شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۶۶۰
نقش غیری محال خواهد بود سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۳ - پسر بوالعطا
آمد پسر دیو بوالعطا را همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
گفتم چو تو را عاشق شیدا باشم نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸
صنما نه میل مسجد نه سر کنشت ما را ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۸
ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۹۳
بی ظرف را شراب شرربار، مشکل است سعدی : باب سوم در فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ ۷
یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵۷
التفاتی به من آن ماه ندارد، چه کنم؟ ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - علاج ریا
بدان که اصل ماده مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردمان است، یا محبت مدح و ستایش ایشان و لذت بردن از آن، یا کراهت از مذمت و ملامت ایشان که می خواهد به واسطه آن، آنچه می نماید به مردم از افعال حسنه و اوصاف جمیله، ایشان او را ثنا گویند و از صلحا و اخیارش خوانند و از این راه، کسب اعتبار و تحصیل مرتبه و مقدار کرده، خود را در نزد وضیع و شریف، مکرم و معزز سازد و تسخیر دلهای عوام و خواص نموده به این وسیله به استیفای مشتهیات و مستلذات نفس شومش پردازد و مرادات و تمنیاتش به أسهل وجهی به حصول پیوندد. محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۷
بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۴
آب آتش تلاش یعنی می سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
خط سبزی تماشا کردم از رخسار گلگونش جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳۵
شبی چو زلف سیاهت دراز و بی پایان حزین لاهیجی : ودیعة البدیعه
بخش ۱ - مثنوی ودیعهٔ البدیعه که حزین آن را به تقلید از حدیقهٔ سنایی در هفتاد سالگی سروده است
کلّ ما فی الوجود لیس سواه آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۰۱
نسزد بباد دادن خم زلف عنبر افشان امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵۶
بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟ سعدی : غزلیات
غزل ۲۵۲
نشاید که خوبان به صحرا روند حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۶۹۸
مرغِ دلم که زلفِ تو باشد نشیمنش نجمالدین رازی : باب سیم
فصل نهم
قال الله تعالی: «قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمنی مما علمت رشدا» و قال انبی صلیالله علیهو سلم: «الشیخ فی قومه کالنبی فی امته». فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲
دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد
غزل شمارهٔ ۶۶۰
نقش غیری محال خواهد بود سوزنی سمرقندی : قصاید
شمارهٔ ۳ - پسر بوالعطا
آمد پسر دیو بوالعطا را همام تبریزی : رباعیات
شمارهٔ ۶۶
گفتم چو تو را عاشق شیدا باشم نیر تبریزی : غزلیات
شمارهٔ ۸
صنما نه میل مسجد نه سر کنشت ما را ابن یمین فَرومَدی : غزلیات
شمارهٔ ۲۲۸
ایصنم گلعذار ای بت سیمین ذقن سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۹۳
بی ظرف را شراب شرربار، مشکل است سعدی : باب سوم در فضیلت قناعت
حکایت شمارهٔ ۷
یکی از حکما پسر را نهی همیکرد از بسیار خوردن که سیری مردم را رنجور کند گفت ای پدر گرسنگی خلق را بکشد نشنیدهای که ظریفان گفتهاند به سیری مردن به که گرسنگی بردن. امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵۷
التفاتی به من آن ماه ندارد، چه کنم؟ ملا احمد نراقی : باب چهارم
فصل - علاج ریا
بدان که اصل ماده مرض ریا، یا طمع در مال و منافع مردمان است، یا محبت مدح و ستایش ایشان و لذت بردن از آن، یا کراهت از مذمت و ملامت ایشان که می خواهد به واسطه آن، آنچه می نماید به مردم از افعال حسنه و اوصاف جمیله، ایشان او را ثنا گویند و از صلحا و اخیارش خوانند و از این راه، کسب اعتبار و تحصیل مرتبه و مقدار کرده، خود را در نزد وضیع و شریف، مکرم و معزز سازد و تسخیر دلهای عوام و خواص نموده به این وسیله به استیفای مشتهیات و مستلذات نفس شومش پردازد و مرادات و تمنیاتش به أسهل وجهی به حصول پیوندد. محتشم کاشانی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۸۷
بهتر است از هرچه دهقان در چمن میپرورد سلیم تهرانی : غزلیات
شمارهٔ ۹۴۴
آب آتش تلاش یعنی می سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۹۴
خط سبزی تماشا کردم از رخسار گلگونش جهان ملک خاتون : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۳۵
شبی چو زلف سیاهت دراز و بی پایان حزین لاهیجی : ودیعة البدیعه
بخش ۱ - مثنوی ودیعهٔ البدیعه که حزین آن را به تقلید از حدیقهٔ سنایی در هفتاد سالگی سروده است
کلّ ما فی الوجود لیس سواه آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۹۰۱
نسزد بباد دادن خم زلف عنبر افشان امیرخسرو دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳۵۶
بی تو جان رفت و به تن باز نیاید، چه کنم؟ سعدی : غزلیات
غزل ۲۵۲
نشاید که خوبان به صحرا روند حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۶۹۸
مرغِ دلم که زلفِ تو باشد نشیمنش نجمالدین رازی : باب سیم
فصل نهم
قال الله تعالی: «قال له موسی هل اتبعک علی ان تعلمنی مما علمت رشدا» و قال انبی صلیالله علیهو سلم: «الشیخ فی قومه کالنبی فی امته». فروغی بسطامی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۵۲
دل به ابروی تو ای تازه جوان باید داد