هلالی جغتایی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۳۸
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۸۹
ای بت به سر مسیح اگر ترسایی سعدی : غزلیات
غزل ۵۶۲
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری امامی هروی : قصاید
شمارهٔ ۲۹ - حضرت جان پرور دستور شاه
حضرت جان پرور دستور شاه شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵
عمری به خیال تو گذاریم دگر مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۸۴
تا کی به هوای دل چنین خوار شوی طبیب اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱
عمریست دلم از غم دوران گله دارد خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶
تا دل از سیر و سلوک رهش آگاهی یافت جامی : سبحةالابرار
بخش ۱۲۵ - حکایت حکیم سنایی رحمه الله که در وقت وفات این بیت می خواند
بازگشتم از سخن زیرا که نیست مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۸۳
جسمی دارم دلی خراب اندر وی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۰
ای شه کون و مکان ای علی عمرانی نظامی عروضی : مقالت سوم: در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم
بخش ۵ - حکایت چهار - عجوزهٔ نظامی عروضی
این بنده را عجوزهای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنهٔ احدى عشرة و خمسمایة بود و ماه با آفتاب بود و میان ایشان هیچ بعدی نبود پس سهم السعادة و سهم الغیب بدین علت هر دو بر درجهٔ طالع افتاده بودند و چون سن او بپانزده کشید اورا علم نجوم بیاموختم و در آن باره چنان شد که سؤالهای مشکل ازین علم جواب همی گفت و احکام او بصواب عظیم نزدیک همی آمد و مخدرات روی بوی نهادند و سؤال همی کردند و هر چه گفت بیشتر با فضا برابر افتاد تا یک روز پیر زنی بر او آمد و گفت پسری از آن من چهار سال است تا بسفر است و از وی هیچ خبر ندارم نه از حیات و نه از ممات بنگر تا از زندگان است یا از مردگان آنجا که هست مرا از حال او آگاه کن منجم برخاست و ارتفاع بگرفت و درجهٔ طالع درست کرد و زایجه برکشید و کواکب ثابت کرد و نخستین سخن این بگفت که پسر تو باز آمد پیر زن طیره شد و گفت ای فرزند آمدن او را امید نمیدارم همین قدر بگوی که زنده است یا مرده گفت میگویم که پسرت آمد برو اگر نیامده باشد بازآی تا بگویم که چون است پیر زن بخانه شد پسر آمده بود و بار از دراز گوش فرو میگرفتند پسر را در کنار گرفت و دو مقنعه برگرفت و بنزدیک او آورد و گفت راست گفتی پسر من آمد و با هدیه دعاء نیکو کرد اورا آن شب چون بخانه رسیدم و این خبر بشنیدم از وی سؤال کردم که بچه دلیل گفتی و از کدام خانه حکم کردی گفت بدینها نرسیده بودم اما چون صورت طالع تمام کردم مگسی درآمد و بر حرف درجهٔ طالع نشست بدین علت بر باطن من چنان روی نمود که این پسر رسید و چون بگفتم و مادر او استقصا کرد آمدن او بر من چنان محقق گشت که گوئی می بینم که او بار از خر فرو میگیرد مرا شد که آن همه سهم الغیب بر درجهٔ طالع همی کند و این جز از آنجا نیست، رهی معیری : غزلها - جلد دوم
خنده برق
سزای چون تو گلی گر چه نیست خانه ما مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۷۹
از دیده اگر نه خون روان داشتمی مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۹
هر درویشی که در شکست خویش است اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱۶
هرگز دلم ملول نگشت از جفای او نجمالدین رازی : ملحقات
شمارهٔ ۷
مرغی است سخن که آشیان ساخت ز جان سید حسن غزنوی : قصاید
شمارهٔ ۶۱
چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۳۱
همی بوستان سازی از دشت او صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
