قصاب کاشانی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۱۵
به دلنشینی داغ تو برگ عیشی نیست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۱۲
هر کس از اهل نظر را به بیانی داری فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۱ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید
تا پرنیان سبز بورن کرد بوستان طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۶۲
کس اگر بگذرد از گفتن شعر طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۷
من و آن گوشه وحدت، که ز بینایی دل عبادی مروزی : مناقب الصوفیه
بخش ۱۲ - فصل چهارم: در ذکر کردن ایشان
بدان که حق تعالی اهل حقیقت را به هیچ کار چندان نفرمود که بر ذکر خود که «یا ایها الذین آمنوااذکرو اللّه ذکرا کثیراً». ذکر بسیار حضور و دوستی است. کسی که چیزی را دوست دارد همگی خود بدو دهد. قال رسول اللّه «من احب شیئاً اکثر ذکره». تا در دل محبت حق تعالی پدید نیاید زبان به ذکر او حرکت نکند. پس ذکر تبع محبت است و محبت کار دل است. امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
ای شاه بنای ملک محکم بهتو ماند قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۲ - در مدح شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب الله ثراه گوید
سرو سیمین مرا از چوب خونین گشت پای کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۰
جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
چون دید بتم که کار من بر خطرست اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۲
بیگانه وشی که دیر دیرش بینند رشیدالدین میبدی : ۳۸- سورة ص- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال على وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الى حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ. سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱
خورشیدوشی در به دری را چه کند کس اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم امام خمینی : رباعیات
ای پیر
ای پیر، بیا به حق من پیری کن ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
مرا جان و دل نزد آن سرکش است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵
ای یار ما، دلدار ما، ای عالم اسرار ما ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱۲
گر جا به حرم ور به کلیسا کرده امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
ای دل، ار پی به سر کوی ارادت بردی فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۱
به زلف او دل خود را به ابرام آشنا کردم
شمارهٔ ۱۵
به دلنشینی داغ تو برگ عیشی نیست صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۸۱۲
هر کس از اهل نظر را به بیانی داری فرخی سیستانی : قصاید
شمارهٔ ۱۵۱ - نیز در مدح امیر یوسف بن ناصر الدین گوید
تا پرنیان سبز بورن کرد بوستان طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۶۲
کس اگر بگذرد از گفتن شعر طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۷
من و آن گوشه وحدت، که ز بینایی دل عبادی مروزی : مناقب الصوفیه
بخش ۱۲ - فصل چهارم: در ذکر کردن ایشان
بدان که حق تعالی اهل حقیقت را به هیچ کار چندان نفرمود که بر ذکر خود که «یا ایها الذین آمنوااذکرو اللّه ذکرا کثیراً». ذکر بسیار حضور و دوستی است. کسی که چیزی را دوست دارد همگی خود بدو دهد. قال رسول اللّه «من احب شیئاً اکثر ذکره». تا در دل محبت حق تعالی پدید نیاید زبان به ذکر او حرکت نکند. پس ذکر تبع محبت است و محبت کار دل است. امیر معزی : رباعیات
شمارهٔ ۷۸
ای شاه بنای ملک محکم بهتو ماند قاآنی شیرازی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲۲ - در مدح شاهنشاه ماضی محمدشاه غازی طاب الله ثراه گوید
سرو سیمین مرا از چوب خونین گشت پای کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۳۷۰
جمع باش ای دل که این وقت پریشان بگذرد مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۲۳
چون دید بتم که کار من بر خطرست اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۳۳۲
بیگانه وشی که دیر دیرش بینند رشیدالدین میبدی : ۳۸- سورة ص- مکیة
۲ - النوبة الثانیة
قوله تعالى: إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ فیه تقدیم و تأخیر، تأویله: انا سخرنا الجبال یسبّحن معه، و کان داود علیه السلام یسمع و یفهم تسبیح الجبال على وجه تخصیصه به کرامة له معجزة. و قیل: تسخیرها انها کانت تسیر معه اذا اراد سیرها الى حیث یرید معجزة له، هذا کقوله: وَ سَخَّرْنا مَعَ داوُدَ الْجِبالَ یُسَبِّحْنَ. سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۸۱
خورشیدوشی در به دری را چه کند کس اهلی شیرازی : رباعیات
شمارهٔ ۴۹۳
من سوخته دل ز آتش تقدیرم امام خمینی : رباعیات
ای پیر
ای پیر، بیا به حق من پیری کن ظهیرالدین فاریابی : قطعات
شمارهٔ ۴۷
مرا جان و دل نزد آن سرکش است مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۵
ای یار ما، دلدار ما، ای عالم اسرار ما ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۱۲
گر جا به حرم ور به کلیسا کرده امیرشاهی سبزواری : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۸
ای دل، ار پی به سر کوی ارادت بردی فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۵۴۱
به زلف او دل خود را به ابرام آشنا کردم