بود معنی
ز معنی، لفظ می سازد مُسَخَر مُلک دلها را
سلیمان سخن را خاتم فرمان بود معنی
بقا چون گل نمی داند، حیات صورت آرایان
به معنی آشنا شو، ملک جاویدان بود معنی
چرا در ظلمت آباد رقم، پنهان بود معنی؟
به معنی محرمان، افشانده اند از لفظ دامان را
سخن چون ساحل است و بحر بی پایان بود معنی
ز معنی، لفظ می سازد مُسَخَر مُلک دلها را
سلیمان سخن را خاتم فرمان بود معنی
بقا چون گل نمی داند، حیات صورت آرایان
به معنی آشنا شو، ملک جاویدان بود معنی
حزین لاهیجی : اشعار عربی
شمارهٔ ۲
یا بدیع الجمال قد اهویک
قلبی المبتلی تحیر فیک
بلغ الدمع و اصلاً لراه
یوم سوء هجرت من وادیک
لو ملکت الملاک ماء رضیٰ
بعد ما قد قدرت رق ملیک
قد حکاه الوشاهٔ من نصبی
فأتانی و فال ما یبکیک
قلت داء البعاد یا سکنی
قال وصلی رجوت أن یشفیک
و دنی من وسادتی و رویٰ
لی حدیثاً بلحظه الفتیک
قال ما تبغنی فقلتُ له
یا مسیحی مدامهٔ من فیک
فسقانی و قال لست تریٰ
میته بعدها لعمر أبیک
سُرّ قلب الحزین من رشأٍ
فبقی فارغاً عن التفکیک
قلبی المبتلی تحیر فیک
بلغ الدمع و اصلاً لراه
یوم سوء هجرت من وادیک
لو ملکت الملاک ماء رضیٰ
بعد ما قد قدرت رق ملیک
قد حکاه الوشاهٔ من نصبی
فأتانی و فال ما یبکیک
قلت داء البعاد یا سکنی
قال وصلی رجوت أن یشفیک
و دنی من وسادتی و رویٰ
لی حدیثاً بلحظه الفتیک
قال ما تبغنی فقلتُ له
یا مسیحی مدامهٔ من فیک
فسقانی و قال لست تریٰ
میته بعدها لعمر أبیک
سُرّ قلب الحزین من رشأٍ
فبقی فارغاً عن التفکیک
حزین لاهیجی : اشعار عربی
شمارهٔ ۵
ابا حسن أیقنت حُبَک منقذی
ولو بذنوب الخلق کنت محاسِبا
و أنت مُنیٰ قلبی و روحی و مهجتی
ولستُ أریٰ قلبی لغیرک راغبا
و قام رسول الله فیک بمعشر
و صادع بالوحی الجلیل و خاطبا
فمن انا مولاه فهذا ولیه
و ولاک علی جل الخلافه اوجبا
أتیتک یا مولی الانام و موْئلی
قدمت معاذاً للطریق و مذهبا
فدیتک یا دینی و دنیا و ملّتی
و فی مذهب الاخلاص لست معاتبا
فیا عترهٔ الاطهار من لی غیرکم
و أسعد مَن أنتم رجاه و اطیبا
عسی الله أن یعفو العثار بحبّکم
اماط بکم رجس الذنوب و أذهبا
علقتُ یدی حبّا بحبل ولائکم
فوالله بالزّلّات لستُ معاقبا
طربتُ بحان العشق مِن کأس حبّکم
سقانی شراباً ما الذ و اعذبا
أبا الله الّا أن یتمّ بنوره
و لو کره الفجار طغیانهم و ابا
ولو بذنوب الخلق کنت محاسِبا
و أنت مُنیٰ قلبی و روحی و مهجتی
ولستُ أریٰ قلبی لغیرک راغبا
و قام رسول الله فیک بمعشر
و صادع بالوحی الجلیل و خاطبا
فمن انا مولاه فهذا ولیه
و ولاک علی جل الخلافه اوجبا
أتیتک یا مولی الانام و موْئلی
قدمت معاذاً للطریق و مذهبا
فدیتک یا دینی و دنیا و ملّتی
و فی مذهب الاخلاص لست معاتبا
فیا عترهٔ الاطهار من لی غیرکم
و أسعد مَن أنتم رجاه و اطیبا
عسی الله أن یعفو العثار بحبّکم
اماط بکم رجس الذنوب و أذهبا
علقتُ یدی حبّا بحبل ولائکم
فوالله بالزّلّات لستُ معاقبا
طربتُ بحان العشق مِن کأس حبّکم
سقانی شراباً ما الذ و اعذبا
أبا الله الّا أن یتمّ بنوره
و لو کره الفجار طغیانهم و ابا