ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۲
به عشق آن میان شد مدتی با من سمر بندم
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۷۵
ای بس که درینمقام دمها زده ایم
سیف فرغانی : غزلیات
شمارهٔ ۴۴۶
ای دل ای دل مهرآن مه ورز وایمان تازه کن
همام تبریزی : مفردات
شمارهٔ ۳۸
ای دل من نگین تو مهر تو مهر آن نگین
خیام : درد زندگی [۲۵-۱۶]
رباعی ۱۹
افسوس که بیفایده فرسوده شدیم،
ابن یمین فَرومَدی : رباعیات
شمارهٔ ۴۲
آمد ز خرابات بتم مست و خراب
ظهیرالدین فاریابی : غزلیات
شمارهٔ ۵
گر گل رخسار تو عزم گلستان کند
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۶
مرا دلیست که در وی بجز محبت نیست
اهلی شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۷۹
باقد چون نیشکر آن سبز شیرین بنگرید
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۱۱۴
خوشا شب تا سحر با او نشسته
امام سجاد علیه‌السلام : رساله حقوق
حق پدر
وأما حق أبيك فتعلـم أنـه أصلك و أنـك فرعـه و أنـك لولاه لم تكـن ؛ فمهما رأيت فى نفسك مما يعجبك؛ فاعلم أن أباك أصل النعمة عليك فيه واحمدلله و اشكره على قـدر ذلك ولا قوة الا بالله
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۸۴۱
ترا به جان و دل از جان و دل وفادارم
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۳۴
خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت
ابراهیم شاهدی دده مغلوی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱
جز تحفه جان عاشق درویش ندارد
فضولی : غزلیات
شمارهٔ ۷۸
شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت
واعظ قزوینی : غزلیات
شمارهٔ ۳۰۹
عارف اگر چه بیغم دل دم نمیزند
غزالی : رکن چهارم - رکن منجیات
بخش ۴۰ - حکایات صحابه و سلف
بدان که چون صدیق با بزرگی وی مرغی را دیدی گفتی کاشکی تو من بودمی و بوذر گفت کاشکی من درختی بودمی. و عایشه گفتی کاشکی مرا نام و نشان نبودی و عمر گاه بودی که آیت قرآن بشنیدی بیفتادی و از هوش بشدی و چند روز مردمان به عیادت وی رفتندی. و بر روی او دو خط سیاه بودی از گریستن و گفتی کاشکی هرگز عمر را مادر نزادی. و یک راه به در سرایی بگذشت. یکی قرآن همی خواند در نماز. اینجا رسیده بود، «ان عذاب ربک لواقع» از ستور خویش درافکند از بی طاقتی و وی را به خانه بردند. یک ماه بیمار بود که کسی سبب بیماری وی ندانست.
مولوی : دفتر پنجم
بخش ۶۲ - قصهٔ اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان می‌داد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی و چون در خرمن می‌کوفتی از کفهٔ آمیخته عشر دادی و چون گندم از کاه جدا شدی عشر دادی و چون آرد کردی عشر دادی و چون خمیر کردی عشر دادی و چون نان کردی عشر دادی لاجرم حق تعالی در آن باغ و کشت برکتی نهاده بود کی همه اصحاب باغها محتاج او بدندی هم به میوه و هم به سیم و او محتاج هیچ کس نی ازیشان فرزندانشان خرج عشر می‌دیدند منکر و آن برکت را نمی‌دیدند هم‌چون آن زن بدبخت که کدو را ندید و خر را دید
بود مردی صالحی ربانی‌یی
مولوی : دفتر دوم
بخش ۱۰۷ - جواب اشکال
این بداند کان که اهل خاطر است
ملک‌الشعرای بهار : قصاید
قصیدهٔ ۳۲
مگر می‌کند بوستان زرگری