اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۲
ای دل نفس تو می شمارند آخر
سلمان ساوجی : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۸۱ - در مدح شاه دوندی
ای زمین آستانت آسمان ملک و دین
فیاض لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۲
بس که دلگیرم غم از آمیزشم دلگیر شد
واعظ قزوینی : رباعیات
شمارهٔ ۷۴
گر قبله دل، نه کوی آن شاه بود
فخرالدین عراقی : فصل هفتم
مثنوی
تا غمت با من آشنایی کرد
فیاض لاهیجی : قصاید
شمارهٔ ۴۴ - مطلع سوم
بر سریر پادشاهی پادشاه کامیاب
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۸۳
هرگه که تو آوری بیانی از فقر
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۸۱
در عین حباب آب دریاب
الهامی کرمانشاهی : خیابان دوم
بخش ۵ - به میدان رفتن حضرت امام علیه السلام و اتمام حجت فرمودن او
بیاراست فرزند پاک بتول
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۱۹۵
درویش ز درویشی از آن می نرهد
شاه نعمت‌الله ولی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۵۵۱
به عشق چهرهٔ لیلی دل بیچاره مجنون شد
قاآنی شیرازی : قطعات
شمارهٔ ۱۰۹
دل و جان مرد عاشق دوست دارد
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۲۲
ناجنسان را تو محرم راز مکن
سنایی غزنوی : الباب الاوّل: در توحید باری تعالی
اندر وجود و عدم
جهد کن تا زنیست هست شوی
عنصرالمعالی : قابوس‌نامه
باب چهلم: در شرایط وزیری پادشاه
بدان ای پسر که اگر چنان بود که بوزارت افتی محاسب و معامل و ملت شناس باش و معامله نیکو شناس و با خداوندان خویش راستی کن و انصاف ولی نعمت خویش بده و همه خویشتن را مخواه، که گفته‌اند: من اراد الکل فاته الکل، همه بتو ندهند، اگر در وقت بتو دهند بعد از آن ترا خواستار آید، اگر اول فرا گذارند بآخر نگذارند؛ پس چیز خداوند کار خود نگاه دار و اگر بخوری بدو انگشت خور، تا در گلوت نماند؛ اما بیک‌بار دست عمال فرو مبند، چون جربو از آتش دریغ داری کباب خام آرد، تا دانکی بدیگران نگذاری درمی نتوانی خوردن و اگر بخوری محرومان خاموش نباشند و یله نکنند که پنهان ماند و نیز همچنانک با ولی‌نعمت خویش منصف باشی با لشکر و رعیت منصف‌تر باش و توفیرهاء حقیر مکن، که گوشت از بن دندان بیرون سیری نکند که توفیر برزگتر از سود باشد و بدان کم مایه توفیر لشکری را دشمن کرده باشی و رعیت را دشمن خداوندگار خویش کرده و اگر کفایتی خواهی نمودن توفیر از مال جمع کردن بعمارت کوش و از آن بحاصل کن و ویرانی‌هاء مملکت آباد دار، تا ده چندان توفیر پدید آید و خلقان خدای تعالی را بی‌نوا نکرده باشی.
فخرالدین عراقی : فصل هفتم
غزل
گر ز شمعت چراغی افروزیم
حکیم نزاری : غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳۶
ای که از مکرِ عدو بر خویش می‌پیچی چنین
وحشی بافقی : ناظر و منظور
نظر اعتبار بر صورت عالم گشودن و راه سخن به گام عرفان طی نمودن در سر این معنی که درون از پردهٔ موجودات واجب‌الوجودی هست و برون از حلقهٔ کاینات معبودی که حرکت هر جانداری از قدرت اوست و کثرت تغییر عالم شاهد بر وحدت او
ایا مدهوش جام خواب غفلت
محمد بن منور : فصل دوم - حکایاتی که بر زبان شیخ رفته
حکایت شمارهٔ ۲
در روزگار شیخ قدس اللّه روحه العزیز درویشی بودی کی همۀ خدمتهای خشن او کردی. یک روز کارگل می‌کرد و دست و پای در گل داشت، همچنان از میان کار بیرون آمد و به خدمت شیخ آمد و گفت ای شیخ من این همه کارهای سخت برای خدای نمی‌توانم کرد! طمع می‌دارم کی شیخ احسنت و زهی می‌کند و به تحسین مددی می‌فرماید. شیخ را خوش آمد از راستی آن درویش و گفت چنان کنیم. بعد آن چون شیخ می‌دیدی کی درویش کاری می‌کردی او را تحسین کردی و او بدان خوشدل بودی و قوت گرفتی.
اوحدالدین کرمانی : الباب الثالث: فی ما یتعلق باحوال الباطن و المرید
شمارهٔ ۲۸۸
زنهار مگو که رهروان نیز نیند