طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۵۵۵
ز خیال دهنت تنگ شکر می گریم فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۷
یارست فارغ از من و من بی قرار عشق طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
چه غم کودکان را زاندوه مادر؟ امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۴۰
در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوان احمد شاملو : ابراهیم در آتش
از این گونه مردن...
میخواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم. امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۳
ای فراق تو یار دیرینه صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
ای داده مرا بقدرت خویش وجود سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۱
گرچه زلفت به میان بسته به یک زنجیری است طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۹۷
پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
چشمت که همیشه چشم من تر خواهد اقبال لاهوری : پیام مشرق
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۵
وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۱
فریاد ز دست فلک آینه گون مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
آساید اگر شوی تو همخوابه من واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۱۸
دهد جدایی یاران رفته بر بادم مجد همگر : ترکیبات
شمارهٔ ۶
چه افتری چه محال است این دروغ گفت محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۰۴
آوردهاند کی استاد بوصالح را کی مُقری بود رنجی پدید آمد چنانک صاحب فراش گشت شیخ خواجه بوبکر مؤدب را گفت دوات وقلم بیار تا برای بوصالح حرزی املا کنم. پس فرمود کی بنویس، بیت: خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۳۶ - قصیده
تا دل من دل به قناعت نهاد یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۵۵ - به محمد قلی بیک لواسانی نایب جندق نگاشته
می گویند اظهار خصوصیت پیش از آشنائی ستوده عقل و مقبول عقلا نیست، ولی چون در این جزو زمان خصومت قبل از دشمنی معارف است، اگر در خدمت با فقدان آشنائی و شناخت دعوی اختصاص کنم، ایرادی تعلق نخواهد گرفت. این اوقات که مژده ورود شما به درگاه چرخ فرگاه اشرف والا مسموع افتاد، اظهار تهنیت و ذکر شوق و صفائی لازم شد. اگر هنگام تشریف جندق راه نامه نگاری مسدود داشتم، از آن بود که مردم را درست بشناسند، راست و دروغ و مهر و کین و احوال و اوضاع هر کس را خوب برخورید و به صداقت طبع و میل خاطر و صلاح دولت خداوند نعمت رفتار فرمائید. بعد از شناسائی همه آن وقت مخلص به میدان دوستی و عرصه گاه صداقت آیم. چنان پندارم خیلی مجهولات شما معلوم شده باشد، حال نوبت اظهار یک رنگی و اخلاص ماست، ما خود را با شما هم قطار و نوکر درب یک خانه می دانیم، می خواهم در جمیع موارد، خاصه خدمات نواب اشرف دستیار هم باشیم و شما سال ها در آن ولایت کارگزار باشید و دفع افساد و مفسد به استظهار انصاف نواب والا و کفایت شما شده باشد.
شمارهٔ ۵۵۵
ز خیال دهنت تنگ شکر می گریم فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۲۳۷
یارست فارغ از من و من بی قرار عشق طغرای مشهدی : ابیات برگزیده از غزلیات
شمارهٔ ۲۷۳
چه غم کودکان را زاندوه مادر؟ امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶۴۰
در سرم باز هوایی ست که گفتن نتوان احمد شاملو : ابراهیم در آتش
از این گونه مردن...
میخواهم خوابِ اقاقیاها را بمیرم. امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۵۹۳
ای فراق تو یار دیرینه صغیر اصفهانی : رباعیات
شمارهٔ ۴۶
ای داده مرا بقدرت خویش وجود سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۱۴۱
گرچه زلفت به میان بسته به یک زنجیری است طغرل احراری : غزلیات
شمارهٔ ۹۷
پریشان جعد سنبل از سر زلف سمنسایت کمالالدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۳۹۷
چشمت که همیشه چشم من تر خواهد اقبال لاهوری : پیام مشرق
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد
گریز آخر ز عقل ذوفنون کرد کلیم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۳۹
با هر که بد شوی فکنی از نظر مرا حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۴۵
وقتی ز ما یاد آمدی هر هفته یی آن ماه را ابوسعید ابوالخیر : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۵۶۱
فریاد ز دست فلک آینه گون مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۱۳۱
آساید اگر شوی تو همخوابه من واعظ قزوینی : ابیات پراکنده
شمارهٔ ۲۱۸
دهد جدایی یاران رفته بر بادم مجد همگر : ترکیبات
شمارهٔ ۶
چه افتری چه محال است این دروغ گفت محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۱۰۴
آوردهاند کی استاد بوصالح را کی مُقری بود رنجی پدید آمد چنانک صاحب فراش گشت شیخ خواجه بوبکر مؤدب را گفت دوات وقلم بیار تا برای بوصالح حرزی املا کنم. پس فرمود کی بنویس، بیت: خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۳۶ - قصیده
تا دل من دل به قناعت نهاد یغمای جندقی : بخش دوم
شمارهٔ ۵۵ - به محمد قلی بیک لواسانی نایب جندق نگاشته
می گویند اظهار خصوصیت پیش از آشنائی ستوده عقل و مقبول عقلا نیست، ولی چون در این جزو زمان خصومت قبل از دشمنی معارف است، اگر در خدمت با فقدان آشنائی و شناخت دعوی اختصاص کنم، ایرادی تعلق نخواهد گرفت. این اوقات که مژده ورود شما به درگاه چرخ فرگاه اشرف والا مسموع افتاد، اظهار تهنیت و ذکر شوق و صفائی لازم شد. اگر هنگام تشریف جندق راه نامه نگاری مسدود داشتم، از آن بود که مردم را درست بشناسند، راست و دروغ و مهر و کین و احوال و اوضاع هر کس را خوب برخورید و به صداقت طبع و میل خاطر و صلاح دولت خداوند نعمت رفتار فرمائید. بعد از شناسائی همه آن وقت مخلص به میدان دوستی و عرصه گاه صداقت آیم. چنان پندارم خیلی مجهولات شما معلوم شده باشد، حال نوبت اظهار یک رنگی و اخلاص ماست، ما خود را با شما هم قطار و نوکر درب یک خانه می دانیم، می خواهم در جمیع موارد، خاصه خدمات نواب اشرف دستیار هم باشیم و شما سال ها در آن ولایت کارگزار باشید و دفع افساد و مفسد به استظهار انصاف نواب والا و کفایت شما شده باشد.