ترکی شیرازی : فصل سوم - سوگواریها
شمارهٔ ۸۶ - آهوان رمیده
فلک زجور تو خونم چکد زمردم دیده فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۳۴
ز بهرام شنگل شد اندرگمان ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۲۸ - عجوزهٔ دنیا
چه خواهی از دل من، ای عجوزهٔ دنیا! سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۲
ما به کوی یار نالان می رویم امیر پازواری : ششبیتیها
شمارهٔ ۱۱
سه حجّت و مه حاجت و مه دِل بَنْ صفی علیشاه : غزلیات
شمارهٔ ۳۱
خیال سر زده آورد در کنار منش ابوعلی عثمانی : باب سوم
بخش ۱۳ - محو و اثبات
و از آن جمله محو و اثباتست. محو برداشتن صفتهاء عادتی بود و اثبات قیام کردن بود باحکام عبادات، هر کی احوال خویش پاکیزه دارد از خصلتهاء نکوهیده و بَدَل کند باحوال و اقوال پسندیده، خداوند محو و اثبات بود. شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۹۸
به درد دل گرفتارم به من ده دُردی دردش قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۷۸ - جواب کاغذ میرزا محمدتقی آشتیانی است که در وزارت نیرالدوله در همدان نوشته
بحث و بدگمانی ها که نسبت بمن کرده بودید؛ این بدگمانی از تو مرا در گمان نبود. در باب کرمانشاه حق داری بیک جهه که من رفتن خودت را تنها واجب میدانستم وباضم و ضمیمه غلط و خودت خلاف این را صلاح میدانستی؛ اما حق نداری باین جهه که ذهنی شما شده، یقین دانسته اید میرزا موسی خان را میخواهم آنجا بفرستم، منشا خیالاتی که درباره من کنید؛ اعم از کاغذ نوشتن بدارالخلافه در منزل علی آباد با افساد در کار نواب طهماسب میرزا و اصرار در باب محمدحسین میرزا همه از آن رهگذر است و اینجا شما خبط کرده اند نه من؛ چرا که شاهنشاه و نایب السلطنة روحی فداه نه باستحقاق بل برعایت حقوق پدرم و حرمت جدم صلوات الله علیه قائم مقامی این دولت را بمن و وزارت ولیعهد را به برادرم مرحمت فرموده اند. از این دو منصب بالاتر منصبی برای ما دو نفر ممکن ومقدور نیست اگر من مرد دنیا باشم این پایه و منصب را از دست نمیدهم مگر بقطع حلقوم و هرگز عوض نمیکنم این وزارت را بر وزارت کل شاهزادگان و امیرزادگان. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۵
کی گفت که آن زندهٔ جاوید بمرد مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳۴
در انجمنی نشسته دیدم دوشش صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۰
ترخنده از عرق به می ناب زد رخت جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۱۶۶
ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۱۱ - قصّهٔ بوسعید سهل
«و ازین بزرگتر و بانامتر دیگری است در باب بو سعید سهل. و این مرد مدّتی دراز کدخدای و عارض امیر نصر سپاه سالار بود، برادر سلطان محمود، تغمّدهم اللّه برحمته . چون نصر گذشته شد، از شایستگی و بکار آمدگی این مرد سلطان محمود شغل همه ضیاع غزنی خاصّ بدو مفّوض کرد- و این کار برابر صاحب دیوانی غزنی است- و مدّتی دراز این شغل را براند. و پس از وفات سلطان محمود امیر مسعود مهّم صاحب دیوانی غزنی بدو داد باضیاع خاصّ بهم، و قریب پانزده سال این کارها میراند. پس بفرمود که شمار وی بباید کرد. مستوفیان شمار وی باز نگریستند، هفده بار هزار هزار درم بروی حاصل محض بود و او را از خاصّ خود هزار هزار درم تنخواه بود، و همگان میگفتند که حال بو سعید چون شود با حاصلی بدین عظیمی؟ چه دیده بودند که امیر محمود با معدلدار که او عامل هرات بود و با سعید خاصّ که اوضیاع غزنین داشت و عامل گردیز که بر ایشان حاصلها فرود آمد، چه سیاستها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست و پای بریدن و شکنجهها. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
خداوندا چو تو صاحب قران کو؟ کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۴
توش کن خواجه على رغم صراحی شکنان بهاءالدین ولد : جزو اول
فصل ۳۶
هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۵
صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت اقبال لاهوری : پیام مشرق
دلا رمز حیات از غنچه دریاب
