لالایی ها : بخش اول
لالایی فارس - رویای کوچ
لالا لالایی، فرزند زیبا بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۹
دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه میافتد غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۳
خیره کند مرد را مهر درم داشتن شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۷۳
نور او در چشم بینا دیده ایم سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۷۹
ای صدر اجل قوام دولت کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳
سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ای از غم هجران تو ای طرفه نگار اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶۱
خیزیم و ره قافلهٔ غم بزنیم حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۷۲۸
خروس بانگ برآورد و صبح کرد طلوع صغیر اصفهانی : ترکیبات
شمارهٔ ۲۸ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
نی در خیال مال و نه در فکر جاه باش حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴
از من چه شد که یاد نیامد حبیب را اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵
به خلوت بهل شیخ دل مرده را ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۵ - آغاز کتاب سندباد
چنین گویند راویان حدیث و خداوندان تاریخ که در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان، پادشاهی بوده است کوردیس نام که صحایف معالی جهانداری را به مکارم اخلاق حمیده موشح گردانیده بود و ردای مفاخر پادشاهی را به مآثر اعراق کریم، مطرز کرده. روزگار او به جمال عدل آراسته و اوصاف او به کمال فضل مشهور شده. دولتی مطاع و حشمتی مطیع، مدتی طویل و مملکتی عریض. دست تناول حاسدان و تطاول قاصدان از مملکت او بسته و کوتاه و چشم اطماع فاسده متعدیان در دولت او پوشیده و فراز. همیشه متابع عقل و مطاوع عدل بودی و آثار و اخبار رفتگان و سیر و سنن ایشان شنودی و ذکر حسن شیم وصیت مطاوعت خدم و حشم او به سمع سلاطین وقت رسیده و زبان روات و بیان ثقات، آوازه رفاهیت رعیت و خصب نعمت و امن ولایت او به گوش خلایق رسانیده و از بدو صبا که عمره عمر و غره دهر است تا طلوع صباح شیب که خبر دهنده وداع حیات است، جز در منهج رعایت رعایا و مسلک تخفیف و ترفیه ضعفای ولایت قدم نزده بود و از برای اکتساب اموال، گامی در خطه وزر و وبال ننهاده. پیوسته اهتمام بر مصالح رعایای دولت موفور می داشت و بر و بحر مملکت را به افاضت نصفت و اشاعت معدلت، معمور می گردانید. دولت او را سعد اکبر اقلیم زحل می گفتند و ملوک آفاق، مکارم اخلاق او بر حاشیه جریده سیاست تعلیق می کردند و از فضایل علم و شمایل حلم او اقتباس می نمودند و می گفتند: شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸ - حافظ جاویدان
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)
هات 19 1 [زوت:] زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون! کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!... 2 پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم.... 4 ................................................................................................................................................................................. 5 ای سپیتمان زرتشت! این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است. 6 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم. 7 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست. 8 من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان. 9 از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند. 10 و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است. این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد. 11 این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد. 12 «یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند. «اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است. «یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است. «اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست. 13 «ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست. «دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است. «شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد. 14 از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست. از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست. واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است. «یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد. «یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست. 15 اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید. اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند. 16 این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد. -کدامند [سه] بخش این گفتار؟ -اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک. 17 - کدامند (چهار) پیشه؟ -آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده. خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است: «کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.» 18 -کدامند پنج ردان؟ -خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی) در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند. -کدامند ردان این سرزمینها؟ - خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت. 19 -اندیشۀ نیک چیست؟ -نخستین منش پاک. -گفتار نیک چیست؟ - سخن ورجاوند. -کردار نیک چیسن؟ -سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک. 20 مزدا گفت. -به که گفت؟ - به اشون مینوی وجهانی. - چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟ - بهترین شهریار. - به چه کسی؟ - به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد. 21 «اهون ویریه….» را می¬ستاییم. «اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده. «ینگهه هاتم….» صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۴
از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۵
مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۶
ای که بر کندی دل از پیمان یاران قدیم امیرعلیشیر نوایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶ - تتبع سلطان حسینی
از من آواره در کویت فغانی مانده خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۶ - در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت
ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا
لالایی فارس - رویای کوچ
لالا لالایی، فرزند زیبا بیدل دهلوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۹
دل از نیرنگ آگاهی به چندین پیشه میافتد غالب دهلوی : غزلیات
شمارهٔ ۲۸۳
خیره کند مرد را مهر درم داشتن شاه نعمتالله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۱۷۳
نور او در چشم بینا دیده ایم سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۷۹
ای صدر اجل قوام دولت کمال خجندی : غزلیات
شمارهٔ ۱۸۳
سؤال بوس که کردم مرا جواب فرست مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۹۲
ای از غم هجران تو ای طرفه نگار اوحدالدین کرمانی : الباب الثانی عشر: فی الوصیة و الاسف علی مافات و ذکر الفناء و البقاء و ذکر مرتبته و وصف حالته رضی الله عنه
شمارهٔ ۶۱
خیزیم و ره قافلهٔ غم بزنیم حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۷۲۸
خروس بانگ برآورد و صبح کرد طلوع صغیر اصفهانی : ترکیبات
شمارهٔ ۲۸ - تضمین غزل خواجه حافظ علیهالرحمه
نی در خیال مال و نه در فکر جاه باش حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۴
از من چه شد که یاد نیامد حبیب را اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۵
به خلوت بهل شیخ دل مرده را ظهیری سمرقندی : سندبادنامه
بخش ۵ - آغاز کتاب سندباد
چنین گویند راویان حدیث و خداوندان تاریخ که در مواضی ایام و سوالف اعوام در اقلیم هندوستان، پادشاهی بوده است کوردیس نام که صحایف معالی جهانداری را به مکارم اخلاق حمیده موشح گردانیده بود و ردای مفاخر پادشاهی را به مآثر اعراق کریم، مطرز کرده. روزگار او به جمال عدل آراسته و اوصاف او به کمال فضل مشهور شده. دولتی مطاع و حشمتی مطیع، مدتی طویل و مملکتی عریض. دست تناول حاسدان و تطاول قاصدان از مملکت او بسته و کوتاه و چشم اطماع فاسده متعدیان در دولت او پوشیده و فراز. همیشه متابع عقل و مطاوع عدل بودی و آثار و اخبار رفتگان و سیر و سنن ایشان شنودی و ذکر حسن شیم وصیت مطاوعت خدم و حشم او به سمع سلاطین وقت رسیده و زبان روات و بیان ثقات، آوازه رفاهیت رعیت و خصب نعمت و امن ولایت او به گوش خلایق رسانیده و از بدو صبا که عمره عمر و غره دهر است تا طلوع صباح شیب که خبر دهنده وداع حیات است، جز در منهج رعایت رعایا و مسلک تخفیف و ترفیه ضعفای ولایت قدم نزده بود و از برای اکتساب اموال، گامی در خطه وزر و وبال ننهاده. پیوسته اهتمام بر مصالح رعایای دولت موفور می داشت و بر و بحر مملکت را به افاضت نصفت و اشاعت معدلت، معمور می گردانید. دولت او را سعد اکبر اقلیم زحل می گفتند و ملوک آفاق، مکارم اخلاق او بر حاشیه جریده سیاست تعلیق می کردند و از فضایل علم و شمایل حلم او اقتباس می نمودند و می گفتند: شهریار (سید محمدحسین بهجت تبریزی) : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۸ - حافظ جاویدان
تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود زرتشت : جلد اول کتاب اوستا - کهن ترین سرودهای ایرانیان
یسنه، هات 21-19 (بغان یشت)
