انوری : قصاید
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در تهنیت عید و مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
جشن عید اندرین همایون جای صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۶
گر من از هر دو جهان دست بیکبار کشم خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۹۲ - در بارهٔ فوت دختر خود
سرفکنده شدم چو دختر زاد صائب تبریزی : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸
تا از خودی خود نبریدند عزیزان آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۴
رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۹۴ - آمدن هنونت به کوه شمالی و جنگ کردن او با دیوان و کشته شدن سیصد هزار دیوان از دست هنونت
شنید این حرف هنونت نکونام فصیحی هروی : قصاید
شمارهٔ ۱۱ - مدح و مفاخره
باز بر اوراق گیتی نقشبندان بهار صابر همدانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱
ز خاک تا که گل و ضیمران برآمدهاند حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۲
در شب شیب، گرانتر شده خوابی که مراست ادیب الممالک : ترکیبات
شمارهٔ ۲ - حشرات الارض بهارستان
هنگام بهار آمدن هان ای حشرات الارض سیف فرغانی : قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شمارهٔ ۶
بیا بلبل که وقت گفتن تست وحشی بافقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
ای رفعت و شان فروترین پایه تو مولوی : دفتر پنجم
بخش ۹۴ - تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی
قطب شیر و صید کردن کار او رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه نور، و النور فى الحقیقة ما ینوّر غیره، نور حقیقت آن باشد که غیرى را روشن کند، هر چه غیرى را روشن نکند آن را نور نگویند، آفتاب نورست و ماه نورست و چراغ نورست. نه بآن معنى که بنفس خود روشنند لکن بآن معنى که منوّر غیرند، آئینه و آب و جوهر امثال آن را نور نگویند اگر چه بذات خود روشنند زیرا که منور غیر نه اند، چون حقیقت این معلوم گشت بدان که: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه است روشن کننده آسمانها و زمینها بر مؤمنان و دوستان مصور اشباح است و منور ارواح، جمیع الانوار منه، و همه نورها ازوست، و قوام همه بدوست، بعضى ظاهر و بعضى باطن، ظاهر را گفت: «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً»، باطن را گفت: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» نور ظاهر اگر چه روشن است و نیکو تبع و چاکر نور باطن است، نور ظاهر نور شمس و قمرست، و نور باطن نور توحید و معرفت، نور شمس و قمر اگر چه زیبا و روشن است آخر روزى آن را کسوف و خسوف بود و فردا در قیامت مکدّر و مکوّر گردد، لقوله تعالى: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»، اما آفتاب معرفت و نور توحید که از مطلع دلهاى مؤمنان سر بزند آن را هرگز کسوف و خسوف نبود و تکدیر گرد او نگردد، طلوعى است آن را بىغروب، کشوفى بىکسوف، اشراقى از مقام اشتیاق. وا نشد: مولانا خالد نقشبندی : قطعات
قطعه شماره ۴۱
هر چند دل از محنت ایام داغ یافت یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۴ - به یکی از دوستان کرمان نگاشته
