ملک‌الشعرای بهار : قصاید
شمارهٔ ۱۲۶ - تغزل و بهاریه
گشاده روی بهار، ای گشاده روی بهار
جامی : تحفة‌الاحرار
بخش ۲۱ - صحبت سیم با پیر حقیقت بین و یافتن مرید گوهر مقصود از حقه حق الیقین
چاشت که خورشید علم برفراشت
ناصرخسرو : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۶۵
اگر با خرد جفت و اندر خوریم
مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۷۴۲
عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
امیر پازواری : چهاربیتی‌ها
شمارهٔ ۵۶
اَمْرُو دل‌بری آواز بییامُو مه گُوشْ
عرفی شیرازی : غزلها
غزل شمارهٔ ۴۵۶
چه غم ز رفتن این است، می کشد اینم
فردوسی : پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود
بخش ۷
همان چون بگفت این سخن شهریار
ابوالفضل بیهقی : مجلد هشتم
بخش ۲۱ - رفتن امیر به گرگان
دیگر روز چون بار بگسست و خواجه بازگشت، امیر گفت «هم بر آن جمله‌ایم که پس فردا برویم.» خواجه گفت «مبارک باشد و همه مراد حاصل شود. و بنده هم برین معانی رقعتی نبشته است و بونصر را پیغامی داده، اگر رای عالی بیند، رساند .» گفت: نیک آمد. بازگشتند و آن رقعت ببونصر داد، و سخت مشبع‌ نبشته بود و نصیحتهای جزم کرده و مصرّح‌ بگفته که: «بندگان را نرسد که خداوندان را گویند که فلان کار باید کردن که خداوندان بزرگ هر چه خواهند کنند و فرمایند، امّا رسم و شرط است که بنده‌یی که این محل یافته باشد از اعتماد خداوند که من یافته‌ام، نصیحت را سخن بازنگیرد در هر بابی. دی‌ سخن رفته است درین رفتن بر جانب دهستان و رای عالی قرار گرفته است که ناچار بباید رفت. و خداوندان شمشیر در مجلس خداوند که گفتند «ایشان فرمانبردارانند، هر چه فرمان باشد» شرط کار ایشان آن است‌ و لکن با بنده چون بیرون آمدند، پوشیده بگفتند که این رفتن ناصواب است و از گردن خویش بیرون کردند. آنچه رای عالی بیند، جز صلاح و خیر و خوبی نباشد، پس اگر و العیاذ باللّه، خللی پیدا آید، خداوند نگوید که از بندگان کسی نبود که ما را خطای این رفتن بازنمودی. و فرمان خداوند را باشد از هر چه فرماید و بندگان را از امتثال‌ چاره نیست.» بونصر گفت: این رقعت سخت تیز و مشبع است، پیغام چیست؟ گفت: تا چه شنوی، جواب میباید داد که پیغام فراخور نبشته باشد .
فروغی بسطامی : تضمین‌ها
شمارهٔ ۱۲
نشه‌ای داده به من دست از این مطلع شاه
سعدی : مثنویات
شمارهٔ ۴
نظر کن درین موی باریک سر
صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۴۸۵
بازآ که بی تو رنگ نیاید به روی گل
نورعلیشاه : بخش دوم
شمارهٔ ۷۰
نه تنها دین و دل برد از نگاهش
آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۳۴
همای عشق تو افکند سایه ی بسرم
کمال‌الدین اسماعیل : رباعیات
شمارهٔ ۷۰۴ - و قال ایضاً فیه
کی خوش بود ای جان پسندیدهٔ من
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸
لعلت از شهد و شکر نیکوتر است
عطار نیشابوری : بلبل نامه
خطاب بلبل به طوطی و نصیحت کردن او را بخدمت پیر
به طوطی گفت ای مرغ شکرخوار
نورعلیشاه : بخش اول
شمارهٔ ۲۱۵
ما مقیمان تخت تحمیدیم
خواجه عبدالله انصاری : مناجات نامه
مناجات شمارهٔ ۵۹
الهی عارف تو را بنور تو میداند و از شعاع وجود عبارت نمی تواند پس موحد تو را بنور قُرب می شناسد و در آتش می سوزد، مسکین او که تو را به صنایع شناخت درویش او که ترا بدلایل جُست از صنایع آن باید ُجست که از آن گُنجد و از دلایل آن باید خواست که از آن زیبد.
نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۲۴
عشق تو گرفتار تو داند که چه درد است
سعدی : باب هشتم در آداب صحبت
بخش ۱۵
پسندیده است بخشایش ولیکن