نهج البلاغه : حکمت ها
ارزش قناعت
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> اَلْقَنَاعَةُ مَالٌ لاَ يَنْفَدُ
نهج البلاغه : حکمت ها
حدود علاقه به دیگران
<strong> وَ قَالَ عليه‌السلام </strong> زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ وَ رَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْسٍ
اوحدالدین کرمانی : الباب الاول: فی التوحید و التقدیس و الذکر و نعت النبوة
شمارهٔ ۲۶۰ - الرجاء
از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۶
با قامت تو باغبان سرو صنوبر برکند
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲
چندان بنالم ناله‌ها، چندان برآرم رنگ‌ها
مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۷۵۹
عاشق که تواضع ننماید چکند
عطار نیشابوری : مظهر
در آفرینش انسان و مبدأو معاد او فرماید
ترا در علم معنی راه دادند
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۰۴
از شرم، حرص دلبری افزود ناز را
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۹
دوشم چراغ دیده ز روی تو تاب داشت
عین‌القضات همدانی : لوایح
فصل ۱۰۷
در مبادی عشق عاشق را ریائی بود با خلق و با خود و با معشوق اما خلق چنان بود که عشق در دل دارد و برای سقوط جاه اظهار نکند و از آن معنی خفی که چون آتش در باطنش افتاده است کس را اخبار نکند اخبار برخلاف حال کند اگرچه بباطن در آتش بود بظاهر خرم و خوش بود:
فردوسی : پادشاهی لهراسپ
بخش ۱۲
بشد اهرن و هرچ گشتاسپ خواست
اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۵۱
چندانک منم هزار چندان غم تست
اقبال لاهوری : پیام مشرق
خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست
خواجه ئی نیست که چون بنده پرستارش نیست
طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۶۴۰
دلم صدره به گلشن رفته، لیکن
کوهی : غزلیات
شمارهٔ ۲۱۷
دوش از صومعه در میکده رفتم سحری
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵۳
سر زلف دلستانت به شکن دریغم آید
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۶۳
پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۱
رند مستی چو دمی با او برآ
فریدون مشیری : ابر و کوچه
کوچه
بی تو مهتاب شبی، باز از آن کوچه گذشتم،
قائم مقام فراهانی : نامه‌های فارسی
شمارهٔ ۶۵ - مخاطب نامة معلوم نیست هوالله تعالی شانه العزیز
در باب فارس که امر و مقرر شده بود، همه مرقومات شما را بنظر ولیعهد روحی فداه رساندم، فرمودند: ما از خود هوس و هوائی نداریم، از خاک پست تریم، از مور ضعیف تر. زور و قوت ما همان نظر توجه و التفات حضرت شاهنشاه است. پر و بال ما همان فرمایشات و دستورالعمل های ظل الله. محال است که تا اقتضای رأی همایون را نفهمیم، اگر صد هزار سنگ بلا بر سر ما بریزند یک کلوخ بپاداش بیندازیم، ما کیستیم، چیستیم، چه کاره ایم، دستمان کو، کلوخمان کجا بود؟ کالمیت بین یدی الغسال؛ در زیر حکم و فرمان خدیو بی همالیم. بهار وتابستان و زمستانمان یکی است. پیش از عید و بعد از عید نمیدانیم. هر وقت و هر طور بفرمایند که برو یا بفرست، سمیعیم و سریع و هر گاه نفرمایند تسلیمیم و مطیع.