پس از بدرود ری و آهنگ کرمان تاکنون که کمابیش ماهی دو افزون گذشته گزارش کار خجسته روزگارت بند گزندی از دل مهر پیوند نگشوده و نوید به افتادکار و تندرستی که سرآمد آرزوهاست رنگ تیره روزی و اندوه از آئینه جان مستمند نزدوده. ندانم در راه از خورد و خواب و درنگ و شتاب بر سر کار و همراهان چه گذشت، و پس از رسیدخانه خردمند و دیوانه و آشنا و بیگانه راه و رفتار و گفت و گزار بر چه روش و کدام منش پیمودند، اگر چه رستگی ها و گسستگی های تو این این چیزها را بسته هست و بود و خسته کاست و فزود نیست، و در پیش آمد زشت و زیبا جز با خواست خدائی که همه اوست و با اوست، گفت و شنود نه، ویرانی و آبادی یک سنگ است و گرفتاری و آزادی یک رنگ بیچاره یغما را که فرو شکیب و بردباری نداده، و از بند اندیشه و پندار راه و رهایی و رستگاری نگشاده. کی و کجا دل از چشم داشت کام گیرد و چگونه و چون بی نامه و پیام آرام پذیرد تا سرگذشت خود را نگارش آرند، یاره نوردان گزارش کنند. جانم همخوابه لب و روزم همسایه شب خواهد شد، ناچار پژوهش و دریافت را نامه در مشت و خامه در انگشت کرده، رنج افزای فرخنده روان می گردم که از گوشه و کنار نگارنده راست گزار و گزارنده درست نگار به چنگ آورده درستی و شکست آنچه هست نگارندگی کن و جان خسته روان را که در راه جستجو گوش وهوش بر این گفتگو است رامش زندگی بخش. امیدوارم رهی را از نوید فرهی آگهی دهی و روز اندوه یاران را بی آنکه دلنگرانی دراز افتد، هنجار کوتهی بخشی بدست باش که کاری به جای خویشتن است. غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۷۹ - پیدا کردن رخصت در پنهان داشتن معصیت
بدان که ظاهر کردن عبادت باشد که ریا بود، اما معصیت پنهان داشتن به همه وقتی روا بود به سبب هفت عذر: خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۷ - در رثاء پسر خود رشید الدین و وفات دختر
دریغ میوهٔ عمرم رشید کز سر پای سنایی غزنوی : الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
در معنی آنکه عاقلان بیغم نباشند
معرفت را شرفت پناهِ شماست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۲
آیا که داده فتوی بر بی گناهیم
قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۶ - در تهنیت عید و مدح مجدالدین ابوالحسن عمرانی
جشن عید اندرین همایون جای صغیر اصفهانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۲۶
گر من از هر دو جهان دست بیکبار کشم خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۹۲ - در بارهٔ فوت دختر خود
سرفکنده شدم چو دختر زاد صائب تبریزی : گزیدهٔ غزلیات
غزل شمارهٔ ۱۴۸
تا از خودی خود نبریدند عزیزان آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۵۹۴
رفت صیاد و مرا بگذاشت تنها در قفس ملا مسیح پانی پتی : رام و سیتا
بخش ۹۴ - آمدن هنونت به کوه شمالی و جنگ کردن او با دیوان و کشته شدن سیصد هزار دیوان از دست هنونت
شنید این حرف هنونت نکونام فصیحی هروی : قصاید
شمارهٔ ۱۱ - مدح و مفاخره
باز بر اوراق گیتی نقشبندان بهار صابر همدانی : غزلیات
شمارهٔ ۳۱
ز خاک تا که گل و ضیمران برآمدهاند حزین لاهیجی : غزلیات
شمارهٔ ۲۵۲
در شب شیب، گرانتر شده خوابی که مراست ادیب الممالک : ترکیبات
شمارهٔ ۲ - حشرات الارض بهارستان
هنگام بهار آمدن هان ای حشرات الارض سیف فرغانی : قصاید و قطعات (گزیدهٔ ناقص)
شمارهٔ ۶
بیا بلبل که وقت گفتن تست وحشی بافقی : رباعیات
رباعی شمارهٔ ۶۰
ای رفعت و شان فروترین پایه تو مولوی : دفتر پنجم
بخش ۹۴ - تشبیه کردن قطب کی عارف واصلست در اجری دادن خلق از قوت مغفرت و رحمت بر مراتبی کی حقش الهام دهد و تمثیل بشیر که دد اجری خوار و باقی خوار ویند بر مراتب قرب ایشان بشیر نه قرب مکانی بلک قرب صفتی و تفاصیل این بسیارست والله الهادی
قطب شیر و صید کردن کار او رشیدالدین میبدی : ۲۴- سورة النّور- مدنیّة
۴ - النوبة الثالثة