هات 19 1 [زوت:] زرتشت از اهوره مزدا پرسید: ای اهوره مزدا!ای سپندترین مینو! ای دادار جهان استومند! ای اشون! کدام بود آن سخنی که مرا در دل افگندی، ای اهوره مزدا!... 2 پیش از آفرینش آسمان، پیش از آب، پیش از جانور، پیش از گیاه، پیش از آذر اهوره مزدا، پیش از اشون مرد، پیش از تباهکاران و دیوان و مردمان [دروند]، پیش از سراسر زندگی این جهانی و پیش از همۀ مزدا آفریدگان نیک اشه نژاد؟ 3 آنگاه اهوره مزدا گفت: ای سپیتمان زرتشت! آن سخن، «اهون و یریه....» بود که ترا در دل افگندم.... 4 ................................................................................................................................................................................. 5 ای سپیتمان زرتشت! این «اهون ویریه....»ی من هرگاه بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شود، برابر صد «گاه» برگزیدۀ دیگر است که بی هیچ درنگ و لغزشی سروده شده باشد و هرگاه بادرنگ ولغزش سروده شود، برابر ده «گاه» برگزیدۀ دیگر است. 6 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهانی، برای من «اهون ویریه...» را از بر بخواند یا به یاد بسپارد و باژگیرد یا باژکنان بسراید یا آن را به هنگام سرودن بستاند، من – اهوره مزدا – روانش را از فراز چینود پل سه بار به بهشت – به بهترین زندگانی، به بهترین اشه، به بهترین روشنایی – برسانم. 7 ای سپیتمان زرتشت! کسی که در زندگی این جهان، برای من «اهون ویریه....: را باژگیرد و پاره ای از آن را – نیم یا سه یک یا چهار یک یا پنج یک آن را – نخواند، من- اهوره مزدا – روانش را از بهشت دور کنم. من اورا به اندازۀ درازا و پهنای این زمین، از بهشت دور کنم و این زمین را به همان اندازه که دراز است، پهناست. 8 من در آغاز، واژگانی را که «اهو» و «رتو» در میان آنهاست، فرو خواندم، پیش از آفرینش آسمان برین، پیش از آب، پیش از زمین ، پیش از گیاه، پیش از آفرینش گاو چهار پا، پیش از زایش مرد اشون دو پا، پیش از آفرینش پیکر خورشید برین و پس از آفرینش امشا سپندان. 9 از میان آن دو مینوی نخستین، سپند مینو سراسر آفرینش اشه را که بوده است و هست و خواهد بود، با گفتار «شیوثننم انگهوش مزدایی» برای من برخواند. 10 و این سخن، درمیان سخنان، کارآمدترین سخنی است که گفته شده و برزبان آورده شده و خوانده شده است. این سخن را چندان توانایی است که اگر همۀ [مردمان] جهان استومند، آن را بیاموزند و به یاد بسپارند، خود را از مرگ رهایی توانند داد. 11 این سخن ما گفته شده است تا هریک از آفریدگان [جهان]، آن را در پرتو بهترین اشه یاد گیرد و بدان بیندیشد. 12 «یثه»: چنین گوید که زرتشت را «اهو» و «رتو» شناختند. «اثا»: چنین گوید که او – اهوره مزدا- نیز در نخستین اندیشه، نزد آفریدگان جهان چنین است. «یثه»: آموزش می دهد که او از همه بزرگتر است. «اثا: : چنین گوید که آفرینش، او راست. 13 «ونگهوش» : سومین آموزش دین را باز می گوید که زندگی خوب، از آن مزداست. «دزدا مننگهو» : چنین گوید که آموزگار منش نیک است. «شیوثننم» : «اهو» را نشان می دهد. 14 از واژۀ «مزدا» بر می آید که او آفرینش راست؛ همان گونه که آفرینش اوراست. از واژه «خششرم اهورهیی» چنین برمی آید که : ای مزدا! شهریاری مینوی از آن تست. واژه های «دریگو بیو واستارم» گویای آن کسی است که در پرستاری از درویشان، دوست سپیتمان زرتشت است. «یثه اهو و یریو....» پنج آموزش دین را در بر می گیرد. «یثه اهو و یریو....» سراسر «منثره» و سخن اهوره مزداست. 15 اهوره مزدای بهتر، «اهون ویریه...» را بسرود. [آن خدای] بهتر، همۀ [آفرینش نیک] را بیافرید. اهریمن به تنگ آمد. اهوره مزدا از دور بدان بد سرشت چنین گفت: نه منش، نه آموزش، نه خرد، نه باور، نه گفتار، نه کردار، نه «دین» و نه روان ما دو[مینو] با هم سازگارند. 16 این گفتار مزدا سه بخش دارد و به چهار پیشه و پنج ردان می نگرد و با دهش و بخشش، سرانجام می گیرد. -کدامند [سه] بخش این گفتار؟ -اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک. 17 - کدامند (چهار) پیشه؟ -آتربان، ارتشتار، برزیگر ستور پرور و[دست ورز] سازنده. خویشکاری همۀ [اینان] در راست اندیشی، راست گفتاری وراست کرداری با اشون مرد پیر و رد دین پژوه، برابر است: «کنش خویش جهان را به سوی اشه پیش می برند.» 18 -کدامند پنج ردان؟ -خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت (در سرزمینهای دیگر، جز ری زرتشتی) در ری زرتشتی تنها چهار [تن] ردانند. -کدامند ردان این سرزمینها؟ - خانه خدا، دهخدا، شهربان، شهریار و پنجمین آنان زرتشت. 19 -اندیشۀ نیک چیست؟ -نخستین منش پاک. -گفتار نیک چیست؟ - سخن ورجاوند. -کردار نیک چیسن؟ -سرود ستایش وبرتر شماری آفریدگان پاک. 20 مزدا گفت. -به که گفت؟ - به اشون مینوی وجهانی. - چه گفت در سخنی که او را در دل افگند؟ - بهترین شهریار. - به چه کسی؟ - به اشون وبهتری که در شهریاری، خود کامه نباشد. 21 «اهون ویریه….» را می¬ستاییم. «اهون ویریه …» را می¬ستاییم. چه بلند برخوانده، چه آهسته باژ گرفته، چه سروده، چه ستوده. «ینگهه هاتم….» صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۹۲۴
از چه و زندان برآمد هر که روح از تن شناخت صائب تبریزی : ابیات منتسب
شمارهٔ ۳۵
مرغ حسن از قفس خط سیه تنگ آمد امیرخسرو دهلوی : غزلیات (گزیدهٔ ناقص)
گزیدهٔ غزل ۱۸۶
ای که بر کندی دل از پیمان یاران قدیم امیرعلیشیر نوایی : غزلیات
شمارهٔ ۲۷۶ - تتبع سلطان حسینی
از من آواره در کویت فغانی مانده خاقانی : قصاید
شمارهٔ ۶ - در پند و اندرز و معراج حضرت ختمی مرتبت
ای پنج نوبه کوفته در دار ملک لا