بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳
نه هستی از نفسهایم شمار ناله میگیرد عطار نیشابوری : بخش هفدهم
المقالة السابعة عشره
سالک آمد پیش آب پاک رو فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
صد شکر که آهوی ترا صید شدم سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۲۲ - رسیدن شمس الدین و مولانا بیکدیگر
نزد یزدان چو بود مولانا خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۴
دست بر پای آز نه یک چند صامت بروجردی : کتاب المراثی و المصائب
شمارهٔ ۴ - در بیوفایی دنیار گریز به مصیبت
د تو این تن خاکی برهگذار گذار عطار نیشابوری : باب سی و ششم: در صفت چشم و ابروی معشوق
شمارهٔ ۹
تا غمزهٔ چشم رهزنت راهم زد مولانا خالد نقشبندی : مثنویات
مناجات
خداوندا به حق اسم اعظم سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
هست محمود خلق دو جهان ترانه های کودکانه : بخش اول
عید نوروز
تو دنیا در هرجا میخونه بلبل سنایی غزنوی : الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
من اَمَنَ بطاعته فقد خَسَر خُسراناً مبینا
روبهی پیر روبهی را گفت مهدی اخوان ثالث : آخر شاهنامه
مرثیه
خشمگین و مست و دیوانه ست سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۱
دلم را همنشین یاری جهان گردیده می باید واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۸
گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست! قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۴
فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۰۲
فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۷
ای فرش خرامت همهجا چون سر ما گل قدسی مشهدی : ساقینامه
بخش ۲۲
اگر چشم چشم است، نمناک به سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۸۰
اگر معمار جاه او نباشد نصرالله منشی : باب الاسد و الثور
بخش ۳۲ - حکایت گرگ و زاغ و شغال
آوردهاند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند و مسکن ایشان نزدیک شارعی عامر. اشتربازرگانی در آن حوالی بماند بطلب چراخور در بیشه آمد. چون نزدیک شیر رسید از تواضع و خدمت چاره ندید شیر او را استمالت نمود و از حال او استکشافی کرد و پرسید: عزیمت در مقام و حرکت چیست؟ جواب داد که:آنچه ملک فرماید. شیر گفت:اگر رغبت نمایی در صحبت من مرفه و ایمن بباش. اشتر شاد شد و دران بیشه ببود. و مدتی بران گذشت. روزی شیر در طلب شکاری میگشت پیلی مست با او دوچهار شد، و میان ایشان جنگ عظیم افتاد و از هر دو جاب مقومت رفت، و شیر مجروح ونالان باز آمد؛ و روزها از شکار بماند. و گرگ و زاغ و شگال بی برگ میبودند. شیر اثر آن بدید و گفت: میبینید در این نزدیکی صیدی تا من بیرون روم و کار شما ساخته گردانم؟
غزل شمارهٔ ۱۱۲۳
نه هستی از نفسهایم شمار ناله میگیرد عطار نیشابوری : بخش هفدهم
المقالة السابعة عشره
سالک آمد پیش آب پاک رو فیاض لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۹۶
صد شکر که آهوی ترا صید شدم سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۲۲ - رسیدن شمس الدین و مولانا بیکدیگر
نزد یزدان چو بود مولانا خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۱۷۴
دست بر پای آز نه یک چند صامت بروجردی : کتاب المراثی و المصائب
شمارهٔ ۴ - در بیوفایی دنیار گریز به مصیبت
د تو این تن خاکی برهگذار گذار عطار نیشابوری : باب سی و ششم: در صفت چشم و ابروی معشوق
شمارهٔ ۹
تا غمزهٔ چشم رهزنت راهم زد مولانا خالد نقشبندی : مثنویات
مناجات
خداوندا به حق اسم اعظم سلطان ولد : ولدنامه
بخش ۱۷ - در بیان آنکه مراد از سلطان محمود خداست و از امیران عقلاء و علماء و حکماء و از ایاز انبیاء و اولیاء و از گوهر هستی ایشان
هست محمود خلق دو جهان ترانه های کودکانه : بخش اول
عید نوروز
تو دنیا در هرجا میخونه بلبل سنایی غزنوی : الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
من اَمَنَ بطاعته فقد خَسَر خُسراناً مبینا
روبهی پیر روبهی را گفت مهدی اخوان ثالث : آخر شاهنامه
مرثیه
خشمگین و مست و دیوانه ست سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۳۳۱
دلم را همنشین یاری جهان گردیده می باید واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۸
گفتمش: آن آتش است؟ گفت که: نی،روست روست! قدسی مشهدی : غزلیات
شمارهٔ ۴۲۴
فتنهای هر لحظه برمیخیزد از مژگان تو بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۰۲
فریبم میدهد آسودگی ای شوق تدبیری بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۹۳۷
ای فرش خرامت همهجا چون سر ما گل قدسی مشهدی : ساقینامه
بخش ۲۲
اگر چشم چشم است، نمناک به سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۸۰
اگر معمار جاه او نباشد نصرالله منشی : باب الاسد و الثور
بخش ۳۲ - حکایت گرگ و زاغ و شغال
آوردهاند که زاغی و گرگی و شگالی در خدمت شیری بودند و مسکن ایشان نزدیک شارعی عامر. اشتربازرگانی در آن حوالی بماند بطلب چراخور در بیشه آمد. چون نزدیک شیر رسید از تواضع و خدمت چاره ندید شیر او را استمالت نمود و از حال او استکشافی کرد و پرسید: عزیمت در مقام و حرکت چیست؟ جواب داد که:آنچه ملک فرماید. شیر گفت:اگر رغبت نمایی در صحبت من مرفه و ایمن بباش. اشتر شاد شد و دران بیشه ببود. و مدتی بران گذشت. روزی شیر در طلب شکاری میگشت پیلی مست با او دوچهار شد، و میان ایشان جنگ عظیم افتاد و از هر دو جاب مقومت رفت، و شیر مجروح ونالان باز آمد؛ و روزها از شکار بماند. و گرگ و زاغ و شگال بی برگ میبودند. شیر اثر آن بدید و گفت: میبینید در این نزدیکی صیدی تا من بیرون روم و کار شما ساخته گردانم؟