قوله تعالى: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه نور، و النور فى الحقیقة ما ینوّر غیره، نور حقیقت آن باشد که غیرى را روشن کند، هر چه غیرى را روشن نکند آن را نور نگویند، آفتاب نورست و ماه نورست و چراغ نورست. نه بآن معنى که بنفس خود روشنند لکن بآن معنى که منوّر غیرند، آئینه و آب و جوهر امثال آن را نور نگویند اگر چه بذات خود روشنند زیرا که منور غیر نه اند، چون حقیقت این معلوم گشت بدان که: «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» اللَّه است روشن کننده آسمانها و زمینها بر مؤمنان و دوستان مصور اشباح است و منور ارواح، جمیع الانوار منه، و همه نورها ازوست، و قوام همه بدوست، بعضى ظاهر و بعضى باطن، ظاهر را گفت: «وَ جَعَلْنا سِراجاً وَهَّاجاً»، باطن را گفت: «أَ فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ فَهُوَ عَلى نُورٍ مِنْ رَبِّهِ» نور ظاهر اگر چه روشن است و نیکو تبع و چاکر نور باطن است، نور ظاهر نور شمس و قمرست، و نور باطن نور توحید و معرفت، نور شمس و قمر اگر چه زیبا و روشن است آخر روزى آن را کسوف و خسوف بود و فردا در قیامت مکدّر و مکوّر گردد، لقوله تعالى: «إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ»، اما آفتاب معرفت و نور توحید که از مطلع دلهاى مؤمنان سر بزند آن را هرگز کسوف و خسوف نبود و تکدیر گرد او نگردد، طلوعى است آن را بىغروب، کشوفى بىکسوف، اشراقى از مقام اشتیاق. وا نشد: مولانا خالد نقشبندی : قطعات
قطعه شماره ۴۱
هر چند دل از محنت ایام داغ یافت یغمای جندقی : بخش اول
شمارهٔ ۱۴ - به یکی از دوستان کرمان نگاشته
پس از بدرود ری و آهنگ کرمان تاکنون که کمابیش ماهی دو افزون گذشته گزارش کار خجسته روزگارت بند گزندی از دل مهر پیوند نگشوده و نوید به افتادکار و تندرستی که سرآمد آرزوهاست رنگ تیره روزی و اندوه از آئینه جان مستمند نزدوده. ندانم در راه از خورد و خواب و درنگ و شتاب بر سر کار و همراهان چه گذشت، و پس از رسیدخانه خردمند و دیوانه و آشنا و بیگانه راه و رفتار و گفت و گزار بر چه روش و کدام منش پیمودند، اگر چه رستگی ها و گسستگی های تو این این چیزها را بسته هست و بود و خسته کاست و فزود نیست، و در پیش آمد زشت و زیبا جز با خواست خدائی که همه اوست و با اوست، گفت و شنود نه، ویرانی و آبادی یک سنگ است و گرفتاری و آزادی یک رنگ بیچاره یغما را که فرو شکیب و بردباری نداده، و از بند اندیشه و پندار راه و رهایی و رستگاری نگشاده. کی و کجا دل از چشم داشت کام گیرد و چگونه و چون بی نامه و پیام آرام پذیرد تا سرگذشت خود را نگارش آرند، یاره نوردان گزارش کنند. جانم همخوابه لب و روزم همسایه شب خواهد شد، ناچار پژوهش و دریافت را نامه در مشت و خامه در انگشت کرده، رنج افزای فرخنده روان می گردم که از گوشه و کنار نگارنده راست گزار و گزارنده درست نگار به چنگ آورده درستی و شکست آنچه هست نگارندگی کن و جان خسته روان را که در راه جستجو گوش وهوش بر این گفتگو است رامش زندگی بخش. امیدوارم رهی را از نوید فرهی آگهی دهی و روز اندوه یاران را بی آنکه دلنگرانی دراز افتد، هنجار کوتهی بخشی بدست باش که کاری به جای خویشتن است. غزالی : رکن سوم - رکن مهلکات
بخش ۷۹ - پیدا کردن رخصت در پنهان داشتن معصیت
بدان که ظاهر کردن عبادت باشد که ریا بود، اما معصیت پنهان داشتن به همه وقتی روا بود به سبب هفت عذر: خاقانی : قطعات
شمارهٔ ۸۷ - در رثاء پسر خود رشید الدین و وفات دختر
دریغ میوهٔ عمرم رشید کز سر پای سنایی غزنوی : الباب السّادس فی ذکر نفس الکلّی و احواله
در معنی آنکه عاقلان بیغم نباشند
معرفت را شرفت پناهِ شماست آشفتهٔ شیرازی : غزلیات
شمارهٔ ۷۶۲
آیا که داده فتوی بر بی گناهیم