ابوالفضل بیهقی : مجلد هشتم
بخش ۳۸ - فرستادن حاجب سباشی به خراسان
و روز یکشنبه دهم صفر وزیر را خلعت داد سخت نیکو خلعتی. و همین روز حاجب سباشی را حاجبی بزرگ دادند و خلعتی تمام از علم و منجوق و طبل و دهل کاسه و تختهای جامه و خریطههای سیم و دیگر چیزها که این شغل را دهند. شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
دود سیه
در آب پر غراب افتاده مگیر امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۴
ما درین شهر پای بند توایم فردوسی : سهراب
بخش ۸
چو برگشت سهراب گژدهم پیر صفایی جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
از مهر تو روزگار دل گشت سیاه ابوالحسن فراهانی : قصاید
شمارهٔ ۳
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست ابوالحسن فراهانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱
گرچه در آینه ممکن نبود جان دیدن سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۷
آدمی فضل بر دگر حیوان صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳
هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است وفایی مهابادی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹
رنجیده ی یاران ز دوران گله دارم رشیدالدین میبدی : ۸- سورة الانفال- مدنیة
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ سیاق و مساق این آیت بیان شرف مصطفى ص است و اجلال قدر او و اظهار عزّ وى. میگوید اى مهتر خافقین و اى سید ثقلین، تا تو در اصلاب ایشان بودى، اسلاف ایشان را عذاب نکردیم و امروز که در میان ایشانى، عذاب از ایشان برداشتهایم، و فردا که از میان ایشان بشوى و خادمان و چاکران تو در میان ایشان باشند و استغفار کنند عذاب نکنیم، تا جهانیان عزّ و جاه و حرمت و پایگاه تو بر درگاه ما بشناسند و بدانند که تویى بر ما بنده عزیز، اذا کان کون الرسول ص فى الکفار یمنع العذاب عنهم فیکون المعرفة فى القلوب اولى ان یدفع العذاب عنهم. آن روز که مصطفى ص را خبر دادند که رفتن بسراى آخرت نزدیک است و مرکب بشریت وى را بحضرت الهیت نقل فرمودند. عزرائیل حاضر بود، رسول خدا وى را گفت: جبرئیل را کجا ماندى، گفت: بآسمان نخستین مقدسان ملاء اعلى او را تعزیت میدهند، عزرائیل بحرمت بایستاد تا خود چه فرماید، جبرئیل در آمد، سید گفت: یا جبرئیل ما حال امتى؟ حال امت من چیست، و کار ایشان گوى بچه رسید، جبرئیل گفت: یا سید چه دل مشغول دارى و چه اندیشهبرى، نه حق میگوید، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ، گفت: یا جبرئیل چون من از میان ایشان بیرون شوم گوى حال ایشان چون بود؟ جبرئیل بحضرت عزت باز رفت و آخر آیت آورد، وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ، یا سید! ملک جل جلاله میگوید: که تا استغفار کنند در زینهاراند از عذاب، گفت: یا جبرئیل ازان میترسم که اگر در استغفار تقصیر کنند؟ جبرئیل بحضرت عزت باز رفت و باز آمد و گفت: ملک تعالى و تقدس ترا سلام میکند و میگوید، هر که پیش از مرگ بیک سال عذر خواهد عذرش بپذیرم که من پذیرنده عذر خواهانم، نیوشنده آواز سائلانم، پوشنده عیب عیبیانم. سید گفت: یا جبرئیل یک سال در عمر امت من بسیار بود مسامحتى بخواه، جبرئیل رفت و باز آمد گفت، میگوید: عز جلاله که یک سال با یک ماه آوردم، اگر یک ماه پیش از مرک توبه کنند بپذیرم، گفت: یا جبرئیل نیز خواهم که یک ماه بسیار است، جبرئیل آمد و یک ماه با یک هفته آورد و یک هفته با یک ساعت آورد، پس جبرئیل گفت: یا سید، ملک مىگوید: جل جلاله در آن ساعت که جان بنده بغرغره رسد اگر توبه کند بپذیرم و گناهش درگذارم، سید گفت: یا جبرئیل ازان میترسم که آن ساعت که هول مطلع تلخى جان کندن گرد وى در آید زبانش کار نکند و عذر نتواند خواست. اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۴ - قلی
گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۱
رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۴
بت پرستی گرفته ایم همه حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۱
دیشب که چشم مست تو خاطر نواز بود کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۹
گر به فردوسی از حریم وصل نگشانی دری سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۱۸۱ - گرفتن بهمن،سیستان را و پنهان شدن زال زر در خانه کشاورز
به دینارگون گشت دریای قیر سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۸
تا شیفتهٔ عارض گلرنگ فلانم سعدی : باب چهارم در تواضع
حکایت در محرومی خویشتن بینان
یکی در نجوم اندکی دست داشت ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
