سنایی غزنوی : الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر
فصل فی‌الحکمة ذکرالحکمة احکم فانّها بین الکائنات حکم مثل الاحباب والاعداء کمثل الدواء والداء در دوستی و دشمنی
مردم از زیرکان دژم نشود
سنایی غزنوی : قصاید و قطعات
شمارهٔ ۳۷ - در توحید
ای همه جانها ز تو پاینده جان چون خوانمت
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۰ - خرنامه
خر مطران که آخرت عمر است
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۳ - سالار بک
سالار بک ای از در احسنت و زه زه
نسیمی : غزلیات
شمارهٔ ۷۰
می روم با درد و حسرت از دیارت، خیر باد
ابوالفضل بیهقی : مجلد نهم
بخش ۴۷ - قصد عزیمت به هندوستان
و پس ازین پوشیده‌تر معتمدان فرستاد تا جمله خزینه‌ها را از زر و درم و جامه و جواهر و دیگر انواع هر چه بغزنین بود حمل کنند و کار ساختن گرفتند. و پیغام فرستادند بحرّات‌ : عمّات و خواهران و والده و دختران که «بسازید تا با ما بهندوستان آیید، چنانکه بغزنین هیچ چیز نماند که شمایان را بدان دل مشغول باشد.» و اگر خواستند و اگر نه، همه کار ساختن گرفتند و از حرّه ختّلی‌ و والده سلطان درخواستند تا درین باب سخن گویند؛ ایشان گفتند و جواب شنودند که «هر کس که خواهد که بدست دشمن افتد بغزنین بباید بود» بیش کس زهره نداشت که سخن گوید. و امیر اشتران تفریق کردن‌ گرفت. و بیشتر از روز با [بو] منصور مستوفی خالی داشتی‌ درین باب. و اشتر میبایست‌ بسیار، و کم بود، از بسیاری خزینه.
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۷ - سرای بهشت
در خاک شایقی و نجیبی نگاه کرد
حزین لاهیجی : رباعیات
شمارهٔ ۸۸
عالی گهران و خوش عیاران رفتند
عطار نیشابوری : باب چهل و پنجم: در معانیی كه تعلق به گل دارد
شمارهٔ ۲۳
گل گفت که چند اوفتم در پستی
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۱۷۳
شیخ گفت: کیف یدرک الخالق بالمحدث ام کیف یدرک ذومدی من لامدی له.
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۱۱ - سوگند دروغ
عمر عاشق از املاک اجل فخرالدین
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۴۱ - مغز تو
شو رنگها بنزد تو نی نزد مردمان
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۲
وَاَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبّهِ وَنَهَی الْنَّفْسَ عَنِ الْهَویِ تا نکشی نفس را زو نَرَهی بدین بسنده نباید شد کی گویی لا اله الا اللّه گفتم مسلمان شدم.
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۱۴ - ناصر دین
ای ناصر دین سید اولاد پیمبر
سوزنی سمرقندی : قطعات
شمارهٔ ۷ - این چیست؟
چه . . . یر است این ز . . . یر خر زبر دست
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۳
وَما یُؤْمِنُ اَکْثَرُهُمْ بِاللّه اِلّاَوهُمْ مُشْرِکُونَ گفت ایشان بزبان ایمان می‌آرند بیشتر آنند کی بدل شرک دارند. خدای عزو جل می‌گوید من شرک نیامُرزم اِنَّ اللّه لایَغْفِرُ اَنْ یُشْرَکَ بِهِ وَیَغْفِرُ مادُونَ ذلِکَ لِمَنْ یَشاءُ هرچ بیرون شرک بود آنرا که خواهم بیامرزم و ترا هفت اندام به شک و شرک آگنده است بیرون باید کرد این شرکها ازیشان تا بیاسایند.
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۵۶
روحی بجز مرثیه گوی من شد
سوزنی سمرقندی : رباعیات
شمارهٔ ۱۶
ای تهمت من کشیده از خلق بسی
محمد بن منور : منقولات
شمارهٔ ۸۲
شیخ گفت که این همه خلایق را آسانست که بارحمن و رحیم کار افتاده است ما را بتر است که باجباری و قهاری کار افتاده است.
ابوالفضل بیهقی : مجلد هشتم
بخش ۳۵ - مواضعت نهادن با ترکمانان
و ماه رمضان فراز آمد و روزه گرفتند. و از آن منهیان که بودند پوشیده‌ بنسا نامه‌های ایشان رسید، و نبشته بودند که چندان آلت و نعمت و ستور و زر و سیم و جامه و سلاح و تجمّل بدست ترکمانان افتاد که در آن متحیّر شدند و گفتی‌ باورشان می‌نیاید که چنین حال رفته است. و چون ایمن شدند، مجلسی کردند و اعیان و و مقدّمان و پیران در خرگاهی‌ بنشستند و رای زدند و گفتند که نااندیشیده و نابیوسان‌ چنین حالی رفت، و پیش خویش بر ایستادن‌ محال‌ باشد و این لشکر بزرگ را نه ما زدیم، امّا بیش از آن نبود که خویشتن را نگاه میداشتیم. و از بی‌تدبیری ایشان بوده است و خواست ایزد، عزّ ذکره‌، که چنین حال برفت تا ما بیکبارگی ناچیز نشدیم و نااندیشیده چندین نعمت و آلت بدست ما آمد و درویش بودیم، توانگر شدیم؛ و سلطان مسعود پادشاهی بزرگ است و در اسلام چند او دیگر نیست و این لشکر او را از بی‌تدبیری و بی‌سالاری چنین حال افتاد؛ سالاران و لشکر بسیار دارد، ما را بدانچه افتاد، غرّه‌ نباید شد و رسولی باید فرستاد و سخن بنده‌وار گفت و عذر خواست که سخن ما همان است که پیش ازین بود و چه چاره بود ما را از کوشش، چون قصد خانها و جانها کردند، تا چه جواب رسد که راه بکار خویش توانیم برد .