معشوق چنانکه جاذب عشاق است
غزل شمارهٔ ۱۳۸
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۸۹
ای بت به سر مسیح اگر ترسایی سعدی : غزلیات
غزل ۵۶۲
دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری امامی هروی : قصاید
شمارهٔ ۲۹ - حضرت جان پرور دستور شاه
حضرت جان پرور دستور شاه شاه نعمتالله ولی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۶۵
عمری به خیال تو گذاریم دگر مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۸۴
تا کی به هوای دل چنین خوار شوی طبیب اصفهانی : قطعات
شمارهٔ ۱۱
عمریست دلم از غم دوران گله دارد خیالی بخارایی : غزلیات
شمارهٔ ۴۶
تا دل از سیر و سلوک رهش آگاهی یافت جامی : سبحةالابرار
بخش ۱۲۵ - حکایت حکیم سنایی رحمه الله که در وقت وفات این بیت می خواند
بازگشتم از سخن زیرا که نیست مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۸۳
جسمی دارم دلی خراب اندر وی آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۴۰
ای شه کون و مکان ای علی عمرانی نظامی عروضی : مقالت سوم: در علم نجوم و غزارت منجم در آن علم
بخش ۵ - حکایت چهار - عجوزهٔ نظامی عروضی
این بنده را عجوزهای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنهٔ احدى عشرة و خمسمایة بود و ماه با آفتاب بود و میان ایشان هیچ بعدی نبود پس سهم السعادة و سهم الغیب بدین علت هر دو بر درجهٔ طالع افتاده بودند و چون سن او بپانزده کشید اورا علم نجوم بیاموختم و در آن باره چنان شد که سؤالهای مشکل ازین علم جواب همی گفت و احکام او بصواب عظیم نزدیک همی آمد و مخدرات روی بوی نهادند و سؤال همی کردند و هر چه گفت بیشتر با فضا برابر افتاد تا یک روز پیر زنی بر او آمد و گفت پسری از آن من چهار سال است تا بسفر است و از وی هیچ خبر ندارم نه از حیات و نه از ممات بنگر تا از زندگان است یا از مردگان آنجا که هست مرا از حال او آگاه کن منجم برخاست و ارتفاع بگرفت و درجهٔ طالع درست کرد و زایجه برکشید و کواکب ثابت کرد و نخستین سخن این بگفت که پسر تو باز آمد پیر زن طیره شد و گفت ای فرزند آمدن او را امید نمیدارم همین قدر بگوی که زنده است یا مرده گفت میگویم که پسرت آمد برو اگر نیامده باشد بازآی تا بگویم که چون است پیر زن بخانه شد پسر آمده بود و بار از دراز گوش فرو میگرفتند پسر را در کنار گرفت و دو مقنعه برگرفت و بنزدیک او آورد و گفت راست گفتی پسر من آمد و با هدیه دعاء نیکو کرد اورا آن شب چون بخانه رسیدم و این خبر بشنیدم از وی سؤال کردم که بچه دلیل گفتی و از کدام خانه حکم کردی گفت بدینها نرسیده بودم اما چون صورت طالع تمام کردم مگسی درآمد و بر حرف درجهٔ طالع نشست بدین علت بر باطن من چنان روی نمود که این پسر رسید و چون بگفتم و مادر او استقصا کرد آمدن او بر من چنان محقق گشت که گوئی می بینم که او بار از خر فرو میگیرد مرا شد که آن همه سهم الغیب بر درجهٔ طالع همی کند و این جز از آنجا نیست، رهی معیری : غزلها - جلد دوم
خنده برق
سزای چون تو گلی گر چه نیست خانه ما مهستی گنجوی : رباعیات
رباعی شمارۀ ۱۷۹
از دیده اگر نه خون روان داشتمی مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۴۳۹
هر درویشی که در شکست خویش است اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۱۲۱۶
هرگز دلم ملول نگشت از جفای او نجمالدین رازی : ملحقات
شمارهٔ ۷
مرغی است سخن که آشیان ساخت ز جان سید حسن غزنوی : قصاید
شمارهٔ ۶۱
چون ز غزنین کردم آهنگ ره هندوستان عنصری بلخی : قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید
شمارهٔ ۱۳۱
همی بوستان سازی از دشت او صفی علیشاه : رباعیات
شمارهٔ ۱۲
معشوق چنانکه جاذب عشاق است