ز آوردن خلق سوی صحرای وجود
بخش ۳۸ - فرستادن حاجب سباشی به خراسان
و روز یکشنبه دهم صفر وزیر را خلعت داد سخت نیکو خلعتی. و همین روز حاجب سباشی را حاجبی بزرگ دادند و خلعتی تمام از علم و منجوق و طبل و دهل کاسه و تختهای جامه و خریطههای سیم و دیگر چیزها که این شغل را دهند. شاطرعباس صبوحی : دوبیتیها
دود سیه
در آب پر غراب افتاده مگیر امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۱۴
ما درین شهر پای بند توایم فردوسی : سهراب
بخش ۸
چو برگشت سهراب گژدهم پیر صفایی جندقی : رباعیات
شمارهٔ ۳۰
از مهر تو روزگار دل گشت سیاه ابوالحسن فراهانی : قصاید
شمارهٔ ۳
خوش در نگار بسته دگر نوبهارست ابوالحسن فراهانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱
گرچه در آینه ممکن نبود جان دیدن سعدی : قطعات
شمارهٔ ۵۷
آدمی فضل بر دگر حیوان صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۰۴۳
هر چه امروزست بار خاطرت فردا گل است وفایی مهابادی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹
رنجیده ی یاران ز دوران گله دارم رشیدالدین میبدی : ۸- سورة الانفال- مدنیة
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ سیاق و مساق این آیت بیان شرف مصطفى ص است و اجلال قدر او و اظهار عزّ وى. میگوید اى مهتر خافقین و اى سید ثقلین، تا تو در اصلاب ایشان بودى، اسلاف ایشان را عذاب نکردیم و امروز که در میان ایشانى، عذاب از ایشان برداشتهایم، و فردا که از میان ایشان بشوى و خادمان و چاکران تو در میان ایشان باشند و استغفار کنند عذاب نکنیم، تا جهانیان عزّ و جاه و حرمت و پایگاه تو بر درگاه ما بشناسند و بدانند که تویى بر ما بنده عزیز، اذا کان کون الرسول ص فى الکفار یمنع العذاب عنهم فیکون المعرفة فى القلوب اولى ان یدفع العذاب عنهم. آن روز که مصطفى ص را خبر دادند که رفتن بسراى آخرت نزدیک است و مرکب بشریت وى را بحضرت الهیت نقل فرمودند. عزرائیل حاضر بود، رسول خدا وى را گفت: جبرئیل را کجا ماندى، گفت: بآسمان نخستین مقدسان ملاء اعلى او را تعزیت میدهند، عزرائیل بحرمت بایستاد تا خود چه فرماید، جبرئیل در آمد، سید گفت: یا جبرئیل ما حال امتى؟ حال امت من چیست، و کار ایشان گوى بچه رسید، جبرئیل گفت: یا سید چه دل مشغول دارى و چه اندیشهبرى، نه حق میگوید، وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ، گفت: یا جبرئیل چون من از میان ایشان بیرون شوم گوى حال ایشان چون بود؟ جبرئیل بحضرت عزت باز رفت و آخر آیت آورد، وَ ما کانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ یَسْتَغْفِرُونَ، یا سید! ملک جل جلاله میگوید: که تا استغفار کنند در زینهاراند از عذاب، گفت: یا جبرئیل ازان میترسم که اگر در استغفار تقصیر کنند؟ جبرئیل بحضرت عزت باز رفت و باز آمد و گفت: ملک تعالى و تقدس ترا سلام میکند و میگوید، هر که پیش از مرگ بیک سال عذر خواهد عذرش بپذیرم که من پذیرنده عذر خواهانم، نیوشنده آواز سائلانم، پوشنده عیب عیبیانم. سید گفت: یا جبرئیل یک سال در عمر امت من بسیار بود مسامحتى بخواه، جبرئیل رفت و باز آمد گفت، میگوید: عز جلاله که یک سال با یک ماه آوردم، اگر یک ماه پیش از مرک توبه کنند بپذیرم، گفت: یا جبرئیل نیز خواهم که یک ماه بسیار است، جبرئیل آمد و یک ماه با یک هفته آورد و یک هفته با یک ساعت آورد، پس جبرئیل گفت: یا سید، ملک مىگوید: جل جلاله در آن ساعت که جان بنده بغرغره رسد اگر توبه کند بپذیرم و گناهش درگذارم، سید گفت: یا جبرئیل ازان میترسم که آن ساعت که هول مطلع تلخى جان کندن گرد وى در آید زبانش کار نکند و عذر نتواند خواست. اهلی شیرازی : معمیات
بخش ۵۴ - قلی
گفته دیوانه باشد خنده و در دل چرا سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۱
رفت از حریم دیده و دل را کباب کرد رودکی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۰۴
بت پرستی گرفته ایم همه حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۴۵۱
دیشب که چشم مست تو خاطر نواز بود کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۴۹
گر به فردوسی از حریم وصل نگشانی دری سرایندهٔ فرامرزنامه : فرامرزنامه
بخش ۱۸۱ - گرفتن بهمن،سیستان را و پنهان شدن زال زر در خانه کشاورز
به دینارگون گشت دریای قیر سنایی غزنوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۸
تا شیفتهٔ عارض گلرنگ فلانم سعدی : باب چهارم در تواضع
حکایت در محرومی خویشتن بینان
یکی در نجوم اندکی دست داشت ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۸
ز آوردن خلق سوی صحرای وجود