مولوی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۴۶
چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی؟
مولوی : فیه ما فیه
فصل سی و سوم - دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب
دیدمش بر صورت حیوان وحشی و علیه جلد الثعلب فقصدت اخذه و هو علی غرفة صغيرة ینظر من الدرّج فرفع یده و یقفز کذا و کذا ثم رأیت جلال. التبریزی عنده علی صورة دلة فنفر فاخذته و هو یقصد ان یعضنی فوضعت راسه تحت قدمی و عصرته عصرا کثيرا حتی خرج کل ما کان فیه ثم نظرت الی حسن جلده قلت هذه یلیق ان یملأ ذهبا وجوهرا و دراّ ویاقوتا و افضل من ذلک ثم قلت اخذت مااردت فانفر یا نافر حیث شئت واقفز الی ایّ جانب رأیت و انما قفزانه خوفا من ان یغلب و فی المغلوبیة سعادته لاشک انه یصوّر من دقائق الشهابیة و غيره واشرب فی قلبه وهویرید ان یدرک کل شیء اخذ من ذلک الطریق الذی اجتهد فی حفظه و التذبه و لایمکنه ذلک لانّ للعارف حالة لایصطاد بتلک الشبکات ولایلیق ادراک هذا.الصیدّ بتلک الشبکات و ان کان صحیحا مستقیما فالعارف مختار فی ان یدرکه مدرک لایمکن لاحد ان یدرکه الاّ باختیاره انت قعدت مرصاداً لاجل الصیّد الصید یراک و یری بیتک و حیلتک و هو مختار و لا ینحصر طرق عبوره و لا یعبر من مرصدک انما یعبر من طرق طرقها هو و ارض اللّه واسعة ولا یحیطون بشیء من علمه الّا بماشاء ثم تلک الرقائق لمّا وقعت فی لسانک و ادراکک ما بقیت دقائق بل فسدت بسبب الاتصّال بک کما ان کل فاسد اوصالح وقع فی فم العارف و مدرکه لایبقی علی ماهو بل یصير شیئاً آخر متدثرا متزملّا بالعنایات و الکرامات الاتری الی العصا کیف تدثرت فی ید موسی و لم تبق علی ما کان من ماهیّة العصا و کذا اسطوانة الحناّنة و القضیب فی یدالرسّول والدّعاء فی فم موسی و الحدید فی ید داود و الجبال معه مابقیت علی ماهیتّها بل صارت شیئا اَخر غير ما کانت فکذا الرقائق و الدعّوات اذا وقعت فی یدالظلمانی الجسمانی لایبقی علی ما کان.
نظامی گنجوی : لیلی و مجنون
بخش ۲۶ - سخن گفتن مجنون با زاغ
شبگیر که چرخ لاجوردی
صائب تبریزی : غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۷۸
از حریصان تشنه چشمی حرص را افزون شود
عطار نیشابوری : غزلیات
غزل شمارهٔ ۴۱۶
در عشق روی او ز حدوث و قدم مپرس
اسیر شهرستانی : غزلیات
شمارهٔ ۵۱
اگر ز درد نشانی بود فغان تو را
صائب تبریزی : مطالع
شمارهٔ ۳۸۵
ز شرم افزون توان گل از عذار دلستان چیدن
عطار نیشابوری : باب اول: در توحیدِ باری عزّ شأنه
شمارهٔ ۴
وصفت نه به اندازهٔ عقلِ کَهُن است
عطار نیشابوری : باب سی و پنجم: در صفت روی و زلف معشوق
شمارهٔ ۴۶
تا در سر زلفت خم و چین افکندی
اسیری لاهیجی : اسرار الشهود
بخش ۶۶ - اشارت به مناسبت میان خلق و خالق و تحقیق آنکه هر چه هست حق است و عالم نمود وهمی بیش نیست.
او چو خورشیدست و ما چون سایه ایم
فردوسی : پادشاهی قباد چهل و سه سال بود
بخش ۲ - داستان مزدک با قباد
بیامد یکی مرد مزدک بنام
مجیرالدین بیلقانی : رباعیات
شمارهٔ ۵۴
دریاب دلی را که به داغت سوزد
حزین لاهیجی : غزلیات ناتمام
شمارهٔ ۲۰۶
وجود کاملان بر ناقصان دشوار می آید
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۱۰۱
عاقل تحصیل علم بیجا چه کند؟
امیر پازواری : دوبیتی‌ها
شمارهٔ ۲۰۳
امیر گنه: گشت کرْدمهْ تمومِ کوه ره
ادیب الممالک : قصاید عربی
شمارهٔ ۵
بزغت شمس الخدود من سموات القدود
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۲۶
شیخ ماگفت روزی بر سر جمع کی: بخدای کی داند و این هفتاد سوگند است کی هرکی را خدای عزو جل راه دیگر فرا پیش اونهد آنکس را از طریق حقّ بیفگنده بود. آنگه شیخ این بیت بگفت:
فصیحی هروی : رباعیات
شمارهٔ ۱۴۶
از بس که به رسم دل بی‌حاصل من
حسین خوارزمی : غزلیات، قصاید و قطعات
شمارهٔ ۱۶۴
گر چه از دست غمت حال پریشان دارم
نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۱۳
ای روز و شب خیال رخت همنشین ما