دلا رمز حیات از غنچه دریاب فردوسی : پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران
بخش ۸
چو از آفرین گشت پرداخته
شمارهٔ ۸۶ - آهوان رمیده
فلک زجور تو خونم چکد زمردم دیده فردوسی : پادشاهی بهرام گور
بخش ۳۴
ز بهرام شنگل شد اندرگمان ترکی شیرازی : فصل پنجم - قطعهها و تکبیتیها
شمارهٔ ۲۸ - عجوزهٔ دنیا
چه خواهی از دل من، ای عجوزهٔ دنیا! سعیدا : غزلیات
شمارهٔ ۵۱۲
ما به کوی یار نالان می رویم امیر پازواری : ششبیتیها
شمارهٔ ۱۱
سه حجّت و مه حاجت و مه دِل بَنْ صفی علیشاه : غزلیات
شمارهٔ ۳۱
خیال سر زده آورد در کنار منش ابوعلی عثمانی : باب سوم
بخش ۱۳ - محو و اثبات
و از آن جمله محو و اثباتست. محو برداشتن صفتهاء عادتی بود و اثبات قیام کردن بود باحکام عبادات، هر کی احوال خویش پاکیزه دارد از خصلتهاء نکوهیده و بَدَل کند باحوال و اقوال پسندیده، خداوند محو و اثبات بود. شاه نعمتالله ولی : قطعات
قطعهٔ شمارهٔ ۹۸
به درد دل گرفتارم به من ده دُردی دردش قائم مقام فراهانی : نامههای فارسی
شمارهٔ ۷۸ - جواب کاغذ میرزا محمدتقی آشتیانی است که در وزارت نیرالدوله در همدان نوشته
بحث و بدگمانی ها که نسبت بمن کرده بودید؛ این بدگمانی از تو مرا در گمان نبود. در باب کرمانشاه حق داری بیک جهه که من رفتن خودت را تنها واجب میدانستم وباضم و ضمیمه غلط و خودت خلاف این را صلاح میدانستی؛ اما حق نداری باین جهه که ذهنی شما شده، یقین دانسته اید میرزا موسی خان را میخواهم آنجا بفرستم، منشا خیالاتی که درباره من کنید؛ اعم از کاغذ نوشتن بدارالخلافه در منزل علی آباد با افساد در کار نواب طهماسب میرزا و اصرار در باب محمدحسین میرزا همه از آن رهگذر است و اینجا شما خبط کرده اند نه من؛ چرا که شاهنشاه و نایب السلطنة روحی فداه نه باستحقاق بل برعایت حقوق پدرم و حرمت جدم صلوات الله علیه قائم مقامی این دولت را بمن و وزارت ولیعهد را به برادرم مرحمت فرموده اند. از این دو منصب بالاتر منصبی برای ما دو نفر ممکن ومقدور نیست اگر من مرد دنیا باشم این پایه و منصب را از دست نمیدهم مگر بقطع حلقوم و هرگز عوض نمیکنم این وزارت را بر وزارت کل شاهزادگان و امیرزادگان. مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۸۰۵
کی گفت که آن زندهٔ جاوید بمرد مولوی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱۰۳۴
در انجمنی نشسته دیدم دوشش صائب تبریزی : متفرقات
شمارهٔ ۱۵۰
ترخنده از عرق به می ناب زد رخت جلال عضد : غزلیّات
شمارهٔ ۱۶۶
ای ز دوری رخت جامه صبرم شده چاک ابوالفضل بیهقی : مجلد ششم
بخش ۱۱ - قصّهٔ بوسعید سهل
«و ازین بزرگتر و بانامتر دیگری است در باب بو سعید سهل. و این مرد مدّتی دراز کدخدای و عارض امیر نصر سپاه سالار بود، برادر سلطان محمود، تغمّدهم اللّه برحمته . چون نصر گذشته شد، از شایستگی و بکار آمدگی این مرد سلطان محمود شغل همه ضیاع غزنی خاصّ بدو مفّوض کرد- و این کار برابر صاحب دیوانی غزنی است- و مدّتی دراز این شغل را براند. و پس از وفات سلطان محمود امیر مسعود مهّم صاحب دیوانی غزنی بدو داد باضیاع خاصّ بهم، و قریب پانزده سال این کارها میراند. پس بفرمود که شمار وی بباید کرد. مستوفیان شمار وی باز نگریستند، هفده بار هزار هزار درم بروی حاصل محض بود و او را از خاصّ خود هزار هزار درم تنخواه بود، و همگان میگفتند که حال بو سعید چون شود با حاصلی بدین عظیمی؟ چه دیده بودند که امیر محمود با معدلدار که او عامل هرات بود و با سعید خاصّ که اوضیاع غزنین داشت و عامل گردیز که بر ایشان حاصلها فرود آمد، چه سیاستها راندن فرمود از تازیانه زدن و دست و پای بریدن و شکنجهها. مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۱۸۶
خداوندا چو تو صاحب قران کو؟ کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۸۸۴
توش کن خواجه على رغم صراحی شکنان بهاءالدین ولد : جزو اول
فصل ۳۶
هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ عنصری بلخی : بحر خفیف
شمارهٔ ۵
صعب چون بیم و تلخ چون غم جفت اقبال لاهوری : پیام مشرق
دلا رمز حیات از غنچه دریاب
دلا رمز حیات از غنچه دریاب فردوسی : پادشاهی کیکاووس و رفتن او به مازندران
بخش ۸
چو از آفرین گشت پرداخته